مجله خردسال 8 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 8 صفحه 5

بعد پرید توی پنجره نزدیک آقـا گنجشکه و گفت :«سلام آقا گنجشکه. ببینم تو یک لنگه جوراب لازم نداری؟» گنجشکه کمی او را نگاه کرد. با نوکش او را زیرو رو کرد. سرش را توی سوراخ او فرو برد و گفت :«من دارم برای همسرم خانم گنجــشکه یک لانه می¬ســازم. تو خیلی گرم و نرمی اگر مـی¬شد تو را به لانه ببرم خوب بود. ولـی مـی¬ترسم که خانم گنجـشکه از تو خوشش نیاید. نه، تو به درد من نمی¬خوری!» گنجشکه پرید و رفت. لنگه¬ی جوراب تا شب این طرف و آن طرف رفت ولی کسی او را نمی¬خواست. شب با خستگی آمد و کنار سطل آشغــال نشست. فکر کرد او هم برود پیش لنگه¬اش توی سطل آشغال. ولی ناگهان صدایی شنید که می¬گفت: «وووی چــه سرد است. گوش¬هایم یخ کرد . کاشکی گوش¬های من هم مثل بدنم پشمالو بود و یخ نمیکرد.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 8صفحه 5