64ـ امام ابتدا که به قم رفتند حیاطی اجاره کردند ولی بعد یک باب خانه خریدند. آقا در طول عمرشان مالی نداشتند. یک زمینی داشتند که ارث پدری بود و آن را هم بین محرومین تقسیم کردند.
65ـ یادم است قبل از تبعید امام، یک روز که خانم می خواستند بروند بازار، گفتند آقا این قبای شما کهنه شده. امام گفتند: نه، تمیز است. گفتند: می دانم که تمیز است، اما خیلی کهنه است. خوب شما می روید درس (اکثر مجتهدین و فضلای حوزۀ قم پای درس ایشان زانو می زدند) امام گفتند: خیلی خوب، شما که رفتید بازار یک قبای مناسب و ارزان قیمت برای من بخرید.
66ـ یک بار فرشهای نفیس و گرانقیمتی را که خیلی زیبا بود به امام هدیه کرده بودند. بعد از چند روز که فرشها آنجا مانده بود، امام یکی از اعضای دفتر را صدا کرده و فرمودند اینها را ببرید بدهید بنیاد [مستضعفان] تا بفروشند و صرف نیازمندان شود. خانم (همسر امام) که آنجا حضور داشتند، به شوخی گفتند: یکی از این قالیچه ها که به ما می رسد. آقا با اینکه واقعاً برای خانم احترام فوق العاده ای قائل بودند، بدون اینکه سرشان را بالا بگیرند، با دست
اشاره کردند که فرشها برود و فرمودند: اینها مال اینجا نیست.
67ـ وقتی که امام به منزل آقایان علما و مراجع می رفتند، تشریفات و اینکه کسانی همراهشان باشد، اینطوری نبود. فقط همین قدر بود که من برای سوار شدن و پیاده شدن خدمتشان باشم.
68ـ اگرچه امام تا آخر به خانم عنایت جدی داشتند، باوجود این در موارد مالی روش خودشان را اعمال می کردند. مثلاً اگر خانم به اقتضای احساسات خانمها تمایلی داشتند؛ مثل اینکه بخواهند سفرۀ غذا را رنگین تر کنند یا فرش و در و دیوار و... امام تمایلی به تشریفات و ریخت وپاش نشان نمی دادند.
69ـ امام مقید بودند که دو نوع غذا سر سفره نباشد. با آن امکانات و با آن هدایایی که می آوردند، اینطور نبود که چند نوع خورش باشد، گوشت، مرغ، ماهی و این خبرها نبود. این موضوع را تمام قوم وخویشها می دانند.
70ـ روزی در منزل امام بودم و گویا قرار بود چند نفر از خانمهای لبنانی مهمان باشند. خود خانم هم در پخت وپز و... کمک می کرد. با همۀ احترامی که امام برای خانم قائل بودند اگر خانم می خواست یک روز دو نوع خورش درست کند آقا می گفت نه.
خانم نشسته بودند و داشتند به تهیۀ غذا کمک می کردند. من پرسیدم: خانم مهمان دارید؟ خانم گفتند: بله چند نفر خانم از لبنان هستند. ما وقتی که لبنان بودیم از ما خیلی پذیرایی و احترام می کردند و آنها امروز ناهار اینجا هستند. من اگر بشود دوست دارم دو نوع غذا برای اینها درست کنم؛ ولی آقا اخلاقش این نیست و حالا نمی دانم چه کار بکنم. در این بین آقا قدم زنان آمدند، داشتند اخبار را از رادیوی کوچک خودشان گوش می کردند. پرسیدند: خانم، مهمان دارید؟ خانم گفتند: بله، مهمان داریم. من اگر بشود
می خواهم دو نوع خورش درست کنم. آقا گفتند: خوب، چی داری؟ گفتند: قیمه یا بادمجان. نمی دانم یک خورشی را اسم بردند. آن وقت آقا پرسیدند که خوب سالاد هم دارید؟ گفتند: بله، سالاد هم هست. فرمودند که: همان بس است و دیگر راه افتادند و رفتند و خانم دیگر با همان یک نوع غذا مهمانی را برگزار کردند.
71ـ حضرت امام وقتی می خواستند اعلامیه بنویسند، هر کاغذی که دم دستشان بود برمی داشتند و رویش می نوشتند. گاهی اوقات برای صرفه جویی نامه هایی را که برایشان فرستاده بودند، پاکت آنها را باز می کرد و اعلامیه را روی آن می نوشتند.
***