مجله خردسال 385 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 385 صفحه 21

نظر من، نه بزرگ است و نه قوی.» گفت:«اما او واقعا بزرگ است.» گفت:«او از همه ما بزرگتر است.» گفت:«وقتی شماها از میترسید او قوی میشود. وقتی تنها هستید او بزرگ میشود.» گفت:«این حرفها یعنی چی؟» گفت:«بیایید کاری کنیم تا بفهمد که نباید حشرات کوچک را اذیت کند.» گفت:«چهطوری؟» گفت:«من یک نقشه دارم!» و نقشهاش را برای بقیه تعریف کرد. بعد و و و هر کدام به یک طرف رفتند. کنار آب نشسته بود که را دید. زبانش را دراز کرد تا او را بگیرد. همین موقع پرید و روی سر نشست. زبانش را بالا آورد تا را روی سرش بگیرد. اما پرید و رفت و زبان چسبید به سرش! روی برگ نشست و غش غش به خندید! خواست با دست برگ را تکان بدهد و را بیندازد که ویزویزی کرد و دست را نیش زد. ، قورقورقور دادش به هوا رفت و پرید توی آب! و و و ، کنار آب نشسته و شنای را تماشا کردند. حالا نه بزرگ بود و نه قوی!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 385صفحه 21