پاسخ مسابقه ویژه خرداد ماه
(گلباران مرقد مطهر)
ای رهبر خوب و مهربانم! / از دوری تو دلم گرفته / بی روی تو زندگی من / ماتم زده است و غم گرفته
***
از شعر «آرزوی من» / نام شاعر: جعفر ابراهیمی «شاهد»
برندگان این مسابقه:
گرمسار(استان سمنان): محمّدخیّرالدین، کلاس سوّم دبستان
اصفهان: نجمه السادات علاءالدین
تهران: میثم یوسفی.
پاسخ جدول ویژه رمزدار(شماره136مجله)
رمز جدول: دیگر دنیا طوری نیست که ابرقدرتها هرکاری بخواهند بکنند.
به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی، 23/11/58پیام امام خمینی(ره) به مناسبت 22بهمن.
برندگان جدول ویژه:
اهواز: علی خادمی مال امیری / مشهد: غزل مهدویان مشهدی / تهران: عرفانه عارفی.
هدی مصلحی / 11 ساله / از تهران / آرش موسوی / 11 ساله / از اصفهان
چی میشد اگر تابستان......
کاش تابستان از همه فصلها بیشتر بود. کاش وقتی اولین روز تابستان میآمد، صدایی هم داشت و با بچهها صحبت میکرد. امّا همۀ اینها خیالی است و هیچ وقت اتفاق نمیافتد. به جز یک جا: در خیالات ما. ما میتوانیم فکر کنیم که تابستان وقتی میآید، مانند یک انسان است که از سفر دوری بازگشته است. ما باید به استقبال او برویم و او را به خانههایمان دعوت کنیم و به او چای و شیرینی بدهیم. او برای ما سوغاتی بیاورد و از جاهایی که تا حالا رفته، صحبت کند. با ما بازی کند و شبها کنار هم بنشینیم و نان و پنیر و هندوانه بخوریم و از خاطرههایش، از شیطنتهای کودکانه، از آب بازیهای کنار حوض مادربزرگ، برایمان بگوید. تابستان خیلی گرم است، اما با همه گرمیاش خیلی خوش میگذرد و زود تمام میشود. تابستان با خود میوههای فراوان و خوشمزهای میآورد. وقتی تابستان تمام میشود، من در خیالم میخواهم تابستان را در کیفم بگذارم، تا همیشه تابستان مال من باشد.
الهه حکیمی/ از تهران
«خاطرات یک ماهی»
ایام نوروز بود ما به شمال رفته بودیم. آن چند روز میهمان خالۀ پدرم بودیم. در حیاط آنها حوضی بود آبی رنگ. توی آن حوض 7ماهی قرمز و 5ماهی بنفش توی آب شنا میکردند. من به آنها با دقت نگاه میکردم، توی آن هفت ماهی قرمز ، دوتای آنها با همه فرق داشتند. یکی از این دو ماهی روی سرش یک خال سفید بود و آن یکی ماهی روی بدنش خالهای مشکی بود و بقیه ماهیها هم سرتاسر بدنشان قرمز یکدست بود. چه منظره زیبایی بود! ماهیها بالا و پایین میپریدند و دنبال هم میکردند. از زیر هم رد میشدند. وقتی با آنها صحبت میکردی، انگار جوابت را با تکان دادن دهانشان و گفتن«آب آب » میدادند. یک بار «زیبا» دختر دایی پدرم که 2-3 سال بیشتر سن نداشت، روی لبه حوض نشست. ناگهان یک گربه سیاه دید و از ترس توی آب حوض افتاد. از صدای جیغش «رعنا» دختر خاله پدرم و مادرش به حیاط آمدند تا ببینند چه شده. وقتی دیدند زیبا در آب افتاده، رعنا او را از آب درآورد و روی لبه حوض نشاند. همۀ ما فکر میکردیم که زیبا دارد گریه میکند و صددر صد هم سرما خورده، اما وقتی دیدند او میخندد و یک ماهی را که در دستش بود میفشرد، از تعجب خندیدند. مادر زیبا به او گفت:«زیبا! ماهی را در آب بینداز» ولی او گوش به این حرفها نمیداد. رعنا با زور ماهی را از دستش کشید و آن را در آب انداخت. ماهی خیلی حالش بد بود. ولی شنا میکرد. رعنا زیبا را بغل کرد و همگی به خانه رفتیم و مادر زیبا او را خشک کرد. بعد هم من ماجرا را که از نزدیک شاهدش بودم برای همه گفتم و همه خندیدند.
فاطمه دلشاد.
سه چرخهها
سه چرخه، وسیلهای نیست که برای کودکان ساخته شده باشد .سه چرخه کاربردهای زیادی دارد. در سال 1896میلادی، یک سه چرخه بزرگ در امریکا ساخته شد. دو چرخ عقب بزرگتر بود. 8نفر روی این وسیله مینشستند و با زدن پدال، وسیله را حرکت میدادند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 144صفحه 3