امام خمینی در شهریور ماه سال ۶۵ به نامه یکی از اسرای دربند رژیم بعثی پاسخ داد.
حرفهای من وحی مُنزل نبود که قابل رد کردن نباشد.
به خاطر دارم شبهای نوفل لوشاتو را که مدت شش شب نماز مغرب و عشا را در محضر امام بودهام.
امام نگذاشتند که تغییرى بهمنظور تجمل و زیبایى در حسینیه جماران ایجاد شود.
صاحب جواهر آن شب در کنار جنازۀ فرزندشان نشستند و به مقدارى که هر شب مىنوشتند همانجا نوشتند
امام طبق برنامهٔ همه روزه در مجلس درس حاضر گردید و با یک دنیا آرامش و اطمینان به تدریس پرداخت.
مرحوم حاجآقا مصطفى تعریف مىکردند که: «ما (ایشان و پدرشان حضرتامام) توى بحثهایى که مىکردیم گاهى که بحث جدى مىشد
عرض کردم: «آقا شما در فقه مجتهد هستید و من در طب.
در همان اوایل اسارت، یکى از برادران ارتشى را گرفتند و از او خواستند به امام توهین کند..
گاهى آخوندهایى از بغداد مىآمدند تا براى ما صحبت کنند و کارى کنند ما دست ازامامو انقلاب برداریم.
یک روز فاطمه با بچهها در بیت امام مشغول بازى بود، ناگهان شنید که بچهها مىگویند امام آمد.
امام فرمودند: چون در قم رسم نیست بچهها توپ داشته باشند
وقتی امام به قم رفته بودند، در کوچه استاد علامه طباطبایی ساکن شده بودند.
این خطمشى علامت یک تمرینى است که از اول نوجوانى داشتند.
آن جناب در سرماى سوزان در رواق کوچک خانه خود روى یک صندلى کهنه نشسته بودند
به اعتراف بسیاری از شاگردان امام، معظم له از نفاق و ریاکاری متنفّر بودند.
هنگامی که میخواستیم از نماز جماعت امام با شخصیتهای سیاسی و خانواده شهدا در ماه رمضان فیلمبرداری کنیم
روزی شنیدم که امام در ماه رمضان، با یک تخممرغ و یکی دو چایی افطار میکردهاند.
قبل از سال 42 بود که پلههای جلوی ایوان منزل امام ساییده شده بود.
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.