مجله خردسال 390 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 390 صفحه 4

الاغ و النگو یک الاغ بود که النگو خیلی دوست داشت. الاغ رفت طلا فروشی و گفت:«یک النگو بدهید!» طلا فروش یک النگو به الاغ داد. الاغ آن را برداشت و گفت:«دست شما درد نکند!» و رفت. طلا فروش پرید سر راهش و گفت:«دست شما درد نکند که پول نمیشود! پول النگو را بده!» الاغ که پول نداشت، النگو را پس داد. نصف شب که شد، الاغ آمد. همه جا تاریک بود. طلا فروش توی خانهاش خواب بود. الاغ جفتک انداخت، شیشه را شکست، النگو را برداشت و رفت. فردا ظهر که شد، الاغ بیدار شد. دید توی تاریکی، به جای النگو، گردنبند را برداشته است. الاغ، گردنبند را برد پیش طلافروش و گفت:«این را با النگو عوض کن!» طلا فروش تا گردنبند را دید داد زد:«پس تو شیشه را شکستی! تو گردنبند مرا برداشتی!» الاغ با تعجب گفت:«از کجا فهمیدی؟!» طلافروش، الاغ را با طناب به درخت جلوی مغازه بست و گفت:«اینقدر اینجا بمان عاقل شوی!» الاغ با خودش گفت:«چی کار کنم، چی کار نکنم تا زودتر عاقل بشوم، از اینجا خلاص بشوم؟!» بعد

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 390صفحه 4