مجله خردسال 71 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 71 صفحه 18

کمی فکر کرد و بعد با عجله خودش را به مزرعهی نزدیک جنگل رساند و را دید و گفت: «تو صدای خوبی داری. بیا و برای لالایی بخوان و گرنه را میخورد.» پر و بالش را صاف کرد و دنبال به جنگل رفت. روی شاخهی درختی نزدیک و نشست و شروع کرد به خواندن. صدای او را شنیــد و گفت: «به به! چه صــدای خوبی دارد. وقتی صدای را میشنوم، گرسنهتر میشوم و دلم میخواهد یک را برای صبحانه بخورم!» فریاد زد، « جان!­ این چه کاری بود که کردی؟ برو و کس دیگری را خبر کن. و با عجله به مزرعه برگشتند. مشغول خوردن علف بود. گفت: « جان! بهترین کسی است که میتواند برای لالایی بخواند.» ماجرای گرفتاری را برای گفت و او قبول کرد که به جنگل بیاید و برای لالایی بخواند. و و به جنگل رفتند. پشت درختی پنهان شد و شروع کرد به عرعر کردن. صدای او را شنید و حسابی عصبانی شد. بعد فریاد زد:

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 71صفحه 18