مجله خردسال 01 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 01 صفحه 6

ببینم که دوست عزیزم باری به این سنگینی بر پشت دارد کیسه میوههایت را بده تا به خانهات ببرم. تو هم همین جا منتظر بمان و استراحت کن تا من با یک کلاه قشنگ برگردم و آن را سرت بگذارم.» جوجه تیغی که حسابی خسته شده بود از حرف روباه خوشحال شد و کیسه را به او داد روباه کیسه را روی دوشش گذاشت و در یک چشم به هم زدن از آنجا دور شد. جوجهتیغی کنار درخت منتظر نشست اما هرچه منتظر ماند از روباه خبری نشد. هوا کمکم تاریک میشد. همه به خانههایشان رفته بودند و جیرجیرکها آواز خواب می خواندند سنجاب به خانهای که بالای درخت گردو بود برگشت. چشمش به جوجه تیغی افتاد که پایین درخت نشسته بود. با تعجب پرسید: «دوست من چرا اینجا نشستهای؟ پس کیسه میوه هایت کو؟» جوجه تیغی گفت: من با روباه دوست شدم تا سرم کلاه بگذارد. او هم کیسه میوههای مرا به خانهام برد تا من خسته نشوم. قول داده برگردد و سرم یک کلاه قشنگ بگذارد. اما هنوز برنگشته خیلی نگران او هستم.» سنجاب خندید و گفت:جوجه تیغی جان نگران روباه نباش او میوههایت را برده ولی نه به خانه تو به خانه خودش او یک کلاه بزرگ هم سر تو گذاشته. دوستی با روباه همین است! حالا زود به خانهات برگرد. اگر هوا تاریک شود راه را گم می کنی.» جوجه تیغی ناامید و خسته به خانهاش برگشت بدون میوه و با یک کلاه بزرگ که روباه سرش گذاشته بود.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 01صفحه 6