مجله کودک 367 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 367 صفحه 3

بنام خدا من شمشیر امام حسین (ع) هستم. صبح بود و در دشت کربلا من در غلافی که به کمر امام حسین (ع) بود خواب بودم. ناگهان امام حسین (ع) من را بیدار کرد و از غلاف خارج و با اسب به طرف دشمنان اسلام روانه شدیم، ای کاش آن ضرباتی که تن امام میخورد بر من میخورد، ای­کاش آن تیر ناجوانمردی که به امام خورد بر من میخورد، ای کاش آن تیر را هزاران تکه میکردم، کاشکی تمام سرهای دشمنان را از تن جدا میکردم خداوندا چه میشد مگر من آن روز تمام ضربهها و تیرهایی را که به امام میخورد به من میخورد و امام کاش شهید نمیشد. ناگهان به خود آمدم که دیدم امام از اسب بر خاک کربلا افتاد و من از دست او روانه به سوی خاک شدم، آه... امام شهید شد افسوس افسوس... آن قدر اندوهگین شدم که آرزوی صدها بار مرگ را کردم. هزاران سال بعد: من در این لحظه جزئی از خاک پاک کربلا شدهام و بدترین روز زندگی من آن روز است که پس از شهادت امام و یاران معصوم و پاکش خیمهها را آتش زدند. امام در طول زندگیاش بسیار رنجها که نکشید یکی از آنها شاید هیچ کدامتان حتی فکر آن را هم نتوانید بکنید: دخترش حضرت رقیه (س) جلوی چشم او دِق کرد و با این دنیا و پدرش خداحافظی کرد. امام حسین (ع) مظهر ایمان، شهامت، بردباری و میلیونها صفت پاک دیگر که اگر بخواهم همهی آنها را بگویم یک نیمه روز طول میکشد. امام شهید شد و رفت امّا الگوی زندگی ما فقط باید امامان و پیامبران ما باشند. علیرضا کریمی ـ 12 ساله از تهران چرا من؟ منم. من آنم که روزی درختی پرشکوه بودم، امّا حالا تیری پرشرم و سرافکندهام، من آنم که بر گلوی علی اصغر نشستهام، من آنم که سه شعبه داشتم، چرا من باید باعث قتل علی اصغر بشوم؟ چرا من باید درختی باشم که به تیر قاتل تبدیل شود؟ چرا من؟ تا به خود آمدم دیدم که در کمان قاتل حضرت علی اصغر، هستم. هر چه سعی کردم که جلوی خود را بگیرم نتوانستم، هر چه خواستم که خود را بر زمین بنشام، نتوانسته. اشک من خون علی اصغر مظلوم و کوچک است. وقتی که حسین را دیدم که به من زل زده است، وگریه میکند چنان از خودم بدم آمد که دعا میکردم، که چرا من باید اصلاً به وجود میآمدم؟ چرا من؟ وحید علی نوری 13 ساله از تهران عصر خونین سلام: بدن من در آن روز گرم به لرزه افتاده بود. دلم شور میزد خدای من چه اتفاقی میخواهد بیفتد. من سرگرم همین فکرها بودم و همین طور دعا میکردم که ناگهان نگاهم به آن طرف افتاد. تعداد کمی از یاران امام حسین (ع) در دلشان کمی آشوب بود ولی با پشتیبانی امام شجاعانه و داوطلبانه در کنار امام ایستاده بودند. خود امام با دلیری و بدون هراس و با سربلندی جلوی سپاه72 نفری شجاعانه ایستاده بود و دوباره روی خود را به آن طرف بردم. خشک شده بودم. زبانم بند آمده بود. آخر مگر این سپاه کم جلوی این سپاه 30 هزار نفره؟ خدایا خودت یاریشان کن. جنگ شروع شد هر یک از یاران امام در برابر چند تن از یاران شمر ایستادگی میکردند ولی گاهی اوقات آنها به فیض شهادت میرسیدند. کاشکی که ما پا داشتیم و میتوانستیم به زیر سم اسبها برویم تا اسبها را واژگون کنیم.آخر میدانید؟! من سنگ هستم. دوستانم همه خونین شده بودند و بعضیها زیر شهیدان پنهان شده بودند. کاشکی سال عامالفیل کبوترها ما را با منقار خود به آسمان میبردند و ما چون گلولهای آتشین بر یاران شمر زخم وارد میکردیم. با امید این که هیچ روزی ظلم بر سر مردم حکمفرمان نکند! سینا موسوی 13 ساله از تهران مقدمه: فیلم کارتون «وال . ای» ساخته استودیوی فیلمسازی پیکسار، قصد دارد چهره انسانی و خوبی از روباتها به ما نشان دهد. این فیلم داستان روباتی را تعریف میکند که در 800 سال بعد زندگی میکند. کار او جمعآوری زبالههای زمین است. زمینی که به خاطر شدت آلودگی و زباله غیرقابل سکونت شده است. در روی زمین فقط روبات وال ای باقی مانده است. او دهها سال است که با آشغالها سروکار دارد. همنشین او در این کره پهناور تنها یک سوسک است. انسانهای زمین نیز این کره را ترک کردهاند و در یک سفینه فضایی که بیشباهت به یک هتل مجلل نیست؛ مشغول خوشگذرانی هستند و به افرادی تنبل و چاق تبدیل شدهاند. ماهی آب دریا روان است یک ماهی در آن است ماهی ناز و کوچک خوابیده زیر لحاف و تشک این ماهی زرنگ تو دریای ناز و قشنگ یه نهنگ اونو خورده اونو توی خونش برده ماهی درد میکشیده مقدمه: فیلم کارتون «وال . ای» ساخته استودیوی فیلمسازی پیکسار، قصد دارد چهره انسانی و خوبی از روباتها به ما نشان دهد. این فیلم داستان روباتی را تعریف میکند که در 800 سال بعد زندگی میکند. کار او جمعآوری زبالههای زمین است. زمینی که به خاطر شدت آلودگی و زباله غیرقابل سکونت شده است. در روی زمین فقط روبات وال ای باقی مانده است. او دهها سال است که با آشغالها سروکار دارد. همنشین او در این کره پهناور تنها یک سوسک است. انسانهای زمین نیز این کره را ترک کردهاند و در یک سفینه فضایی که بیشباهت به یک هتل مجلل نیست؛ مشغول خوشگذرانی هستند و به افرادی تنبل و چاق تبدیل شدهاند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 367صفحه 3