مجله کودک 510 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 510 صفحه 16

قسمت آخر مجید شفیعی تور و باغ باغ میگفت: با پرندگانم برایت میخوانم. با درختانم برایت میرقصم با گلهای زیبایم، خوشبوترین عطرها را به سمت تو میکشانم. تور گفت: غیر از تو من هیچ کس را ندارم! بعد از پیچیده شدن تور به دور میلهها، آنها را با پیچ و مهرههای بزرگ و دستگاهای بزرگ سفت کردند. با هر گردش پیچها، تور سفتتر میشد و همه جا را در خود میگرفت. باغ کمی ناراحت شد. تور خندید و گفت: منتظر باش اینها مقدمات عروسی ماست. قلبم را ببین چقدر برای تو سوراخ سوراخ شده است. میخواهم با قلبم برایت آب بیاورم! باغ خندید و گفت: نگاه کن! من همه چیز دارم؛ پرنده و آب و ماهی؛ فقط تو را کم دارم. هندوانهای تو سینی کنگرهدار، وسط سفره بود و آب خنک حوض از روی پوستش میچکید. بابابزرگ به نام خدا گفت و هندوانه را برید. صدای تُرد و شیرینش همه را چشم به راه کرد. بچهها زُل زدند به هندوانه، سرخ و

مجلات دوست کودکانمجله کودک 510صفحه 16