در پی دستگیری امام خمینی در سحرگاه پانزده خرداد 1342 و آغاز مبارزات مردم و سرانجام تبعید امام و به دنبال آن دستگیری و تبعید حاج آقا مصطفی به ترکیه، در کنار پدر، سنگینی رسالتِ حفظ حرمت انقلاب کبیرِ خمینی و انتقال پیام نهضت 15 خرداد و گرم نگهداشتن کانون مبارزه، سهمی است که برای «احمد» تقدیر کرده اند. شایسته فرزند خمینی است که از این امتحان الهی سربلند بیرون آید.
احمد از همان روزهای اولیۀ تبعید امام در پی آن بود تا در اولین فرصت به محضر پدر بشتابد و تکلیف را از او بجوید. نخست، راهی به ذهنش خطور می کند که اشاره آن را از زبان بی تکلف و صمیمی خود او بشنویم که می گوید: «آمدم تهران و تیم شاهین دعوتم کرد؛ راستش خواستم به وسیلۀ آن تیم از ایران خارج شوم و بعد برنگردم، ولی انتخاب نشدم و به حق که انتخاب نشدم، چون سایرین بهتر از من بودند. چون در این مسئله [رفتن به خارج] شکست خوردم، آن وقت خودم دست به کار شدم و یواشکی روانه عراق شدم، از راه آبادان ...»
چنانکه اشاره کردیم، یادگار امین امام تصمیم می گیرد برای دیدار عزیزان و انتقال اخبار حوادث نهضت و کسب تکلیف خویش، به محضر پدر بزرگوارش در تبعیدگاه بشتابد. در اواخر سال 1344 خطر کرده و به همراه یکی از دوستانش به نام کاظم، مخفیانه و از طریق آبادان ـ پس از مدتی سرگردانی ـ رهسپار عراق و شهر نجف اشرف می شود.

و این در حالی است که ساواک، که جسته و گریخته از سفر احتمالی «احمد» خبردار شده است، از زیرکی های او سردرگم گردیده و هنوز منتظر آن است تا از اداره گذرنامه خبر مراجعه او را به قصد عزیمت به عراق در پاسخ به بخشنامه مورخ 19 / 8 / 1344 سپهبد نصیری (رئیس کل سازمان اطلاعات و امنیت کشور) بشنود. در این بخشنامه خیلی محرمانه آمده است:

«19/8/44 – خیلی محرمانه
به:ریاست شهربانی کل کشور (اداره اطلاعات)
درباره: احمد مصطفوی خمینی فرزند روح الله
خواهشمند است دستور فرمائید چنانچه نامبرده بالا تقاضای صدور یا تمدید گذرنامه و پروانه خروج نمود قبل از هر گونه اقدام مراتب را به این سازمان اعلام نمایند.
از طرف رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور. سپهبد نصیری»
چندین فقره بخشنامه و دستورالعمل مشابه از رئیس کل ساواک، اداره سوم و اداره نهم و ساواک شهر قم، در همین رابطه در پرونده مبارزاتی حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی به چشم می خورد که سردرگمی سازمان عریض و طویل امنیتی رژیم شاه را در برابر بی باکی و فراست فرزند برومند خمینی نشان می دهد. زمانی، ساواک مرکز از سفر احمد خبردار می شود که تلفنگرام فوری از ساواک همدان بدین شرح می رسد:
«روز گذشته سید احمد خمینی فرزند آیت الله خمینی از عراق وارد و ... در منزل شهاب الدین اشراقی سکونت اختیار نموده است.»
در ذیل همین تلفنگرام، ساواک کل در مرکز می نویسد:
«آقای صابری به ساواک قم بنویسید. این شخص در هفته گذشته از عراق به قم مراجعت نموده و پس از ورود به قم جهت ملاقات اشراقی به همدان رفته، ضمن اینکه ساواک قم در این زمینه اطلاعی نداده، این فعالیت ها را نموده – دستور مراقبت بدهید. اعمال وی دقیقاً تحت نظر باشد هدف از آمدن وی روشن گردد.»
متعاقب این گزارش و دستورالعمل های بعدی، ساواک قم، مراقبت از منزل امام و رفتارهای احمد را افزایش می دهد. (اما چند ماه پس از این دوباره احمد مخفیانه از مرز عبور می کند و این بار نیز ساواک در هنگام بازگشت او، در مرز از سفر وی خبردار می شود.)
احمد در ایام نخستین اقامتِ کوتاه مدتش در نجف اشرف (در سال 44 و 45) تکمیل معارف دینی را در آنجا پی می گیرد و از محضر امام و برادر ارجمندش کسب فیض می کند، و حدود 5 ماه بعد ـ و طبعاً بنا به توصیه حضرت امام ـ کانون گرم خانواده را به قصد انجام رسالتش در ایران ترک گفته و مخفیانه راهی وطن می شود. در مسیر بازگشت در مرز خسروی بازداشت و به سازمان امنیت آنجا منتقل می شود و چنان که اسناد فوق که تنها چند سند از صدها اسناد مبارزات او در پرونده های ساواک می باشند، نشان می دهند او در بازجویی هایش زیرکانه مأمورین را فریب می دهد؛ هویتش در مرز برای ساواک در این مرتبه شناخته نمی شود و پس از آزادی، از طریق کرمانشاه و همدان راهی قم می شود.

احمد پس از بازگشت از عراق، تلاش خستگی ناپذیر خود را در تحصیل علوم دینی و دیدار از خانواده های زندانیان و تبعیدیان و انتقال پیامها و سفارش های امام به منسوبین و مبارزین و نمایندگان شرعی امام در ایران و تنظیم امور بیت امام در قم، ادامه می دهد. در پایان همین سال (45) دوباره عازم عراق می شود و این بار مخفیانه از طریق خرمشهر به آن سوی مرز می رود و پس از یک هفته مخفی کاری و طی طریق، خود را به نجف اشرف که قبله گاه مبارزین گردیده بود می رساند.
در همین سفر است که او رسماً به سلک روحانیت درمی آید و «عمامه» را که نشانی است بر مسئولیت پذیری و تقدس راهِ انتخاب شده، به دست مبارک امام خمینی بر سر می نهد. در این سفر نیز او ضمن فراگیری سفارش ها و وصایای مبارزاتی حضرت امام، از فرصت استفاده کرده و از محضر درس پدر و برادر بزرگوار و دیگر اساتید حوزه نجف بهره می گیرد.

سومین سفر در سال 1352 صورت پذیرفت و او سخن های فراوانی با پدر، از انتقالِ مسائل نهضت گرفته تا طرح سؤالات مربوط به دروس علمی و طرح مسائل حوزه ها و غیره داشت که در این سفر بازگو نمود، کسب فیض و تکلیف کرد و از امامِ خویش وظایف و مأموریت های مقدس را برای سال های آینده آموخت و برگرفت، و در لبنان با امام موسی صدر مسائل منطقه و وضعیت شیعیان و مبارزۀ افتخارآمیزی که در پیش روی داشتند را به ارزیابی نشست و در تماس با شهید چمران و عناصر مبارز دیگر پیگیری اهداف نهضت امام در آن سامان را به بحث گذاشت و مدت اندکی نیز در پایگاه نظامی شهید چمران آموزش نظامی دید و در اواخر سال 1352 به ایران بازگشت.
به موازات اوج گرفتن ابعاد نهضت، بعد از شهادت حاج آقا مصطفی (رض)، بیت و دفتر امام خمینی در نجف اشرف با بهره مندی از شخصیتی چون احمد که تجربۀ طولانی مبارزه و ساماندهی ارتباطها، و مدیریت منزل امام در قم در سال های دشوار پس از تبعید امام را با خود داشت، به سرعت تبدیل به کانونی مطمئن برای پاسخگویی به نیازهای ارتباطی نهضت و رهبری آن گردید. احمدِ خستگی ناپذیر در آن ایامِ پرحادثه، در نجف اشرف توانست خلأ وجود بابرکت شهید حاج آقا مصطفی را در کنار پدر پر کند. با رهبری الهی حضرت امام خمینی، دامنۀ قیام به سراسر ایران و به جمع دانشجویان و مسلمانان انقلابی خارج از کشور کشیده شد و در این میان، احمد رازدار، امین امام و حامل پیامهای پی در پی رهبر و نقطۀ اتصال شبکۀ گسترده ارتباطها بود.

 

. انتهای پیام /*