
و تشکر کردم و چک را دوباره به او برگرداندم تا
خودش هرطور صلاح میداند عمل کند. چرا که اگر
من مبلغی روی آن مینوشتم شاید پرداخت آن در
توانش نبود. در آن سالها فشار مالی زیادی داشتیم
و به مردم مدیون بودیم و باید آنها را پرداخت
میکردیم.
* چند سال با او زندگی مشترک داشتید؟
48 سال
* یک خاطره از این دوران برایمان تعریف کنید
.خاطره که بسیار زیاد و فراوان دارم. 48 سال
با هم زندگی مشترک داشتیم و در طول این مدت
برای هم مثل یک رفیق بودیم. یکبار هم در طی این
مدت با هم جر و بحث نداشتیم و حرفمان نشد. اما
حالا که میگویید خاطره، بگذارید
یکی از آن با نمکهایش را برایتان
بگویم. من یک شب مهمان دعوت
کرده بودم. تعداد مهمانان هم زیاد
بود، حدود 50 نفر. از چند روز قبل
هم به یمینی سفارش میکردم که
یادت نرود، در این شب ما مهمان
داریم. با اینکه بارها به او گوشزد
کرده بودم با این حال یادش رفت.
نمیدانم رفته بود به شورای
کتاب کودک و یا کجا؟ مهمانها آمدند و هرچه
نشستند یمینی نیامد. مدام هم از من میپرسیدند
آقای یمینی کجاست پس؟ من هم به شوخی به آنها
میگفتم وقتی که فهمید شماها قرار است بیایید
ناراحت شد و قهر کرد و رفت! میگفتند کجاست
تا برویم سراغش و بیاوریمش و من هم میگفتم
لازم نیست، زحمت نکشید، جایی ندارد که برود
خودش برمیگردد. بعد از مدتی که یمینی آمد جا
خورد،تازه یادش آمد. همه میخندیدند و دست
میزدند. یمینی از همه مهمانان عذر خواهی کرد و
از آنهاخواست تا میانجیگریکنند و بهمنبگویندکه
بعد از مهمانی او را دعوا نکنم و از او دلخور نباشم.
* بعد از مهمانی، شما دعوایش کردید یا نه؟
ابداً، هیچ دلخوری هم از او نداشتم.
در طول زندگی مشترکمان از این اتفاقها
زیاد میافتاد. مثلاً او همیشه سالگرد
ازدواجمان را فراموش میکرد و من
همیشه به یادش میآوردم. غرق در
کارهایش بود. توی اتاقش پر از کتاب
و کاغذ بود. در همه جا، خانه، کوچه و خیابان
شعر میگفت و آنها را روی کاغذ پارههای جیبش
مینوشت. گاهی نیمهشبها از خواب بلند میشد
و سه چهار خط مینوشت و دوباره میگرفت
میخوابید، بعداً روی آن نوشتهها کار میکرد.
جیبهایش، همیشه پر از تکه کاغذهای کوچکی بود
که روی آنها چیزی نوشته بود.
نام توپ: مونتان 75 میلیمتری چرخشی
کشور سازنده: آلمان
وزن: 750 کیلوگرم
سرعت حرکت گلوله:476 متر برثانیه
حداکثر برد: 9150 متر
مجلات دوست کودکانمجله کودک 270صفحه 13