چکیده
مسأله ولایت فقیه، مسألهای است که بعد از غیبت امام عصر (عج) مطرح شد. بنا به اعتقاد علمای دین طبق آیات و روایات باید رهبری و حکومت در عصر غیبت امام در دست فقهای جامعالشرایط باشد. تا دوره انقلاب مشروطه ولایت فقیه و در کل فقه سیاسی به صورت جدی مطرح نبود که علل و عوامل زیادی دارد: من جمله اینکه تصور میشد که دوره غیبت امام (ع) زیاد طول نکشد، و یا عدهای از علما تشکیل حکومت در عصر غیبت را نادرست میدانستند و یا اینکه اکثر اوقات شیعه در اقلیت و تحت فشار بود. اگر در عهد حیات آیتالله بروجردی، نهضت مشروطه مهمترین عرصه نسبتجویی دینی بود، میدانیم که آیتالله بروجردی نسبت به این عرصه و تجربه به شدت بدگمان بود و با وجود آنکه استادش آخوند خراسانی پیشوای فقهای مشروطه (که بروجردی خود به چشم خویش دید) نسبت به عاقبت آن بدگمان بود و شاید میل به دوری از سیاست در اثر همین تجربه ناکام به ویژگی رفتاری آیتالله بروجردی تبدیل شد، حتی زمانی که در سالهای «نهضت ملی» فرصتی فراخ برای سیاستورزی و اصلاحطلبی علمای دین ایجاد شد و گروهی همچون آیتالله کاشانی مرزهای جدیدی در تعریف نهاد روحانیت را درنوردیدند و خویش را همپای رجال ملی و روشنفکران سیاسی معرفی کردند آیتالله بروجردی از این تعریف دوری گزید و همان فقیه سنتی باقی ماند. فوت آیتالله بروجردی در اواخر دهه 40 و جستوجو برای تعیین جانشین احتمالی وی و مطرح شدن امام خمینی (ره) بهعنوان مرجع تقلید تحرکی جدید در گفتمان سیاسی شیعه ایجاد کرد. این تحول توأم با فعالیتها و سیاستهای بعضاً ضد دینی محمدرضا پهلوی تشدید شد و روحانیون درجه اول کشور را وادار به موضعگیری و واکنش در قبال تحولات سیاسی کشور کرد، که نهایتاً منجر به شکلگیری یک گفتمان جدید در عرصه ولایت فقیه تحت عنوان طرح حکومت اسلامی کرد. امام خمینی (ره) نماد کامل یک مرجع سیاسی، حساس نسبت به مسائل جامعه بود که مواضع صریح سیاسی وی در مخالفت با لایحه انجمنهایایالتی و ولایتی در جریان تحریم انقلاب سفید و ماجرای فیضیه و عاشورای 1342 مخالفت با کاپیتولاسیون و بعد از آن در تبعید به کرات مشهود بود. ایشان با حمله به کانون اصلی سلطنت (شخص شاه) و حامیان خارجی وی برای نخستین بار در طول تاریخ ایران از موضع یک روحانی و مرجع تقلید مشروعیت سلطنت را زیر سؤال برد و سیاسیترین کلام تاریخ فقه شیعه را بنیاد نهاد و با طرح بحث حکومت اسلامی و نظریه ولایت فقیه و روشن کردن ابعاد و شئون آن از منظر خود به طور ایجابی به تکمیل نظریه سیاسی خود پرداخت. امام خمینی (ره) این کار را با شجاعت انجام داد و حکومت ولایت فقیه را بهعنوان گفتمانی در گسست از گفتمان انزوا مطرح کرد. به این ترتیب بعد از یک وقفه نسبتاً طولانی ـ از آغاز دهه 1340 به این سو ـ شاهد تغییر استراتژی روحانیون به مقابله جدی در قبال سیاستهای رژیم پهلوی با مبارزه عملی برای تحقق حکومت دینی هستیم. همین تغیییر استراتژی و طرح گفتمان حکومت اسلامی منجر به بیان و نگرشهای بدیلی در اندیشه ولایت فقیه و جایگاه بعد از سال 1342 گردید.
در رابطه با تعامل ولایت فقیه با پدیدهها و چالشها میتوان چنین اشاره نمود که در راستای مبانی فکری و عقیدتی نظام جمهوری اسلامی ایران و با عنایت به تحولات فکری و اجتماعی حاکم بر جامعه ایران بعد از سال 1342 گفتمان ولایت فقیه با سپری نمودن مراحلی مختلفی به سیر گسترش خود ادامه داد و در تعامل با پدیدهها و چالشها توانست بهعنوان یک اندیشه و یک گفتمان غالب در نظام فکری جامعه ایران نسبت به نظریههای بدیل ولایت فقیه از جمله نظریه انتخاب برتری جوید و بر مبنای تفکر و اندیشه سیاسی ولایت مطلقه فقیه امام خمینی (ره) با کارآمدی بهتر در جریانات کشور تبلور یابد و سرآمد سایر اندیشههای رایج و مطرح در باب گفتمان ولایت فقیه باشد.
پایان نامهنقد و بررسی دیدگاههای مطرح در خصوص نظریه ولایت فقیه (از سال 1342 تا 1384)صفحه 1