بخش اول: تفسیر سوره حمد از کتاب سرالصلوة
در اشاره اجمالیه به بعض اسرار سوره حمد
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279-1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1384

زبان اثر : فارسی

در اشاره اجمالیه به بعض اسرار سوره حمد

‏بدان که اهل معرفت ‏‏ بِسمِ الله ‏‏ هر سوره را متعلق به خود آن سوره دانند؛ و از این جهت در نظری ‏‏ بِسمِ الله ‏‏ هر سوره را معنایی غیر از سوره دیگر است؛ بلکه ‏‏ بِسمِ الله ‏‏ هر قائلی در هر قول و فعلی با‏‏ بِسمِ الله ‏‏ دیگرش فرق دارد؛ و بیان این مطلب به وجه اجمال آن است که به تحقیق پیوسته که تمام دار تحقّق، از غایة القصوای عقول مهیمه قادسه تا منتهی النّهایه صف نعال عالم هیولی و طبیعت، ظهور حضرت اسم الله اعظم است و مظهر تجلّی مشیّت مطلقه است که امّ اسماء فعلیّه است؛ چنانچه گفته اند:‏‏ ‏‏ظَهَرَ الوُجُودُ بِبسم الله الرَّحمن الرَّحیم.‏‎[1]‎‏ ‏‏پس، اگر کثرت مظاهر و تعیّنات را ملاحظه کنیم، هر اسمی عبارت از ظهور آن فعل یا قولی است که در تِلوِ آن واقع شود؛ و سالک الی الله اوّل قدم سیرش آن است که به قلب خود بفهماند که به اسم الله همه تعینات ظاهر است؛ بلکه همه، خود اسم الله هستند و در این مشاهده اسماء مختلف شوند و سعه و ضیق و احاطه و لا احاطه هر اسمی تابع مظهر است و تبع مرآتی است که در آن ظهور کرده؛ و اسم الله ‏


‏گرچه به حسب اصل تحقّق، مقدّم بر مظاهر است و مقوّم و قیّوم آنهاست، ولی به حسب تعیّن، متاخر از آنهاست، چنانچه در محل خود مقرر است؛ و چون سالک اسقاط اضافات و رفض تعیّنات نمود و به سرّ توحید فعلی رسید، تمام سور و اقوال و افعال را یک ‏‏ بِسمِ الله ‏‏ است و معنی همه یکی است.‏

‏و به حسب اعتبار اول، در سور قرآنیّه اسمی جامع تر و محیطتر از‏‏ بِسمِ الله ‏‏ در سوره مبارکه حمد نیست؛ چنانچه از حدیث مشهور منسوب به مولی الموالی نیز ظاهر شود؛ زیرا که متعلق آن محیطتر از سایر متعلّقات است؛ چنانچه اهل معارف گویند‏‏ الحَمدُ‏‏ اشاره به عوالم غیبیّه عقلیّه است، که صرف حمد و محامد الله هستند و لسان حمد آنها لسان ذات است؛ و‏‏ رَبِّ العالَمِینَ ‏‏ اشاره به ظهور اسم الله در مرآت طبیعت است به مناسبت مقام ربوبیّت، که ارجاع از نقص به کمال و از مُلک به ملکوت است و آن مختصّ به جوهر عالم مُلک است؛ و رحمانیّت و رحیمیّت از صفات خاصه ربوبیّت است؛ و‏‏ مالِکِ یَومِ الدِّینِ ‏‏ اشاره به رجوع مطلق و قیامت کبراست.‏

‏و چون صبح ازل طالع شد و نور جلوه احدی بر قلب عارف در طلوع آفتاب یوم القیامة تجلی کرد، سالک را حضور مطلق دست دهد؛ پس به مخاطبه حضوریّه در محفل انس و مقام قدس به ‏‏ ایَّاکَ نَعبُدُ وَ ایَّاکَ نَستَعِینُ ‏‏ گویا شود؛ و چون به خود آید از جذبه احدی و صحو بعد المحو حاصل آید، مقام هدایت خود و مصاحبین خود را در این سیر الی الله طلب کند.‏

‏پس، سوره حمد جمیع سلسله وجود است عیناً و علماً و تحققاً و سلوکاً و محواً و صحواً و ارشاداً و هدایتاً؛ و اسم مظهر آن، اسم الله اعظم و مشیّت مطلقه است: فهو مفتاحُ الکتابِ و مختامُه و فاتحتُه و خِتامُه؛‏


‏چنانچه اسم الله ظهور و بطون و مفتاح و مختم است:‏‏ الله نُورُ السَّماواتِ وَ الارضِ ‏‏.‏‎[2]‎‏ پس، تفسیر این سوره به حسب ذوق اهل معرفت چنین است: به ظهور اسم الله، که مقام مشیّت مطلقه و اسم اعظم الهی است و دارای مقام مشیّت رحمانیّه، که بسط وجود مطلق است و مشیّت رحیمیّه، که بسط کمال وجود است، عالم حمد مطلق و اصل محامد- که از حضرت تعیّن اوّل غیبی تا نهایت افق عالم مثال و برزخ اول است- لله، یعنی برای مقام اسم جامع که الله است، ثابت است و از برای اوست مقام ربوبیّت و تربیت عالمین، که مقام سوائیّت و ظهور طبیعت است.‏

‏و این مقام ربوبیّت ظاهر است به رحمانیّت و رحیمیّت ربوبیّه، که در موادّ مستعدّه بسط فیض کند به رحمانیّت؛ و در مهد هیولی به ظهور رحیمیّت تربیت آنها کند و به مقام خاصّ خود رساند؛ و آن ‏‏ مالِکِ یَومِ الدِّینِ ‏‏ است که به قبضه مالکیّت، جمیع ذرّات وجود را قبض کند و ارجاع به مقام غیب نماید:‏‏ کَما بَدَاکُم تَعُودُونَ ‏‏.‏‎[3]‎‏ و این تمام دایره وجود است که در‏‏ بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحِیمِ ‏‏ به طریق اجمال مذکور است و در حمد به طریق تفصیل؛ و تا‏‏ مالِکِ یَومِ الدِّینِ ‏‏ خالص برای حق است، چنانچه در حدیث است.‏‎[4]‎‏  ‏

‏و چون بنده سالک الی الله به مِرقاةِ‏‏ ‏‏اقرَا وَ ارقَ؛‏‎[5]‎‏ ‏‏و عارج به معراجِ ‏‏ ‏‏الصَّلاةُ مِعراجُ المُومِن ‏‏ ‏‏مشاهده رجوع جمیع موجودات و فنای دار تحقّق در حق کند و حق برای او جلوه به وحدانیّت نماید، به زبان فطرت توحید گوید:‏‏ ایَّاکَ نَعبُدُ وَ ایَّاکَ نَستَعِینُ ‏‏؛ و چون نور فطرت انسان کامل، محیط به ‏


‏جمیع انوار جزئیّه است و عبادت و توجه آن، توجه دار تحقّق است، به صیغه جمع ادا کند:‏‏ ‏‏سَبَّحنا فَسَبّحَتِ المَلائکَةُ وَ قَدَّسنا فَقَدَّسَتِ المَلائکةُ وَ لَولانا ما سَبَّحَتِ المَلائِکَةُ ... الخ.‏‎[6]‎

‏پس، چون سالک خود و انیّت و انانیّت خود را یکسره تقدیم ذات مقدس کرد و هر چه جز حق را محو و مَحق کرد، عنایت ازلی از مقام غیب احدی به فیض اقدس شامل او گردد و او را به خود آرد و صحو بعد المحو برای او دست دهد و ارجاع به مملکت خویش شود به وجود حقانی؛ و چون در کثرت واقع شود، از فراق و نفاق بیمناک شود و هدایت خود را، که هدایت مطلقه است (چه که سایر موجودات از اوراق و اغصان شجره مبارکه انسان کامل است) به صراط مستقیم انسانیّت- که سیر الی الاسم الجامع و رجوع به حضرت اسم الله اعظم است- که از حدّ افراط و تفریط که «مغضوبٌ علیهم» و «ضالین» است خارج است، طلب کند؛ و یا آنکه هدایت به مقام برزخیّت را، که مقام عدم غلبه وحدت بر کثرت و کثرت بر وحدت است و حد وسط بین احتجاب از وحدت به حجاب کثرت است، که مرتبه «مغضوب علیهم» است؛ و احتجاب از کثرت به وحدت است، که مقام «ضالّین» و متحیرین در جلال کبریاست، طلب کند.‏

‏وصل:‏‏ ‏‏رُوِی فِی التَّوحید عَنِ الرِّضا- عَلَیهِ السَّلامُ- حینَ سُئِلَ عَن تَفسیرِ البسملةِ، قالَ:‏‏ مَعنی قَولِ القائِل ‏‏ بِسمِ الله*‏‏ ای اسِمُ عَلی نَفسی سِمَةً مِن سِمَاتِ الله وَ هِیَ العِبادَة. قالَ الرّاوی فَقُلتُ لَهُ: مَا السِّمَةُ؟ قالَ: العَلامَة.‏‎[7]‎


‏و از این حدیث شریف ظاهر شود که سالک باید متحقّق به مقام اسم الله شود در عبادت؛ و تحقّق به این مقام حقیقت عبودیّت، که فنای در حضرت ربوبیّت است، می باشد؛ و تا در حجاب انیّت و انانیّت است در لباس عبودیّت نیست، بلکه خودخواه و خودپرست است و معبود او هواهای نفسانیّه اوست:‏‏ ا رَایتَ مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هَواهُ ‏‏.‏‎[8]‎‏ و نظر او نظر ابلیس لعین است که در حجاب انانیّت، خود و آدم- علیه السلام- را دید و خود را بر او تفضیل داد:‏‏ خَلَقتَنِی مِن نارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طِینٍ*‏‎[9]‎‏ گفت و از ساحت قدس مقرّبین درگاه مطرود شد. پس، گوینده ‏‏ بِسمِ الله ‏‏ اگر نفس خود را به «سمة الله» و «علامة الله» متصف کرد و خود به مقام اسمیّت رسید و نظرش نظر آدم- علیه السلام- شد که عالم تحقّق را- که خود نیز خلاصه آن بود- اسم الله دید:‏‏ وَ عَلَّمَ آدَمَ الاسماءَ کُلَّها‏‏.‏‎[10]‎‏ در این حال، تسمیه او تسمیه حقیقیّه است و متحقّق به مقام عبادت است؛ که القای خودی و خودپرستی و تعلّق به عزّ قدس و انقطاع الی الله است؛ چنانچه در ذیل حدیث «رزام» از حضرت امام جعفر صادق است که می فرماید:‏

‏یَقطَعُ عَلائِقَ الاهتِمامِ بِغَیرِ مَن لَهُ قَصَدَ وَ الَیهِ وَفَدَ وَ مِنهُ استَرفَد ... الخ.‏‎[11]‎

‏و چون سالک را مقام اسمیّت دست داد، خود را مستغرق در الوهیّت ‏


‏بیند:‏

‏العُبُودیةُ جَوهَرَةٌ کُنهُهَا الرُّبُوبِیَّة؛‏‎[12]‎

‏پس، خود را اسم الله و علامة الله و فانی فی الله بیند و سایر موجودات را نیز چنین بیند؛ و اگر ولیّ کامل باشد، متحقّق به اسم مطلق شود و برای او تحقّق به عبودیّت مطلقه دست دهد و «عبد الله» حقیقی شود.‏

‏و تواند بود که تعبیر به عبد در آیه شریفه ‏‏ سُبحانَ الَّذِی اسری بِعَبدِهِ ‏‎[13]‎‏ برای آن باشد که عروج به معراج قرب و افق قدس و محفل انس به قدم عبودیّت و فقر است و رفض غبار انیّت و خودی و استقلال است؛ و شهادت به رسالت، در تشهّد، بعد از شهادت به عبودیّت است چه که عبودیّت مِرقاتِ رسالت است؛ و در نماز، که معراج مومنین و مظهر معراج نبوّت است، شروع شود، پس از رفع حجب به ‏‏ بِسمِ الله ‏‏، که حقیقت عبودیّت است:‏

‏فَسُبحانَ الَّذی اسری بِنَبِیِّهِ بِمِرقاةِ العُبُودِیَّةِ المُطلَقَة؛‏‎[14]‎

‏و او را به قدم عبودیّت به افق احدیّت جذب فرمود و از کشور مُلک و ملکوت و مملکت جبروت و لاهوت رهانید؛ و سایر بندگان را که مستظلّ به ظلّ آن نور پاکند به سمه ای از سمات الله و مرقات تحقّق به اسم الله، که باطن آن عبودیّت است، به معراج قرب رساند.‏

‏و چون سالک دایره وجود را اسم الله دید، به قدر قدم سلوک تواند وارد در فاتحه کتاب الله و مفتاح کنز الله گردد؛ پس همه اثنیه و محامد را به حق- به مقام اسم جامع- ارجاع کند و برای موجودی از موجودات، فضائل و فواضلی نبیند، چه که اثبات فضیلت و کمال برای موجودی جز حق منافات با رویت اسمیّت دارد؛ و اگر‏‏ بِسمِ الله ‏‏ را به حقیقت گفته،‏


‏الحَمدُ لله ‏‏ را نیز تواند به حقیقت گفت؛ و اگر در حجاب خلق، چون ابلیس، از مقام اسم محجوب شد، محامد را نیز به حق نتواند رجوع دهد؛ و تا در پرده انانیّت است، از عبودیّت و اسمیّت محجوب است؛ و تا از این مقام محروم است به مقام حامدیّت نرسد؛ و اگر با قدم عبودیّت و حقیقت اسمیّت به مقام حامدیّت رسید، صفت حامدیّت را نیز برای حقّ ثابت داند و حق را حامد و محمود شمارد و ببیند؛ پس تا خود را حامد و حقّ را محمود دید، حامد حقّ نیست، بلکه حامد حق و خلق، بلکه حامد خود فقط می باشد و از حق و حمد او محجوب است؛ و چون به مقام حامدیّت رسید،‏

‏انتَ کَما اثنَیتَ عَلی نَفسِکَ ‏‎[15]‎

‏گوید؛ و از حجاب حامدیّت، که مقرون به دعوی و ملازم با اثبات محمودیّت است، خارج شود؛ پس مقاله عبد سالک در این مقام چنین شود:‏

‏بِاسمِهِ الحَمدُ لَهُ مِنهُ الحَمدُ وَ لَهُ الحَمد؛‏‎[16]‎

‏و این نتیجه قرب نوافل است که در حدیث شریف اشاره ای به آن فرموده آنجا که فرماید:‏

‏فَاذا احبَبتُهُ کُنتُ سَمعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ لِسانَه ...‏

‏الخ.‏‎[17]‎

‏رَبِّ العالَمِینَ ‏‏: اگر «عالمین» صور اسما که اعیان ثابته است باشد، ربوبیّت ذاتیّه خواهد بود و راجع به مقام الوهیّت ذاتیّه، که اسم الله اعظم است، می باشد؛ زیرا که اعیان ثابته به تجلّی ذاتی در مقام واحدیّت به تبع اسم جامع که به تجلّی فیض اقدس متعیّن است تحقّق علمی پیدا کردند و‏


‏معنی ربوبیّت در آن مقام مقدس، تجلّی به مقام الوهیّت است که بدان تجلّی، جمیع اسما متعیّن شوند و عین ثابت انسان کامل اولًا، و دیگر اعیان در ظل آن، متعیّن شوند؛ و رحمانیت و رحیمیت اظهار همان اعیان است از غیب هویّت تا افق شهادت مطلقه؛ و ایداع فطرت، عشق و محبتِ کمالِ مطلق است در خمیره آنها، که بدان فطرت عشقیّه سایقه و جذبه قهریه مالکیه، که ناصیه آنها را گرفته، به مقام جزای مطلق که استغراق در بحر کمال واحدیّت است، نایل شوند:‏‏ الا الَی الله تَصِیرُ الامُورُ‏‏.‏‎[18]‎‏ پس، با این طریقه غایت آمال و نهایت حرکات و منتهای اشتیاقات و مرجع موجودات و معشوق کائنات و محبوب عشّاق و مطلوب مجذوبین، ذات مقدس است؛ گرچه خود آنها محجوبند از این مطلوب و خود را عابد و عاشق و طالب و مجذوب امور دیگری دانند؛ و این حجاب بزرگ فطرت است که باید سالک الی الله به قدم معرفت آن را خرق کند؛ و تا بدین مقام نرسد، حق ندارد که ‏‏ ایَّاکَ نَعبُدُ‏‏ گوید، یعنی لا نَطلُبُ الّا ایّاک؛ و جوینده غیر تو نیستیم و خواهنده جز تو نخواهیم بود و ثنای غیر تو نکنیم و استعانت در همه امور بجز از تو نجوییم. همه ما سلسله موجودات و ذرّات کائنات، از ادنی مرتبه سفل ماده تا اعلا مرتبه غیب اعیان ثابته، حق طلب و حق جو هستیم و هر کس در هر مطلوبی طلب تو کند و با هر محبوبی عشق تو ورزد:‏‏ فِطرَتَ الله الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها‏‏؛‏‎[19]‎‏ یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الارضِ ‏‏.‏‎[20]‎‏ و چون سالک را این مشاهده دست دهد و خود را به شراشرِ اجزای ‏


‏وجودیه خود، از قوای ملکیّه تا سرایر غیبیّه و جمیع سلسله وجود را عاشق و طالب حق بیند و اظهار این تعشّق و محبت را نماید، از حق استعانت وصول طلبد و هدایت به صراط مستقیم را- که صراط ربّ الانسان است:‏‏ انَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُستَقِیمٍ ‏‏؛‏‎[21]‎‏ و آن صراط «منعم علیهم» از انبیای کمل و صدّیقین است که عبارت از رجوع عین ثابت به مقام الله و فنای در آن است نه فنای در اسمای دیگر که در حد قصور یا تقصیر است- طلب کند. چنانچه منسوب به رسول اکرم است که فرموده:‏

‏کانَ اخی مُوسی عَینُهُ الیُمنی عَمیاءَ وَ اخی عیسی عَینُهُ الیُسری عَمیاءَ وَ انَا ذُو العَینَین؛‏‎[22]‎

‏جناب موسی را کثرت غلبه بر وحدت داشت، و جناب عیسی را وحدت غالب بر کثرت بود؛ و رسول ختمی را مقام برزخیّت کبرا، که حدّ وسط و صراط مستقیم است، بود.‏

‏تا اینجا تفسیر سوره بنا بر آن بود که «عالمین» حضرات اعیان باشد؛ و اگر «عالمین» حضرات اسمای ذاتیّه یا اسمای صفتیّه یا اسمای فعلیّه یا عوالم مجرّده یا عوالم مادیه یا هر دو یا جمیع باشد، تفسیر سوره فرق می کند.‏

‏چنانچه اگر «اسم الله» در آیه شریفه ‏‏ بِسمِ الله ‏‏ ... غیر از مقام مشیّت مقام دیگر باشد از اسمای ذاتیّه و غیر آن یا اعیان ثابته یا اعیان موجوده یا عوالم غیبیه و شهادتیه یا انسان کامل، نیز تفسیر جمیع سوره فرق می کند؛ و همین طور اگر «الله» الوهیّت ذاتیّه یا ظهوریّه باشد و «رحمن» و «رحیم» در بسمله صفت برای «اسم» باشد یا برای «الله»، تفسیر سوره شریفه فرق ‏


‏می کند. چنانچه اگر «باء» در بسمله برای استعانت یا ملابست، یا متعلّق به ظَهَرَ باشد، یا متعلق به خود سوره، یا به هر یک از اجزای آن باشد، فرقها حاصل شود. چنانچه نیز، به حسب مقامات قرّاء، از وقوع در حجاب کثرت یا غلبه وحدت یا صحو بعد المحو و یا مقامات دیگر که سابقاً ذکر شد، تفسیر سوره را باید فرق گذاشت؛ و احاطه به جمیع آنها و به تفسیر حقیقی قرآن، که کلام جامع الهی است، از طوق امثال نویسنده خارج است:‏

‏انَّما یَعرِفُ القُرآنَ مَن خُوطِبَ بِه؛‏‎[23]‎

‏و آنچه ذکر شد علی سبیل الاحتمال بود. و الله الهادی.‏‎[24]‎

‎ ‎

  • هستی، با بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحِیمِ پدیدار گشت؛ این وجه را در معنای« بسمله» محیی الدّین عربی در کتاب الفتوحات المکیّة؛ ج 2، ص 133 آورده است.
  • خداوند نور آسمانها و زمین است (نور/ 35).
  • همان طور که در آغاز بیافریدتان، باز خواهید گشت (اعراف/ 29).
  • بحار الانوار؛ ج 89: کتاب القرآن؛ باب 29، ص 226، ح 3؛ محجّة البیضاء؛ ج 1، ص 388.
  • بخوان و بالا رو؛ اصول کافی؛ ج 2: کتاب فضل القرآن؛« باب فضل حامل القرآن»، ص 606، ح 10.
  • ما خدا را تسبیح گفتیم، پس ملائکه تسبیح گفتند و ما خدا را تقدیس کردیم، پس ملائکه تقدیس کردند و اگر ما نبودیم، ملائکه تسبیح نمی گفتند؛ عیون اخبار الرضا؛ ج 1، باب 26، ص 262، ح 22؛ بحار الانوار؛ ج 25: کتاب الامامة؛ روایات باب اوّل از« ابواب خلقهم و طینتهم و ارواحهم»، ص 1.
  • در کتاب توحید از امام رضا (ع) روایت شده است که چون تفسیر بسمله (بِسمِ الله) از حضرتش سوال شد، فرمود: معنای اینکه گوینده می گوید بسم الله این است که من بر خود سمه ای از سمات خدا را می گذارم و آن عبادت است. راوی گفت پرسیدم: سمه یعنی چه؟فرمود: نشانه؛ التوحید؛ باب 31، ص 229، ح 1؛ معانی الاخبار؛ ص 3.
  • آیا دیده ای آن را که هوای نفس خود را خدای خود گرفته (فرقان/ 43).
  • مرا از آتش و او را از گِل آفریده ای (اعراف/ 12؛ ص/ 76).
  • و به آدم همه نامها را آموخت (بقره/ 31).
  • رشته های پیوند را به غیر آن کس که او را قصد کرده و به سویش روانه شده و از او عطا و یاری طلبیده، گسسته است؛ فلاح السائل؛ ص 25.
  • بندگی خدا، جوهری است که باطن و مغز آن، ربوبیّت است؛ مصباح الشریعة؛ باب 100.
  • منزّه است آن کس که بنده اش را سیر داد (اسراء/ 1).
  • پس، منزه است آن کس که پیامبرش را با نردبان عبودیّت مطلق سیر داد.
  • در دعای سجده رسول خدا آمده است:... اعُوذُ بِکَ مِنکَ ... لا احصی ثَناءً عَلَیکَ، انتَ کَما اثنَیتَ عَلی نَفسِکَ؛ ... از تو به خودت پناه می برم ... حمد و ستایش تو را به شمارش نتوانم آورد. تو همان طور که خودت را ستایش کرده ای، هستی؛ فروع کافی؛ ج 3:کتاب الصلاة؛« باب السجود و التسبیح و ...»، ص 324، ح 12؛ مصباح المتهجّد؛ ص 308؛ مصباح الشریعة؛ باب 5؛ عوالی اللئالی؛ ج 1، ص 389، ح 21.
  • به نام او، حمد او راست، از اوست و برای اوست.
  • چون او را دوست بدارم، گوش، چشم و زبان او باشم؛ اصول کافی؛ ج 2: کتاب الایمان و الکفر؛« باب من آذی المسلمین و احتقرهم»، ص 352، ح 8.
  • هان، بازگشت امور فقط به سوی خداست (شوری/ 53).
  • آن فطرت الهی که مردم را بر آن آفرید (روم/ 30).
  • آنچه در آسمانها و زمین است او را تسبیح می گویند (حشر/ 24).
  • به درستی که پروردگار من بر راه راست است (هود/ 56).
  • برادرم موسی را چشم راست نابینا بود، برادرم عیسی را چشم چپ، و من دارای دو چشم هستم.
  • قرآن را فقط آن کس که قرآن بدو خطاب شده، می شناسد؛ بحار الانوار؛ ج 46: تاریخ الامام محمد باقر؛ باب 20، ص 349، ح 2.
  • خمینی، روح الله؛ سر الصلاة؛ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، ص 85- 92.