مجله کودک 358 صفحه 37

شدم ، بابا موتورش را به دیوار تکیه داد . تند از پله ها بالا رفتم . و نانها را گذاشتم توی دیگ . وقتی برگشتم پایین . بابا نزدیک پله ها ایستاده بود و با نامادریم صحبت می کرد . از کنارشان رد شدم . اما هنوز به جلو حوض کوچک کنار باغچه نرسیده بودم که صدای نامادریم به گوشم خورد : « حسن کجا می روی ؟ بشکه خالیه ؟ برو آب بیار پرش کن ! » برگشتم و گفتم : « یک دقیقه می روم کوچه ، برمی گردم بشکه رو پر می کنم . » بابا با عصبانیت گفت : « لازم نکرده بری ، الان تو کوچه بودی ، راستی امتحان ریاضیت رو دادی ؟ » با خوشحالی گتفم : « بله دادم ، تمام مسئله ها رو هم حل کردم . حتماً 20 می گیرم . » - پس دیگه امتحان نداری ؟ - نه . بابا تو چشم های نامادری نگاه کرد . بعد رو به من کرد و گفت : « از فردا برو در دکان ها بگرد ، برای خودت کار پیدا کن . باید بری کارکنی کمک خرج خانه باشی ! » - کار کنم ؟ . . . یعنی دیگه درس نخونم ؟ - درس دیگه بسه . باید بری کار کنی تا بتونیم قرض زمینی رو که خریده ایم ، بدیم . . . این بخشی از قصه ی ترک تحصیل بود که خواندید . قصه هنوز ماجراها و اتفاقات زیادتر دیگری هم دارد که می توانید با تهیه کتاب به بهای 600 تومان از خواندن آن استفاه ببرید . —اسطوره های باشگاه رم نام های آشنایی مانند « آلدایر » ، « فالکائو » ، « گابریل با تیستوتا » ، « کریستین پانوچی » و « توتی » به عنوان اسطوره های باشگاه رم شناخته شده اند . « الدایر » به عنوان دفاع مرکزی تیم رم در سال های 1990 تا 2003 در خدمت این تیم بود .