مجله کودک 300 صفحه 9

با چادر یا بی چادر ." فکری کردم وگفتم : "ولی آقاجون ، وقتی که من چادر سرم بود ، شما بیشتر ازهمیشه ازدیدن من خوشحال شده بودین ." پدر بزرگ گفت : "معلومه دخترم چادر یه حجاب کامله . از طرفی ، مال ما ایرانی ها هم هست . شما دخترا وقتی چادر سر می کنین . یه احترام عجیبی به وجودمیاد . ولی از اون مهم تر ، رفتار شماست که باید قشنگ باشه . من ازتو و نوع حجابت خوشم میاد ." فهمیدم که از نظر پدر بزرگ ، حجاب دخترا به تنهایی کافی نیست . بلکه او به نوع رفتار و حرف زدن وطرز فکر ما هم دقت می کند . از این که می شنیدم پدر بزرگ از رفتار من هم راضی است بیشتر خوشحال شدم . ولی بازهم با شیطنتی که داشتم ، دلم می خواست سوال کنم . انگار پدر بزرگ هم از این شیطنت من خوشش می امد ، پرسیدم : "خوب آقا جون ، حالا که شما از رفتار من وعمه زهرا راضی هستین . چه اشکالی داره حجاب نداشته باشیم ؟ قول می دیم که همیشه رفتارمون درست درست باشه !" پدر بزرگ خندید و گفت : "من مطمئنم که دخترم ونوه م ، همیشه رفتار درستی دارن . من شماهارو به اندازه ی جونم دوست دارم . اصلا میدونی من توی این خونه دوتا جواهر دارم . دوتا جواهر قیمتی که جونم به جونشون بسته س ." پرسیدم : "ممنونم آقا جون ، وی جواب منوندادین . چه اشکالی داره این دو تا جواهر حجاب نداشته باشن ؟" پدر بزرگ گفت : "کدوم جواهر قیمتی رو دیدی که توی جعبه قشنگ یا پوشش مطمئن نباشه ؟" حرف پدر بزرگ ، خیلی رویمن اثر گذاشت . من واقعاً به فکر فرورفته بودم . پدر بززگ که سکوت مرا دید ، ادامه داد : "آره دخترم جواهر قیمتی نباید دست کسی بیفته . یا هر کسی بتونه ببیندش ، چادری که تو و زهرا سرتن می کنین . یا لباس بلند و پوشیده ای که می پوشین ، درست مثل جعبه ی جواهره ، همیشه مواظب خودتون باشین و قدر خودتونو بدونین ." انسان وحیوانات پس از غذا خوردن ، انرژی شیمیایی غذا را در دستگاه گوارش خود به انرژی گرمایی تبدیل می کنند .