اول آبان ماه سال ۵۶ بود که به طرز مشکوکی فرزند ارشد امام خمینی را به شهادت رساندند. این قضیه به فرمایش امام از الطاف خفیه الهی بود.
امام هر شب بعد از نماز مغرب و عشا با تاکسی در شهر قم می گشتند و به چند مسجد و تکیه سر میزدند.
پانزدهم مرداد سال ۶۶ بود، درست روز عید قربان، گلوله ضد هوایی ماموریت پیدا کرده بود تا عباس را به قربانگاه بفرستد. ابتدا مجروح و لحظاتی بعد شهادت را به آغوش کشید.
آقای کوثری که سال ها در قم روضه خوان خاص امام بود نقل می کرد: پس از شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی وارد نجف شدم، رفقا گفتند خوب به موقع آمدی امام را دریاب که هر چه ما کردیم در مصیبت حاج آقا مصطفی گریه کند از عهده برنیامدیم،
از جمله برنامه های عبادی امام، تقیدشان به خواندن زیارت عاشورا بود. مشهدی جعفر از چگونگی انجام آن گفته است.
از رفتارهایی که امام به هنگام تشرف به حرم امام حسین علیه السلام مقید به آن بودند این بود که هیچ گاه از پایین پای حضرت عبور نمی کردند. علت این امر در روایتی آمده است.
رابطه امام موسی صدر و شهید بهشتی، آخرین دیدار و سفرشان، دغدغه شهید بهشتی نسبت به سرنوشت امام موسی صدر از جمله مسائلی است که مرحوم صادق طباطبایی آن را به زیبایی روایت کرده است.
وقایع کشور روز به روز بی کفایتی بنی صدر را بر همه آشکار می کرد از فرماندهی و هدایت جنگ گرفته تا اختلافاتش با دیگر مسئولان. مجلس تصمیم خودش را گرفت. مساله به بحث گذاشته شد و نتیجه رای گیری، عدم کفایت او را صادر کرد. امام هم بر این نتیجه با حکم خود صحه گذاشتند.
انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده بود. میان آقایانی که مسئولیت ها را عهده دار شده بودند، اختلاف بود که آیا زنان باید در عرصه های اجتماعی و سیاسی شرکت داشته باشند یا خیر؟ امام در این میان تکلیف همگان را روشن کردند.
روز به روز بر آتش نهضت مردمی امام خمینی دمیده می شد. زنان از پیر و جوان، دوشادوش مردان در راهپیمایی ها شرکت می کردند. در این میان بودند افرادی که یا از سر دلسوزی یا از سر بعضی تعصبات نسبت به این حضور اظهار نگرانی می کردند که خبرش امام را بر آشفت. روایت مرحوم محتشمی از نوع برخورد امام با این نگاه خواندنی است.
فریادی قم را از خواب شبانه بیرون کشید، پسر حاج آقا روح الله بود که می گفت: مردم خمینی را بردند...
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.