مجله کودک 354 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 354 صفحه 9

یعقوب هر روز یک گوسفند می­کشت. قسمتی زا آن را صدقه می­داد و قسمتی را هم برای غذا کنار می­گذاشت. اما آن شب او یادش رفت به مرد غریب و گرسنه ، غذا بدهد. اول صبح، یعقوب به مطبخ (1) رفت. وقتی دیگِ پر از غذا را دید گفت:«ای وای، چقدر غذا زیاد آمده!» به اتاقش رفت و مشغول دعا شد. جبرییل - فرشته­ی بزرگ آسمان- از طرف خدا برای او یک پیام تازه آورد: - ای یعقوب، تو بنده­ی ما را از درِ خانه ی خود راندی و ما را خشمگین کردی، تو به خاطر این کار ناپسند تنبیه خواهی شد...! تن یعقوب مثل بید لرزید. - ای یعقوب، محبوب­ترین و بهترین پیامبران من، کسی است که به بنده­های بیچاره­ام رحم کند و آنها را پیش خود ببرد و غذا بدهد. تو به بنده­ی خوب من «ذمیال» رحم نکردی. او به اندکی از مال دنیا راضی بود و همیشه عبادت می­کرد. اکنون بدان که مجازات من، به دوستانم زودتر می­رسد. یعقوب شکسته دل و پریشان شد. اسم مرد گرسنه و غریب ذمیال بود. یعقوب آرزو داشت که ذمیال را خیلی زود پیدا کند و به خانه بیاورد. بعد به او غذا و پول بدهد، تا گناهش بخشیده شود. اما ذمیال از شهر رفته بود. به خاطر خشم خدا، یوسف، گرفتار یک ماجرای غم­انگیز و پر از حاثه شد. یعقوب او را از همه­ی بچه­ها بیشتر دوست می­داشت. اما برادرها با حیله، یوسف را از پدر جدا کردند و در یک بیابان دور، او را به چاه انداختند. یعقوب تنها و غصه­دار شد. دیگر از یوسف هیچ کس خبری نداشت. 1. آشپزخانه نشانه باشگاه آرسنال در ابتدا شامل تاجی بود که در وسط آن سه توپ جنگی به سمت بالا نشانه رفته بودند. این نشانه از سال 1888 مورد استفاده قرار می­گرفت.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 354صفحه 9