مجله کودک 270 صفحه 33
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 270 صفحه 33

-عموجان اجازه­ی رفتن می­خواهم. مرد دست به سر پسر کشید و با آهی گفت: «پیش مادرت برگرد پسرم.» -اجازه بدهید بروم،مثل بقیه. -تو هنوز خیلی کوچکی،خیلی کوچک. -همین که تیغه­ی شمشیر مرا نمی­ترساند، من بزرگ شده­ام. -نمی­توانم اجازه بدهم. پسر ناگهان دستهای­مرد را گرفت و بوسید. مرد دستش را پس کشید. پسر به زمین نشست و بر پاهای مرد بوسه زد. مرد خود را عقب کشید. پسر پاهای مرد را گرفت و التماس کرد: - عموجان اجازه بدهید من هم بروم. من می­توانم بجنگم. از هیچ چیز نمی­ترسم. پسر گریه کرد و دوباره التماس کرد. صورتش از اشک خیس بود. مرد بی­میل با نگاهش به او اجازه داد. پسر با شور و شوق برخاست. لبخند زد. شمشیر برداشت و به سوی میدان رفت. پسر هم عازم میدان نبرد شد. در آنجا چه خواهد گذشت و پسر چه راهی را طی خواهد کرد؟ برای دانستن عاقبت ماجرا می­توانید کتاب «مرد و میدان» را که به بهای 300 تومان منتشر شده است، تهیه کنید و بخوانید. نام توپ: هویتزر 3 M کشور سازنده: آمریکا وزن: 1132 کیلوگرم سرعت حرکت گلوله:311 متر بر ثانیه حداکثر برد: 7585 متر

مجلات دوست کودکانمجله کودک 270صفحه 33