مجله کودک 106 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 106 صفحه 10

محمد رضا یوسفی آن روزها ، این روزها آن روزها ، من و شاگرد دوم و شاگرد سوم کلاس با هم رقیب بودیم به من می­گفتند «خرخوان». به شاگرد دوم می­گفتند «کله قرمه­سبزی» به شاگرد سوم می­گفتند «طوطی خان». هر سه چشم دیدن یکدیگر را نداشتیم ، حالا از آن روزها ، سال­های سال گذشته است . این روزها ، هر سه پیر و بازنشسته در پارک قدم می­زنیم ، من می­گویم «کاش آن روزها دوست بودیم و این روزها دشمن!» شاگرد دوم می­گوید :« آره ! اگر آن روزها با هم دوست بودیم ، هر سه شاگرد اول می­شدیم .» شاگرد سوم می­گوید :« ولی این روزها هر سه شاگرد آخریم ، چون برای دوست خود نمی­توانیم کاری بکنیم .» و هر سه مانند سه دوست پیر و شکست­خورده ، قدم می­زنیم . مجسمه معلم ما مثل یک مجسمه است ، اگر بتوانی او را بخندانی ، جایزه داری ! تا به حال دیده­اید یک مجسمه حرف بزند؟ مجسمه­ای را می­شناسید که یکی را تنبیه کند ؟ تا به حال چای خوردن مجسمه­ای را دیده­اید ؟ هیچی بدتر از نمره دادن مجسمه­ها نیست ، ولی چاره­ای نیست ، من هم مثل مجسمه­ها می­شوم. آی ! سنگ برندار!

مجلات دوست کودکانمجله کودک 106صفحه 10