مجله کودک 129 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 129 صفحه 19

غول به سرعت از قصر بیرون دوید. تپه ها را پشت سر گذاشت و به داخل عمیق ترین و تاریک ترین غاری که می شناخت خزید. غول سوم رویش را در هم کشید و از پسرک پرسید: چه اتفاقی برای او افتاد؟ پسر کوچولو گفت: نگران نباش فقط خم شو. غول خم شد و پسر کوچولو از یک فنجان بالا رفت و در گوش او شروع به زمزمه کرد. غول با شنیدن راز آن قدر سریع از جایش پرید که پشت شلوارش پاره شد. دندان هایش تند تند به هم خورد و موهایش سیخ شد. فریاد کنان گفت: کمک! کمک! آن وقت از قصر بیرون دوید و خودش را با کله داخل رودخانه گل آلود پرت کرد. دروازه قصر باز مانده بود. غول ها به پسر کوچولو قول داده بودند که او را آزاد کنند. برای همین پسر از قصر بیرن آمد و به طرف خانه به راه افتاد. پسر کوچولو بالاخره موفق شد راز خودرا به مادرش بگوید. اما مادرش نه داد کشید و نه فرار کرد بلکه او را به رختخواب برود و برایش کمی غذا آورد. صبح روز بعد وقتی پسر کوچولو از خواب بیدار شد تمام بدنش پر از خال های قرمز روشن شده بود. پسرک خندید و گفت: حالا می توانم رازم را به همه بگویم. راز من این بود: «من سرخک گرفته ام»! گروه دیگری از هواپیماهای جنگی که بخصوص از جنگ دوم جهانی قدرت خود را نشان دادند بمب افکن ها بودند. بمب افکن لنکستر انگلیسی یکی از معروف ترین بمب افکن های جنگ دوم جهانی بود که توانایی حمل 6000 کیلوگرم بمب را در خود داشت.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 129صفحه 19