مجله کودک 168 صفحه 3

3 تولدتان مبارک ! تولد دوستان « دوست» برای ما عزیز و گرامی است . خوشحالیم که تولد این عزیزان را در مجله خودشان تبریک می گوییم . تبریک تولدتان، هدیه ای ناچیز از طرف ما به شماست. آخر « هرچه از دوست رسد .نیکوست» صد سال زنده باشید ! متولدین هفته چهارم دی ماه : • ارومیه : سبحان قربانکو (28/10/79) • اصفهان : طنین خالقی پناه (27/10/77) • تبریز: مبین عظیمی زنوز (27/10/80) • قشم : سید محسن حسینی (30/10/80) • کرج : آراز جوانرود (25/10/78) • مشهد: مرتضی خرم دل خرق (25/10/75) • یزد: احسان اکرمی (24/10/75) ، مهلا زارغ زاده (23/10/80) • تهران : امیرحسین ساوری (25/10/75)، فاطمه شیری زاده (29/10/80) ، فاطمه طاهری (25/10/75)، مهسا بیگی (25/10/72)، یلدا توسلی (30/10/68) ، لادن رجبی (28/10/72)، ملیکا کربلایی حیدر(27/10/78) « خبرخوش ماه قشنگ » ننه گلشن چند وقتی بود به شهردیگری برای کمک به خواهر زاده اش رفته بود. ننه گلشن ماهی کوچولو را خیلی دوست داشت اما وقتی ننه گلشن نبود خانه ساکت ساکت بود. شب بود ماهی کوچولو تب وتاب نداشت، نمی توانست یک جا بند شود. حوض که این ماجرا را دید دلش برای ماهی کوچولو سوخت. کمی خودش را تکان داد. ماهی کوچولو از بس تو فکر ننه گلشن بود هیچ چیز نفهمید. حوض گفت : ماهی کوچولو. ولی بازهم ماهی کوچولو هیچ چیز نفهمید. ماه که شاهد همه چیز بود گفت: ماهی کوچولو ، ولی بازهم ماهی کوچولو چیزی نفهمید. حوض و ماه یکدفعه باهم گفتند: ماهی کوچولو ، ماهی کوچولو تازه فهمید که حوض و ماه هستند که او را صدا می کنند. ماهی کوچولو گفت : بله ، با من بودید؟ حوض و ماه با هم گفتند بله، خیلی وقت است که تو را صدا می کنیم . ماهی کوچولو گفت : آ...خ. حوض و ماه با هم گفتند می دانیم که دلت برای ننه گلشن تنگ شده است. ماهی گفت : درست فهمیدید، خیلی بیشتر از آن چیزی که شما فکرمی کنید ! ماه گفت : اگر دیگر اینطوری بی تابی نکنی می خواهم یک خبرخیلی خوب به تو بدهم. ماهی کوچولو گفت : چه خبری؟ چه می خواهی بگویی؟ ماه گفت : باشد اما خیلی عجله داری! حوض گفت : ماه خوب و زیبا ، حتماً می خواهی دربارۀ ننه گلشن بگویی؟ ماه گفت : بله ، درست فهمیدی. حوض گفت : فهمیدم چه چیزی می خواهی بگویی. ماهی کوچولو تو خیلی عجله داری ماه راست می گوید. تو باید به ما یک قول بدهی. ماهی کوچولو گفت : چه قولی؟ حوض گفت : تا وقتی که ننه گلشن بیاید تو باید مثل یک ماهی خوب و عاقل باشی. ماهی کوچولو صبورباش! ماه هم گفت : حوض راست می گوید. ماهی کوچولو گفت : قول می دهم که دیگر بی تابی آمدن ننه گلشن را نکنم . ماه وحوض گفتند: مرحبا ماهی کوچولو ! ماه گفت : خب ماهی کوچولو حالا به ماهی کوچولوی زیبای خودم می گویم : من از اینجا می بینم که ننه گلشن دارد سواراتوبوس می شود تا به تهران بیاید. ماهی کوچولو گفت : آخ جون . فردا صبح ننه گلشن به خانه آمد. حوض و ماهی خوشحال شدند اما ماه چه شد؟ شما می دانید؟ فاطمه السادات کشفی کلاس چهارم محمد مهدی ریاضی/کلاس سوم/ ازشهرستان درود صدف جلالی فراهانی هدیۀ دریا ساحل مرتب موهایش را شانه می زند. ولی دریا بی درنگ آن را آشفته می کند. گوش ماهی ها شن ساحل را قلقک می دهند. باد درآسمان می رقصد وابرها را با خود به سرزمین های دور و دراز می برد دریا با موج هایی خروشان، برای ماهی ها لالایی می خواند وآنها در دریای بیکران ، همانند ستاره ای درآسمان می درخشند. با دست هایم گوش ماهی ها را برمی دارم کم کم دستم پرازگوش ماهی می شود. دلم می خواست همه آنها را جمع کنم تا مال من باشند. آنها مثل ستاره های آسمان بی شمار و درخشانند . درآغوششان کشیدم، گویی دریا ازمن عصبانیست وبا موج های خروشانش به سنگ های بزرگ می کوبد. شاید می گوید : گوش ماهی هایم را برگردان . آنها را دوباره به کنارساحل پیش موج ها می برم موج ها همه شان را به دریا برمی گرداند. دستم را توی آب می کنم که دیگر موج هایش آرام شده ، چیزی روی دستم حس می کنم. دستم را بیرون می آورم و صدفی بزرگ، درخشان وزیبا که مثل رنگین کمان بود روی دستم قرارگرفته بود. هدیه دریا همانند ستاره ای درآسمان کوچک دستم می درخشید. این زیباترین هدیه ای بود که ازدریا گرفته بودم چون حس می کردم خود دریاست که با رضایت این هدیه را به من داده است. هستی هوسمی 12 ساله مقدمه جلد سوم کتاب در مجله سربازان جهان با تصاویر یونیفورم وتجهیزات نظامی سربازان کشورایتالیا آغاز می کنیم وبه تصاویرسربازان ارتش انگلستان ختم می کنیم . درشماره آینده که آخرین جلد ازاین کتاب را چاپ خواهیم کرد، با لباس وتجهیزات باقیمانده ارتش انگلستان تا یوگسلاوی آشنا خواهید شد . سربازان ارتش آمریکا، روسیه و ویتنام درجلد آینده معرفی خواهند شد.