
فرشتهها
آب گرم کن خانه ی پدر بزرگ خراب شده بود و آن ها آب گرم نداشتند. مادر بزرگ با، کتری، آب گرم کرد تا من و حسین دست و صورتمان را بشوییم. وقتی پدر بزرگ می خواست وضو بگیرد، گفتم:« پدر بزرگ! صبر کنید تا مادر بزرگ برایتان آب گرم بیاورد.» پدر بزرگ گفت:« نه جانم! همه ی مردم که همیشه آب گرم ندارند. با آب سرد هم می شود وضو گرفت. پدر بزرگ با آب سرد صورت و دست هایش را شست. گفتم:« سردتان نشد؟» پدر بزرگ، خندید و گفت:« زمانی که امام در قم درس می خواندند، حوض آبی بود که آن جا وضو می گرفتند. زمستان های سرد، آب روی حوض یخ می زد و امام مجبور می شدند یخ حوض را بشکنند و با آب زیر یخ ها وضو بگیرند.» گفتم:« دست و صورتشان یخ نمی زد؟» پدر بزرگ گفت:« آب سرد برای همه سرد است فرقی نمیکند. امام هم سردشان می شد، اما کسی که به یاد خدا وضو می گیرد، دلش گرم است و طاقتش هم زیاد. برای همین هم امام می توانستند سردی آب را تحمل کنند.» پدر بزرگ با آب سرد وضو گرفت و هیچ سرمایی را احساس نکرد. او دلش به یاد خدا گرم بود. مثل امام.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 443صفحه 8