مجله کودک 124 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 124 صفحه 3

د مثل دوست پاسخ و اسامی برندگان مسابقه راز حیوانات ماقبل تاریخ ماه آذر هم از راه رسید اکنون ما در نهمین ماه از سال هستیم که پلی بین پاییز و زمستان است ماهی که مرابه یاد پرتغال و نارنگی می اندازد . ماهی که از باران است ، بارانی یکریز خوش آهنگ ، بارانی که سنگفرش کوچه و برگهای درختان را می شوید و پاک می کند صبح آذر مرا به یاد لرزیدن های توی راه مدرسه می اندازد و بعد گرمای کلاس و لطف تماشای باران از پشت پنجره . شبهای آذر مرا به یاد شب نشینی خانه مادربزرگ می اندازد و شنیدن قصه های پای کرسی وخوردن آجیل و انار ، خدایا چقدر پاییز زیباست . چقدر مهر و آبان و آذر خوبند ، چقدر نام آذر را دوست دارم . آذر مرا به یاد عمّه ام می اندازد. نام قشنگ عمه ام آذر است . خراسان : هادی پورمنصوری- خمین : زهرا انصاری - آبدانان : سامان قنبرزاده ــ گلپایگان : نیلوفر فرجی ــ قوچان :آذر مهران ــ کرج : مریم محمد زاده ــ تهران : نفیسه اسکندانی ماسوله - ستاره امدادی - زکیه حیدر پور- سید نیما احمدی امیری. آشنایی با یک دوست هنرمند: ممحمود نبی پور یکی از دانش آموزان موفق دبستان امام سجاد (ع) است که مدیر محترم مدرسه شان نمونه ای از آثار او را به دفترمجله ارسال کرده است در بین کارهای ارسالی محمود دو کتاب داستان مصور به چشم می خورد که به طرز هنرمندانه ای تهیه شده است . او نقاشی های قشنگی هم کشیده که یکی از آنها را چاپ کرده ایم. به این دوست هنرمندمان تبریک می گوییم و اطمینان داریم که در آینده از نویسندگان و تصویرگران موفق کشورمان خواهد بود. تقدیم به بچه های بم «نخل های بلند» زهرا توی اتاق نشسته بود و داشت نقاشی می کشید. عکس یک خانه با دو نخل کنارش توی دفترش نقش بسته بود . مادر توی آشپزخانه غذا می پخت . پدر تازه از سرکار برگشته بود و حالا داشت نماز می خواند . نمازش که تمام شد سجاده اش را جمع کرد و گذاشت روی تاقچه . زهرا با خوشحالی به نقاشی که توی دفتر کشیده بود نگاه کرد. بعد نقاشی را از دفتر جدا کرد و آن را به دیوار چسباند صدای مادر که زهرا را برای خودرن شام صدا می زد آمد . پس از خوردن شام زهرا به فردا فکر می کرد . فردا جمعه بود او می توانست با فاطمه و زینب که از دوستان او بودند بازی کند و بالاخره باهمین فکرهای شیرین به خواب رفت . صبح زود زهرا از خواب بلند شد و وضو گرفت ، چادر نماز کوچکش را برداشت و نمازش را خواند ، خواهر کوچولویش هنوز خواب بود . زهرا جانمازش راجمع کرد و مشغول دعا شد ، ناگهان حس عجیبی به او دست داد فکر کرد که همه چیز در حال لرزیدن است ، خیلی ترسیده بود ، مادر و پدر هم با نگرانی به اطراف نگاه می کردند . زهرا می خواست از جایش بلند شود گلدان گل از روی تاقچه افتاد و شکست زهرا شروع کرد به گریه کردن ناگهان سقف شروع به ریختن کرد و زهرا دیگر هیچ چیز نفهمید . وقتی چشم هایش را باز کرد توی یک چادر خوابیده بود . خواهر کوچکش هم کمی آن طرف تر با سر وصورتی زخمی بیهوش بود . ناگهان شخصی وارد چادر شد زهرا پرسید : پدرم کو ، مادرم کجاست ؟ آن شخص که به نظر می رسید مرد مهربانی باشد گفت دخترم متاسفم پدر و مادر تو حالا دیگه پیش خدا هستن و با اندوه فراوان از چادر بیرون رفت . زهرا نمی دانست چه بگوید . بغض سنگینی گلویش را می فشرد یاد نقاشی اش افتاد حالا حتماً پاره شده بود و زیر خروارها گل و خاک مدفون بود . یاد جانماز پدر افتاد یاد فاطمه و زینب یادحوض خانه شان ، یاد درخت های نخل بلند ،یاد... الهام واعظی /14 ساله/از نیشابور پروانه خیر آبادی کلاس اول راهنمایی از پاکدشت محمود نبی پور کلاس پنجم از شهرک شهید محلاتی دوستان دوست کاشان : محد علی خندان 9 ساله ، محمد فلفلیان، فاطمه هاشم زاده ، ابوالقاسم کریمی - سرخس : آتنا صباغ 11 ساله- همدان : طیبه مطهری زاده 11 ساله - زنجان : هادی محبی 11 ساله (صایین قلعه).-مشهد مقدس : منوچهر مینو، مصطفی نماینده - ساری : محمد محمدی - ساوه : کوروش اعتماد 10 ساله (زرند)، امین حسینلو- سنندج : روناک مکرونی7 ساله ، - قائم شهر: شرف الدین قلی نژاد 8 ساله- شیراز: سدّی- لارستان: سجاد جان شکر- نوشهر : سید حسین حسینی- اهواز : محمد خرامی 11 ساله- تهران : فریده سلیمی 9 ساله، فاطمه خانزاده 10 ساله، سحر قنبرزاده ، آریا یعقوبی زاده ، علی اکبری ، هاشم سجادی ، فرهاد ایمانی 8 ساله.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 124صفحه 3