هر چقدر در مکتب اهل بیت علیهم السلام شاگرد زرنگ تر باشی به همان میزان به آنها شباهت پیدا می کنی. امام هم یکی از آن شاگردهای ممتاز بود. خانم حائری همسر حاج آقا مصطفی خمینی از نوع رفتار امام و تقیدشان به نظافت و نظم روایت شیرینی دارد.
وقتی نوبت به امام رسید ایشان قریب به این مضمون فرمودند: به نظر من مطالبی از این قبیل برای آدمیزاد قابل فهم نیست؛ جبر و اختیار، قضا و قدر! خیر و شر و .... مطالبی نیستند که ما با درک ناقصمان بتوانیم آن ها را فهم کنیم به همین جهت تا کنون ده ها و بلکه صدها کتاب در این ابواب نوشته شده و کسی به تمام معنی حل مشکل نفرموده است لذا باز هر از چند گاه عالمی محقق در این مباحث دست به قلم می برد.
تا قم بودیم سیزده بدر را در بعضی از سالها با فرزندانم به اطراف قم می رفتیم و چند ساعتی را خوش بودیم و باز می گشتیم و آقا در منزل مشغول کار خودشان بودند. در این اواخر وقتی حاج سید حسن آقا از ایشان می پرسند: «آیا با امام سیزده بدر هم می رفتید؟ ...
آیت الله سید حسن خمینی در یادداشتی به نقل خاطره ای از حضرت آیت الله العظمی بروجردی قدس سره که حضرت امام آن را در عالم خواب دیده بود پرداختند.
قانون کشف حجاب به شدت سخت گیرانه اعمال می شد. مأموران به دنبال زنان با حجاب حرکت می کردند و از پشت سر، چادر از سرشان می کشیدند. در اثر این گونه اعمال فشارها، تعداد زیادی از زنان باردار به زمین خورده و فرزندانشان را از دست می دادند.
در زمانی که داداش مصطفی ۳۰ سال داشت، درخواستی از مسجدی در تهران برای ایشان آمد. خانم معتقد بودند که بهتر است مصطفی برود تا گشایشی برایش ایجاد شود. با این حال آقا اجازه ندادند و گفتند: «مصطفی باید درس بخواند و طلبه بماند. زمانی که امامت مسجد را بر عهده بگیرد، دیگر باید خودش را وقف مردم کرده و به دنبال مسائل و حساب های ایشان باشد لذا دیگر وقتی برای درس خواندن نخواهد یافت».
در خاطرم هست، از زمانی که خانم از خانه خارج می شدند، تا زمانی که به خانه برگردند، آقا اخم هایشان در هم بود. به محض ورود خانم به خانه، آقا گل از گلشان می شکفت و زیور هر بار رو به خانم می گفت: خانم، وقتی شما نیستید ما خنده آقا را نمی بینیم. آقا ابراز محبت و توجه خاصی نسبت به خانم داشتند. خانم هم علی رغم آنکه امکانات بسیار محدود بود، همواره مرتب و تمیز و متناسب لباس می پوشیدند و بسیار در انتخاب رنگ ها با سلیقه و خوش پوش بودند.
از سنت هایی که امام به آن پایبند بودند عیدی دادن در اعیاد مختلف بود و برایشان فرقی نمی کرد که فرزندان خود باشند یا دیگران اما آن سال با همه سال ها فرق داشت... .
مرحوم سید رحیم میریان از اعضای دفتر امام به حالت های متفاوت امام در سه ماه رجب و شعبان و رمضان اشاره کرده است.
خانم دکتر فاطمه طباطبایی، همسر حاج احمدآقا خمینی در خاطرات خود به روزگار قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اشاره کرده است.
یک روز بعد از ظهر، فهمیدم که به یک نفر بیخودی ده تا شلاق زدند با اینکه واقعاً نمی بایست می زدند. ماه مبارک رمضان بود، گریه ام گرفت، آن فرد کنار ایستاده بود. من خودم روی تخت شلاق خوابیدم، گفتم؛ تو را به امام زمان (عج)، بیا به من ده تا شلاق بزن، من قیامت طاقت ندارم. او هم مدام می گفت؛ نمی زنم، گفتم؛ باید بزنی. رئیس کل من بودم، خلاصه آنقدر آن روز گریه کردم که خانواده آن فرد راضی شدند و بخشیدند.
در کربلا که به حرم مشرف می شدند چون در پایین قبر امام حسین (ع) قبر حضرت علی اکبر (س) است، پایین پای حضرت نمی رفتند حتی یک بار هم نرفتند. ایشان روی قبر شهدا پا نمی گذاشتند. ما اول نمی فهمیدیم که دلیل این پایین نرفتن ایشان که از بالاسر حضرت می آمدند و بر می گشتند و دیگر پایین پا نمی رفتند و دور نمی زدند چیست. در نجف هم چون روایت است که احتمالا سر مقدس امام حسین(ع) بالای سر مطهر حضرت امیرالمومنین(ع) دفن است امام بالای سر حضرت نمی رفتند، دور می زدند. این ملاحظه را من در کسی غیر از ایشان ندیدم.
در ماه شعبان که شبها پشت در اتاق امام می خوابیدم می دیدم یک ساعت مانده به اذان صبح امام بیدار می شدند و وضو می گرفتند و پس از نماز شب مشغول مناجات شعبانیه می شدند و در این مناجات به قدری گریه می کردند که من که پشت اتاقشان می خوابیدم گاهی با صدای گریه ایشان از خواب بیدار می شدم با اینکه بسیار آرام و آهسته اعمال شب را انجام می دادند تا کسی بیدار نشود.
در خاطرم هست در کودکی جعبه ای را برای خود اختیار کرده بودم و به خیال خود، بساط مغازه داری و فروش به راه انداخته بودم. مقداری بادام سوخته از خانم می گرفتم و در طول روز به اهالی خانه می فروختم. در یکی از روزها من به همراه خانم، بیرون از خانه بودیم و آقا دو عدد از بادامها را برداشته و خورده بودند. زمانی که به خانه بازگشتیم آقا بلافاصله نزد من آمدند و هزینه دو بادام را پرداخت کردند. در همان عوالم کودکی، تقید آقا نسبت به کلیه امور را با جان و دل احساس می کردیم و او را الگوی بلامنازع خود قرار می دادیم.
خانم با نهایت هنرمندی، از تکه های قبای آقا برای زمستان ما جلیقه می دوختند. زمانی که من ده ساله شدم، خانم به عنوان سوغاتی سفر تهران، برای ما دخترها چند عدد کلاف کاموا آوردند و برایمان ژاکت بافتند.
امام خمینی در دهم اسفند ماه سال ۵۷ پس از سال ها دوری از قم، به آنجا عزیمت کردند.
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.