مجله کودک 238 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 238 صفحه 8

مترجم: سیده مینا لزگی چراغ راهنما چراغ راهنما تک و تنها توی چهارراه ایستاده بود. او همیشه احساس می­کرد هیچ کس به او توجهی ندارد. وقتی چراغ قرمز بود مردمی که در ماشین­هایشان نشسته بودند، به چراغ توجه می­کردند. او دیگر احساس تنهایی نمی­کرد، اما خیلی طول نمی­کشید که چراغ سبز می­شد و مردم بدون توجه به اینکه چراغ راهنما وجود دارد با سرعت از کنارش عبور می­کردند. یک روز چراغ راهنما متوجه یک ماشین قرمز رنگ شد. این ماشین هر روز صبح و بعد از ظهر از چهارراه عبور می­کرد. درون این ماشین یک مادر با دو بچه­ی کوچک نشسته بودند. آنها هر روز صبح پدرشان را به ایستگاه قطار می­رساندند و بعد از ظهر او را از ایستگاه بر می­گرداندند. بعضی وقت­ها وقتی چراغ قرمز بود، بچه­ها و به زحمت خود را از لابلای یک شکاف کوچک به داخل زندان می­کشاند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 238صفحه 8