مجله کودک 270 صفحه 32
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 270 صفحه 32

می­شد و به کسی ناسزا می­گفت، و پسر، مرد را که این گونه می­دید، زودتر صبرش تمام می­شد. دلواپس مرد بود. می­دانست که عاقبت چه می­شود، مرد خودش گفته بود،اما با این که می­دانست، باز هم ایستاده بود. پسر دیده بود که مرد حتی پسرش را به میدان فرستاده بود. هر چقدر او صبوری می­کرد، پسر بی­قرارتر می­شد. قدم برمی­داشت، مادر در خیمه بود یا نبود، چه اهمیتی داشت، کسی جز به مرد فکر نمی­کرد. پسر راه افتاد. بند کفشش پاره شده بود،کفشش به پایش بند نمی­شد. سخت راه می­رفت. پای چپش روی خاک کشید می­شد. اگر همه جا ساکت بود، مادر صدای رفتنش را می­شنید، اما در دشت، تنها چیزی که نبود، سکوت و آرامش بود. صدای پای پسر،میان چکاچک شمشیرها و زوزه ی نیزه­ها و فریادهای جنگجویان و گریه کودکان و شیون زنان گم می­شد. پسر کنار مرد ایستاد، مرد با دیدنش بی­تاب شد. دور گردن پسر دست انداخت. پسر به آغوش مرد چسبید و گریه کرد. پسر صدای گریه مرد را هم شنید. صدای نبرد شمشیرها و نیزه­ها و فریادها در میان صدای گریه پسر و مردها گم شد. انگار تمام دشت می­گریست. پسر احساس سبکی کرد. مرد هم شاید، مرد بوی پدرش را می­داد. پسر آرام شد، به صورت خسته­ی مرد نگاه کرد،طاقت نیاورد: نام توپ: Lefh105 میلی متری مدل M کشور سازنده: آلمان وزن: 1985 کیلوگرم سرعت حرکت گلوله:540 متر برثانیه حداکثر برد: 12325 متر

مجلات دوست کودکانمجله کودک 270صفحه 32