مجله خردسال 124 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 124 صفحه 6

بارانی شروع کرد به دست زدن و ورجه وورجه کردن. اصلا یادش رفت کجاست. بعد هم از نوک چتر پایین افتاد. شروع کرد به داد و فریاد. کلاه منگوله­دار گفت: «زود بلند شو خانم بارانی! نکنه می­خواهی همین جا بمانی؟ به جای ناله کردن،کمک کن در انباری­را باز کنیم. با هم دیگر از این جا بیرون برویم.» چتر گل گلی دوباره دست به کار شد. با نوکش زنجیر رااز حلقه­ی در بیرون آورد. در انباری را باز کرد. همه با خوش­حالی توی حیاط دویدند. میان برفها پریدند.بارانی و دستکش چکمه و جوراب، به کمک هم گلولههای بزرگ برفی درست کردند. آنها را کنار هم آوردند چیزی نگذشت که آدم برفی قشنگی درست شد. کلاه منگوله­دار روی سر آدم برفی پرید و فریاد زد: «نگاه کنید! این­طوری خیلی قشنگ­تر است.» خانم چتر فکر کرد: «من هم باید یک­کاری بکنم.» بعد انگار چیزی یادش افتاد: جلو رفت و دستش را به دست آدم برفی داد. ناگهان همه با خوش­حالی فریاد زدند: «چه قدر قشنگ! یک آدم برفی با چتر گلدار، با یک کلاه منگوله­دار!!!»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 124صفحه 6