مجله خردسال 253 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 253 صفحه 8

فرشته­ها مادربزرگ، سفره­ی افطاری را پهن کرده بود و همه دور سفره نشسته بودیم. وقت اذان، صدای میومیوی گربه­ای از حیاط آمد. مادربزرگ قبل از این که خودش چیزی بخورد، برای گربه غذا گذاشت تا دایی عباس به حیاط ببرد. وقتی دایی عباس سرسفره برگشت، مادربزرگ او را دعا کرد و غذا خورد. پدرم گفت:«گربه­هایی که در حیاط خانه­ی امام بودند، وقت غذا، آن قدر میومیو می­کردند تا امام برایشان غذا ببرند. همه می­دانستند تا وقتی که گربه­های گرسنه سیر نشوند، امام لب به غذا نمی­زنند.» گربه­ی حیاط مادربزرگ ساکت شده بود و میومیو نمی­کرد. آن شب او هم مهمان سفره­ی افطار مادربزرگ بود مثل گربه­هایی که مهمان سفره­ی امام بودند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 253صفحه 8