مجله کودک 357 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 357 صفحه 9

یکی از آنها گفت: «نگران نباش برادر، می­خواهیم سر و رویت را با آب چاه بشوییم.» هر ده برادر سرِ چاه آمدند. یکی از آنها ریسمان سیاه آورد. بعد آن را دور کمر یوسف بست. -وای، شما چه قصدی دارید،خدایا کمک! برادرها یوسف را آرام توی چاه فرستادند. صدای ناله یوسف بلند شد. اما آنها جوابی ندادند. یک نفرشان با چاقویی بزرگ جلو آمد. ریسمان را برید و یوسف در چاه رها شد. حالا صدای ناله­اش را کسی نمی­شنید. صورت برادرها از ترس زرد شد. یهودا به آنها دلداری داد و گفت:«نگران نباشید. دیگر یوسف را هیچ کس ازما نخواهد دید!» یوسف پیش از آن که به ته چاه بیفتد،به یک سنگ گیر کرد. با زحمت سنگ را گرفت و بر روی آن نشست. چاه تاریک و ترسناک بود. یوسف با گریه به بالا نگاه کرد و گفت: «ای خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب،به من کوچک و ناتوان کمک کن!» (ادامه دارد) لباس دوم تیم چلسی چند بار تغییر کرده است و در حال حاضر از لباس یکدست زرد رنگ و یا یکدست سفید با نوارهای آبی استفاده می­شود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 357صفحه 9