مجله خردسال 8 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 8 صفحه 6

لنگه¬ی جوراب نگاه کرد. این صدای یک موش بود. یک موش خــاکستری بـا دو تا گوش بزرگ که از سرما سرخ شده بود. لنگه جوراب از خوشحالی جیغی کشـید و گفت :«سـلام خـانم موشه من یک جوراب سوراخم ولی فکر می¬کنم بتوانم گوش¬های تو را گرم کنم. من می¬شوم کلاه تو.»موشه کـمی او را نگـاه کرد از این طرف و آن طرف. بعد گفت :«تو چه قـدر قشنگی، ¬بگذار تو را امتحان کنم! بعد او را روی سـرش گذاشت و صورتش را از توی سوراخ بیرون آورد هنـوز یک دقیقه هم نگذشته بود که گوش¬هایش گرم شد. خانـم موشه از خوشحــالی بالا و پایین پرید. به لانـه¬اش رفت تا خود را تـوی آینه تمــاشا کند. موشه و لنگه جوراب مدت¬ها با هم زندگی کردند. یک روز آن¬ها یک لنـگه کفــش پاره پیدا کردند که خیلی غمگین بود چون فکر می¬کرد که به درد هیچ کاری نمی¬خورد. لنگه جوراب تا او را دید فریاد کشید:«خاله موشه این لنگه کفش را ببین، به نظر تو نمی¬تواند یک تختخواب قشنگ باشه؟!» خاله موشه از خوشحـالی فریاد کشید، بعد لنگه کفش را کشان کشان به خانه برد و از او یک تختخواب قشنگ درست کرد. حالا سال¬های سال است که آن¬ها با خوشحالی کنار هم زندگی می¬کنند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 8صفحه 6