چکیده
مرگ مغزی از موضوعات مبتلا به جامعهی ما میباشد و از آن جا که از مسائل نوپیدای پزشکی است، نیازمند استنباط احکام فقهی متناسب با مقتضیات زمان است.
برای تبیین احکام و قوانین مربوط به مرگ مغزی باید آن را در قالب یکی از دو حالت مرگ یا حیات قرار دهیم و از آنجا که معیار تمیز مرگ و حیات، علقه و ارتباط میان جسم و روح است، چنانچه این علقه و ارتباط از بین برود سبب فوت انسان میگردد.
تأثیر و ارتباطی که روح با بدن دارد از طریق آثاری که بر بدن میگذارد قابل درک و توصیف است و پس از بررسی وظایف و آثار مغز در بدن مشخص میشود که وظایفی که روح در بدن دارد و آثاری که بر بدن میگذارد عیناً همان وظایفی است که مراکز عالی مغز بر عهده دارد. بر این اساس با مرگ سلولهای مغز که محل بروز آثار تصرف روح بر بدن هستند، روح محلی برای تسلط بر بدن نداشته و قالب جسم را ترک میکند و مرگ قطعی اتفّاق میافتد و صرف حیات سلولی و عضوی فرد به صورت موقتی نمیتواند دلیل بر بقای حیات فرد باشد. لذا مرگ مغزی بنابر تصریح برخی حقوقدانان نمیتواند مصداقی از حیات غیرمستقر باشد. و هنگامیکه مرگ مغزی توسط پزشکان متخصّص و پزشکی قانونی تأیید شود، حیاتی در این شخص تصور نمیشود که قابل تفکیک به مستقر و غیر مستقر باشد.
پایان نامهتحلیل جایگاه و احکام مرگ مغزی در حقوق ایران و اسلام با تاکید بر آراء حضرت امام خمینی (س)صفحه 1