مجله کودک 357 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 357 صفحه 15

کار نیست! تازه، توبره­ای هم که با آن نجاتم داد، این جاست. ببین! با این چوب و توبره مرا از آتش بیرون آورد.» روباه نگاهی به توبره کرد و بی­تفاوت گفت:«بله، می­بینم! ولی هر موجود بی عقل و زبان بسته­ای می­فهمد که یک افعی مار به این بزرگی هیچ وقت در توبره­ای به این کوچکی جا نمی­گیرد! شما دو تا یا خودتان احمقید،یا مرا احمق فرض کرده­اید!» افعی،که از حرف­های روباه سخت عصبانی شده بود، فریاد کشید:«روباه؛ لجبازی نکن! می­گویم من توی آن توبره رفتم. چرا نمی­فهمی؟» روباه سرش را به چپ و راست تکان داد و گفت:«تا حالا کسی نتوانسته مرا گول بزند. من فقط چیزهایی را که با چشم خودم ببینم، باور می­کنم! افعی گفت: «خیلی خوب! پس با چشم­های خودت ببین که من چه طوری توی توبره رفتم!» بعد رو به مرد جوان کرد و گفت: «زود باش توبره را بینداز تا به این روباه لجباز نشان بدهم!» مرد جوان توبره را روی زمین گذاشت و سرش را باز کرد. مار به سرعت توی توبره خزید و بدنش را حلقه کرد و در میان کیسه نشست. روباه با گوشة چشم به مرد جوان اشاره کرد و مرد فوراً سر توبره را بست و مار زندانی شد. روباه با صدای بلند گفت: «ای آدمیزاد! نیکی و مهربانی شایستةکسی است که قدر و ارزش آن را بداند. جای این افعی فقط در میان آتش است. حالا هم تا دیر نشده، او را به جای اوّلش برگردان!» مرد مسافر نفس راحتی کشید و از کمک و راهنمایی روباه سپاسگزاری کرد. آن وقت توبره را برداشت و بدون اعتنا به جیغ و دادهای افعی،به طرف آتش دوید! پایان اعضای اصلی و ذخیره تیم «پیتر چک» دروازه­بان اول تیم، با یک متر و نود و شش سانتی متر قد، 26 ساله،اهل کشور جمهوری چک، قبلاً در تیم «اسپارتا پراگ» بازی می­کرده است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 357صفحه 15