مجله خردسال 385 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 385 صفحه 4

گل زندگی گورخر، با غصه به کوه قاف که تا ابرها بالا رفته بود، نگاه کرد. باید تا آن بالا میرفت و گل زندگی را میچید. گل شش پر سرخی را که وسط آن سفید بود. این را هدهد به او گفته بود. هدهد گفته بود که اگر تا شب این گل را نیاورد، مادرش میمیرد. گورخر خودش را به کوه چسباند و آرام آرام بالا رفت. یک کم ... یک کم دیگر ... ناگهان سرخورد و پایین افتاد. چندبار دیگر این کار را کرد. اما کوه مثل آینه صاف بود و گورخر نمیتوانست از آن بالا برود. ناگهان سایهی پرندهی بزرگی را بالای سرش دید. همین که خواست سرش را بلند کند، پرنده که یک سیمرغ بال نقرهای بود، با چنگالهای تیزش، او را برداشت و به بالای کوه برد و توی لانهاش گذاشت. گورخر با ناله گفت:«داری چه کار میکنی؟ پشتم را زخمی کردی!» سیمرغ خندید و گفت:«من میخواهم تو را بخورم. آنوقت تو میگویی پشتم را زخمی کردی!» گورخر گفت:«نمیتوانی مرا بخوری.» سیمرغ گفت:«چرا

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 385صفحه 4