مجله کودک 168 صفحه 40
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 168 صفحه 40

40 بهترین رهبر میراث نبی وقتی اسمشو می شنوی تنت می لرزه . وقتی می خواهی پاشی اسمشو به زبان می آوری . وقتی یک چیز خیلی بزرگ می بینی می گی یا علی ! وقتی زندگینامه و شهامتش را می خوانی احساس می کنی که چقدرکوچک و بی عرضه هستی . وقتی نهج البلاغه را می خوانی اینقدر ازگفته هایش خوشت می آید که سرمشق راهت می کنی. وقتی ازبزرگترها داستان لیله المبیت رو می شنوی خودت را جایش می گذاری ولی می بینی نمی توانی این کاروبکنی. وقتی می فهمی که لباس نو برای غلامش می خرید وخودش لباس چند تکه و وصله دار می پوشید با خودت قرارمی گذاری که توهم آن چه که برای خودت می پسندی بهترش را برای زیردستت وضعیف ترازخودت بپسندی ولی انگار فایده ای ندارد دوباره فردا صبح تو مغازه یک لباس نو برای خودت می خری ولباس کهنه را به بیچاره می دی. وقتی می دانی که علی (ع) با لباس ناشناس پشت درهای مردم محروم کیسه ی آرد و خرما می گذاشت ، توچرا باید به خاطر کارهای به ظاهر خیرت تمام عالم وآدم را متوجه کنی بعد هم کلی منت بگذاری؟ حیف که نمی شه تمام خصلت هایش را روی کاغذ بیاری. البته چرا یک راه وجود دارد این که تمام کاغذهای دنیا را جمع کنی و رویش بنویسیم .« بیایید با علی انس بگیریم و پایمان را جای پایش بگذاریم .» زهرا بهنام سال دوم راهنمائی الناردادخواه /13/ ساله/ ازلاهیجان مریم ثمنی / 7 ساله /ازتهران « دوستان دوست » • اصفهان : سیاوش زارعانی • یزد: نسرین حاتمی 7 ساله • میناب : یزدان ایزدپرست 11 ساله • تبریز: قاسم قربان زاده 12 ساله • اهواز: احسان طباطبایی 14 ساله • بروجرد : یاسمن گودرزی 12 ساله • کاشان : حسن پوربنا 10 ساله • شیراز: علیرضا رضایی 8 ساله • سمنان : حمید اختری 12 ساله • همدان : حسین یارمحمدی • بوشهر: نازنین پورسیما 12 ساله • تهران : بهاره کنجکاو فرد 12 ساله ، میلاد ومهران پورمحبی ، سعید ازجمند منش ، مهدی داوودی ، مهیار پورصابر جهان آخرت روزی، روزگاری ، دریک کلاس شاگردان گوناگون و متفاوتی با کمک معلم خود مشغول به تحصیل بودند . آنها درطول سال کارهای زیادی را با هم انجام داده بودند وحالا که سال تمام شده بود همه ی بچه ها ورقه امتحانی آخرسال را دردست داشتند وتا معلم گفت : « شروع » همه ی بچه ها به سرعت چشم های خود را به ورقه دوختند و مشغول شدند. بغضی ها ازهمان اول اشکال داشتند و سرسئوال اول مانده بودند. بعضی ازافراد متوسط بودند. بعضی ازسئوال ها راخیلی خوب می دادند و روی بعضی ازسئوال ها مقدار زیادی فکر می کردند واما بچه های درسخوان ! آنها تمام سئوال ها را بدون شک خیلی زود نوشتند وچند بارهم ورقه ی خود را امتحان کردند که غلطی نداشته باشند. بعضی بچه ها ورقه ی خود را زود دادند وبه خانه رفتند بعضی دیرتر دادند وبعضی دیگر که اصلاً درس نخوانده بودند ، تا لحظه ی آخرورقه را دردست داشتند ولی این کار باعث موفقیت آنها نشد. در هنگام امتحان گاهی معلم نیم نگاهی به بچه ها می انداخت ونام کسانی را که تقلب می کردند دردفترش می نوشت . دراین هنگام مدیر نیز درکلاس بود. وقتی که همه ی بچه ها ورقه ها را دادند وازکلاس رفتند. معلم به کمک مدیر ورقه ها را تصحیح کرد. بعد از چند روز اولیای دانش آموزان برای گرفتن کارنامه ها به مدرسه مراجعه کردند . پس از گرفتن کارنامه ها بعضی صورت ها خندان و بعضی صورت ها گریان بود . بچه هایی که صورت گریان داشتند مجبورشدند برای همیشه دریک مدرسه ی بد باقی بمانند. درآن مدرسه بچه ها خیلی اذیت می شدند ولی چاره ای نبود . بچه ای که باعقل وهوش باشد به فکرآینده ی خود باشد، خوشبخت می شود و بچه های بد هم که معلوم است چه بلایی سرشان می آید. حال بشنوید از بچه های درسخوان ! آنهایی که درسخوان بودند ونمره ی بیست گرفته بودند دربهترین مدرسه ها مشغول به تحصیل بودند وهمیشه هم نمرات عالی می گرفتند. اگر به داستان خوب توجه کرده باشید، مطمئناً متوجه می شوید که منظور من دنیا و جهان آخرت بود وتمام اشخاصی که در داستانم بودند. مثالهایی ساده برای پیامران ، خداوند وانسان بودند . من دراین داستان پیامبران را که معلمان وراهنمایان انسان ها هستند . معلم و بچه ها مثال زده بودم وخداوند توانا که همه کس وهمه چیز دنیا وآخرت است را به مدیرکه گرداننده ی مدرسه بود. مثال زدم و انسان ها را نیز بچه ها مثال زده بودم که مشغول دادن امتحان آخرسال بودند ودنیا را هم کلاس درس مثال زده بودم . وقتی بچه ها درخانه بودند و برای گرفتن کارنامه نیز روزقیامت بود. من جهنم را محلی که بچه های بد ودرس نخوان درآنجا محصل بودند ، مثال زده بودم وبهشت را نیز محلی مثال زده بودم که بچه های خوب درآنجا مشغئل به تحصیل بودند. امیدوارم با توجه به نیتجه ای که ازداستان گرفتنید ، متوجه شده باشید که همیشه باید آینده نگر وبه فکر کارهای خوبمان باشیم واله امیری ازتهران ►◦ سرباز واحد چهل ونهم ارتش انگلستان - سال 194 ◦ سرباز واحد چهارم ارتش انگلستان - اعزامی به فرانسه - سال 1940◄

مجلات دوست کودکانمجله کودک 168صفحه 40