در این نوشتار سعی بر این است که به اهم وقایع و رخدادهای حیات پربرکت حضرت امام خمینی (س) اشاره گردد. ضمنا در ادامه مناسبتهای ملی و مذهبی روز را در سیره و اندیشه امام جستجو می کنیم.
من پذیرفته بودم که با آقا زندگی کنم اینک علیرغم میلم باید تهران را که وطن اصلی من است و پدر و مادر و خواهران و برادرانم در آنجا ساکن اند، همه را بگذارم، بروم به جایی که هم غریبم و هم بدم می آید. امّا نه، باید همراهی با همسر را اصل قرار داد و به مقدرات الهی که خداوند خواسته و من پذیرفته ام، پایبند باشم و آن را با رضایت خاطر بپذیرم که حتماً سعادت من و خیر دنیا و آخرتم در این است.
وقتی ازجایگاه و موقعیت حقوق مردم در منظومه فکری امام خمینی ـ رحمت الله علیه ـ و حتی شخصیت های مشابه ایشان سخن به میان می آید، پرسش کلی تری مطرح می شود که با توجه به این که این گونه شخصیت ها به لحاظ فکری بر سنت فقهی و حتی فقه ستنی تاکید دارند آیا اصولا در این منظومه فکری، مردم و حقوق مردم وزن و جایگاهی دارد؟
این جانب در پیشگاه مقدس حق شهادت می دهم که از اول انقلاب تا کنون و از پیش از انقلاب در زمانی که وارد این نحو مسائل سیاسی شده است از او رفتار یا گفتاری که بر خلاف مسیر انقلاب اسلامی ایران باشد ندیده ام و در تمام مراحل از انقلاب پشتیبانی نموده و در مرحله پیروزی شکوهمند انقلاب مُعین و کمک کار من بوده و است و کاری که بر خلاف نظر من است انجام نمی دهد.
مردم باید به یکدیگر توجه کنند و حقی که نسبت به یکدیگر به معنای این که بار همدیگر را بردارند و به همدیگر یاری برسانند در عبارات ایشان بسیار دیده می شد. تکلیف و وظایف را از حق جدا می کرد. می فرمود حق آن چیزی است که ممکن است نتوانند آن را ادا کنند. گاهی به کسی می فرمودند تکلیف شما این است اما حق شما این نیست و خیلی بالاتر از این ها شما حق دارید. اما فعلا تکلیفی که دارید این است و باید این کار را انجام دهید. لذا ایشان خیلی مقید بود که در زمینه تکلیف که وظیفه امروزشان هست و می توانند و غالبا به یکدیگر ارجاع ندادن منظورشان بود. لذا از بوروکراسی و کاغذ بازی این جور کارها ناراحت می شدند. حتی یادم نمی رود یک روزی یک طومار پارچه ای بزرگی خدمت امام آوردند. ایشان گفتند آن کسی که این طومار به این بزرگی را نوشته است چه چیزی می خواهد؟ امام خودشان گوشه ای از این طومار را کنار زدند که دیدند زیر یکی از امضاهایی که پای این طومار خورده بود تعریف و تمجید های مرسوم زمان شاه را در وصف امام نوشته بودند. ایشان از این تعریف و تمجیدها اصلا خوششان نیامد. فرمودند بالاخره این ها چه می خواهند؟ گفته بودند اموری که در صلاحیت ما نیست بهتر است به مجلس ارجاع داده شود و یا به دولت ذیربطشان ارجاع داده شود(نگفتند به وزیر ذیربط). ایشان تفهیم می کنند که این کار باید در مجرای خودش جریان پیدا کند و انجام بشود. این نشان می
مساله نظر امام خیمنی درباره این موضوع، نیاز دارد که ما به مطالبی که ایشان در این رابطه فرموده اند مراجعه کنیم. کرامت انسانی، مساله ای است که در قرآن مجید بسیار به آن پرداخته شده است. این اصلی است که « ما من عام الا و قد خص» یعنی هیچ مطلب خاصی نیست که در مواردی خاص صادق نباشد که بر این اساس این کرامت بعضی اوقات توسط خود انسان ضایع می شود. شخص بر اثر سرپیچی از حدود الهی کرامتش را زیر پا می گذارد. لذا در قرآن می فرماید« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ[1] »و در ادامه می فرماید: « ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ[2]». زیاد هم شنیدیم که انسان در «اوج» از ملک بالاتر است و در «حضیض» از حیوان پست تر.
نظر امام نسبت به جایگاه مردم در حکومت اسلامی این طور بیان شده است: دیانت عین سیاست و سیاست عین دیانت است. این عقیده امام خمینی بود. یعنی دین و سیاست از هم جدا نیست. لذا نظرشان این بود که باید پای مردم را در عرصه های سیاسی باز کرد. ایشان اشاره کردند من به نظام جمهوری اسلامی رای می دهم. یعنی هم به جمهوریت به معنای مردمی بودن و هم به اسلامیت رای می دهم. این که در اندیشه امام مردم چه نقشی دارند، نظر امام این بود که باید پای مردم در این حکومت باشد. یعنی مردم باید اداره کنند. اگر مردم پایشان در کار نباشد یک قسمت آن می لنگد. چون این نظام یک قسمتش اسلام است و قسمت دیگر آن جمهوریت و مردمی بودن است.
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.