بگیرد . آرش که همچنان به پیش روی می نگریست از کنتار چادرها گذشت . او اگر دیروز پای به این دشت می گذاشت با صدها تیر و تیغ و نیزه روبرو می شد اما امروز در امان بود .
چادرها که به پایان رسیدند ، بیشه آغاز شد . از همان آغاز ویرانی و مصییت آشکار بود . درختان ، شکسته و بریده و زمین از آتش دشمنان سیاه و سوخته بود .
از پس درختی خرگوشی بیرون آمد و گریخت اما کمی که دور شد ایستاد و با چشمانی درخشان و باهوش به آرش خیره شد . آرش در شگفت ماند که جانور چگونه توانسته است میان این همه سرباز گرسنه و خونخوار زنده بماند و اکنون چرا به او خیره شده و نمی گریزد . آنگاه برای اینکه جانور را هراسان نکند از سوی دیگر به راه خود ادامه داد .
بیشه اندک اندک به جنگلی سبز و با شکوه تبدیل شد . جنگلی با درختان تو درتو و انبوه و زمینی سبز و پوشیده از خزه و گلسنگ .
وقتی هوای جنگل به آرش خورد اندکی احساس خستگی کرد . روی تخته سنگی نشست و چشمانش را بست و نفس عمیق کشید . چشم که بازگشود فضای وهم آلود جنگل او را متوجه تنهایی خود کرد . . .
ادامه داستان حماسی « آرش کمانگیر » را در کتاب که به بهای 500 تومان چاپ و منتشر شده است دنبال کنید و از خواندن آن لذت ببرید .
1- اسکنر دستگاه که پس از تابیدن پرتو ایکس ، نتیجه ی اسکن را به صفحه ی نمایشگر منتقل می کند
2- محفظه ی تولید پرتو ایکس
3- نوار متحرک
4- دریافت کننده ی اطلاعات اسکنر
5- صفحه ی نمایشگر
مجلات دوست کودکانمجله کودک 324صفحه 35