مجله کودک 118 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 118 صفحه 12

تصویر دوست مامان اصلاً مرا نمی بیند نوشته: مژگان بابا مرندی امیر محمد لاجورد وای، باز هم بغض کرد الان است که گریه کند. بیا و دختر خوبی باش و گریه نکن، و گرنه مامان باز فکر می کند من تو را اذیت کرده ام. خواهش می کنم ساکت باش.... آخر من چه کار کنم که گریه ات بند بیاید. علی: «الناز جان، الناز جان...» مامان: «از دست تو علی، باز هم بچه را برداشتی؟ چرا این قدر صدایش را در می آوری؟ مگر اسباب بازی است؟ برو سرت را با چیز دیگری گرم کن.» عجب عالی شد. مامان ببیند خیلی خوشش می آید. مامان: «خیلی قشنگ است. برو پودر را بیاور... علی ولش کن. باز هم میخواهی صدایش را در بیاوری؟ علی: «بفرمائید این پودر. نقاشی ام را دیدی؟ قشنگ بود؟» مامان: «علی جان، برو یک لیوان آب بیاور.» علی: «مامان، من هم خیلی تشنه ام.» مامان: «خب برو آب بخور عزیزم» نمی دانی چقدر غصه دارم. دیدی؟ اصلاً به نقاشی ام نگاه نکرد. الکی می گوید خیلی قشنگ است. فکر می کند من نمی فهمم. مرا بگو چقدر منتظر به دنیا آمدن نی نی مان بودم. اما حالا می بینم از وقتی او آمده مامان فقط به او می رسد و اصلاً مرا نمی بیند. مامان: «این را بده به من. چقدر سر و صدا می کنی. مگر نمی دانی الناز خوابیده؟»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 118صفحه 12