
از مجموعۀ ماجراهای اکبر و بیربال
خانه یا صاحب خانه ؟!
گردآوری و تنظیم : رامش مادولکار
ترجمه : محمد علی دهقانی
روزی بیربال برای انجام کار مهمّی از خانه خارج شد . هنوز چند قدمی از خانهاش دور نشده بود ، که دید مردی از مقابل به سوی او میآید ، مرد به بیربال نزدیک شد و پرسید :
- عالیجناب ببخشید ! آیا شما میدانید خانۀ بیربال کجاست ؟
آن مرد ، قبلاً بیربال را ندیده بود و نمیشناخت . فقط چیزهایی دربارۀ شهرت او شنیده بود. و حالا آمده بود تا دربارۀ چند مسئلۀ مهم با او مشورت کند.
بیربال در پاسخ سئوال مرد غریبه، سرش را تکان داد و گفت :
- بله ، میدانم ! نگاه کن ، خانۀ بیربال آنجاست !
و برگشت و با دست ؛ خانۀ خود را به مرد غریبه نشان داد . مرد ، از بیربال تشکر کرد و به راه خود ادامه داد ، بیربال هم راه خودش را گرفت و رفت و از آنجا دور شد .
مرد غریبه به خانۀ بیربال رسید و در زد ، همسر بیربال در را باز کرد و گفت :
- بله ، بفرمایید ! چه کار دارید ؟
مجلات دوست کودکانمجله کودک 108صفحه 30