امام خمینی در شهریور ماه سال ۶۵ به نامه یکی از اسرای دربند رژیم بعثی پاسخ داد.
به امام عرض کردم: «آقا این خبر شما را مضطرب کرده است؟»
زمانى که خمینى(س) در نجف بود، من مىرفتم به او سرمىزدم.
امام هم با کمال خضوع پا شدند و دو رکعت نماز خواندند و مهر را به ایرانی برگرداندند.
بعد از اینکه طلاب فاتحهها را گرفتند حضرت امام مخارج آنها را پرداخت نمودند.
همه ناراحت و نگران اوضاع و حوادث آینده بودند؛ ولى امام خیلى آرام و مصمم بودند، گویا هیچ خبرى نشده است
امام به جلب توجه نکردن در حجاب اهمیت مىدادند.
امام فرمودند موقعی که مرحوم آیتالله آقای شاهآبادی به قم میآمدند در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات کردم
قبل از سال 42 بود که پله های جلوی ایوان منزل امام ساییده شده بود. بنایی آوردند که آنها را تعویض کند
بچهها با ترفند خاصى عکس امام را روى دیوار کشیده بودند و جورى هم کشیده بودند که عراقىها متوجه آن نشوند.
امام در سال 1347 قمری در حالی که تنها 27 سال داشت تدریس فلسفه را آغاز نمود
تولد حضرت مسیح ـ علیه السلام ـ نزدیک بود، امام فرمودند: این همسایهها با این رفت و آمدهاى زیاد و شلوغیها، خیلى اذیت شدهاند، بهتر است هدیههایى برایشان بفرستیم
امام با دستشان اشارهای کردند که نزدیک من نشوید و از کنار من حرکت کنید
نقل کردهاند که زمان رضا شاه ملعون، حضرت امام بلیط اتوبوس تهیه مىکنند تا از قم به تهران سفر کنند...
پس از نقل خواب و گفته قول آقاى بروجردى، قطرات اشک از چشمان امام سرازیر شد، مدتى اشک ریختند و سپس دستان خود را به آسمان بلند کردند و گفتند: «خدایا اگر مىخواهى مأموریتى به من بدهى، در این راه خودت مرا موفق بدار»
ما آمدهایم اینجا تا جانمان را فداى رهبرمان کنیم و اگر تا سه روز دیگر هم ما را با این وضع اینجا نگهدارید، ما این کار را انجام نمىدهیم.
وقتى امام دست مبارکشان را روى سینه من گذاشتند، ترس و وحشت من تمام شد و از آن لحظه به بعد دیگر چنین حالتى براى من اتفاق نیفتاد!
امام خمینی: مرجع و رهبر باید در هر شرایطی با مردم باشد و اجازه ندهد که ارتباطش با مردم قطع شود
یادم هست در ماههاى اول اسارت، مراسمى در آسایشگاه داشتیم
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.