
لبخند دوست
از مجموعه داستانهای یونسکو
گنجشکهای چینی
مترجم: ماندانا راد
روزی روزگاری تاجری بود اهل ژاپن، که به طور اتفاقی شش گنجشک از کشور چین به دستش رسید. او با خود فکر کرد که این گنجشکها میتواند هدیۀ خوبی برای رئیسش باشند. اما اطلاع داشت که رئیس خیلی خرافاتی است و به شگون و خوش یمنی بسیار اعتقاد دارد. به همین جهت برای آن که تعداد گنجشکها را به عدد خوش یمن «هفت» برساند یک گنجشک ژاپنی خرید و همه را توی یک قفس زیبا گذاشت و به رئیس خود هدیه کرد.
رییس از دریافت چنین هدیۀ کمیابی بسیار شادمان شد. او شروع به تعریف و ستایش از گنجشکها کرد و با دقت به هریک از آنها نگاهی میانداخت.
پس از مدتی رییس گفت: «خیلی عجیب است. میبینم که یکی از آنها ژاپنی است.»
تاجر با سکوتی توام با ترس و وحشت در حالی که سرش را پایین انداخته بود، نمیدانست چه جوابی بدهد.
پس از مدتی سکوت، ناگهان گنجشک ژاپنی نوک کوچک خود را باز کرد و گفت: «عالیجناب رییس، میدانید موضوع چیه، من مترجم این گنجشکها هستم.»
ورزش دوست
همان «حسین» بی غل و غش اردبیلی!
مجلات دوست کودکانمجله کودک 66صفحه 21