تأملی در «گسترش احزاب سیاسی» مروری بر دیدگاههای حضرت امام خمینی

سیدجواد ورعی

احزاب، امروزه یکی از ابزارهای مشارکت سیاسی مردم و مهار قدرت در جوامع دموکراتیک محسوب می شود. جوامعی که نظام سیاسی آنان بر انتخابات، پارلمان و امثال آن مبتنی است، وجود احزاب را ضروری شمرده، فقدان آن را خلأیی در صحنۀ سیاسی قلمداد می کنند؛ به طوری که هم مردم در انتخاب مدیران جامعه، نمایندگان مجلس و امثال آن دچار مشکل می شوند، هم زمینۀ به صحنه آمدن افرادی که سابقه روشنی در عرصه سیاسی اجتماعی جامعه ندارند و یا لااقل برای مردم شناخته شده نیستند، فراهم است. از این رو احزاب را برای نهادینه و شفاف شدن فعالیت های سیاسی لازم می شمرند.

برای احزاب سیاسی آثار و فوایدی را برشمرده اند، سازمان دهی نیروهای پراکنده، حمایت از حقوق فرد و جامعه در برابر تجاوز احتمالی دولت مردان به حریم آزادی های سیاسی، ارتقای سطح آگاهی های مردم در جامعه، نظم بخشیدن به فعالیت ها و کاهش منازعات و تنش های خشونت آمیز از جملۀ آن ها است. در جوامع پیش رفته که از یک طرف «تشخیص امور سیاسی و... تحلیل درست آن ها برای مردم» دشوار بوده، و از طرف دیگر «پیچیدگی امور سبب بروز اشتباهاتی برای دولت» می گردد و نیز «مردمی شدن امور سیاسی و رقابت بر سر زمام داری» از سوی دیگر، ضرورت بخشِ تشکیل احزاب و تشکل ها دانسته شده، «آزادی احزاب و حقّ عضویت در آن ها»، حق اجتناب ناپذیر مردم قلمداد می شود.»[1]

در این بینش که خاستگاه آن غرب است، از اهداف اصلی احزاب سیاسی، «تلاش برای به دست گرفتن قدرت و حکومت» است.

در مقابل، پاره ای از شخصیت های سیاسی حتی در جوامع دموکراتیک، وجود احزاب را نه تنها مفید نمی دانستند، بلکه به سبب وجود مضرّاتی چند، آن ها را برای موجودیّت دموکراسی خطرناک توصیف می کردند.[2] از نظر اینان احزاب عامل محدودیّت افراد است، و با آزادی ایشان که باید به تصمیمات حزب ملتزم باشند، مغایر است. هم بستگی ملّی را درهم می شکند، دشمن دموکراسی بوده و دسترسی بالسویه همه افراد جامعه به امکانات و مقامات و مشاغل اجتماعی و سیاسی را از بین می برد و به همه مسائل جامعه رنگ و بوی سیاسی می دهد، با آن که ممکن است فرهنگی، اقتصادی و یا مذهبی باشد.[3]

جوامع اسلامی و پدیدۀ احزاب

در جوامع اسلامی نیز برخورد با پدیدۀ حزب، یکسان نبوده و از سوی متفکّران مسلمان موضع گیری های متفاوتی را برانگیخته است. برخی به لحاظ ترجیح نقاط مثبت حزب بر آفات آن، با تمسّک به ادلّه ای از کتاب و سنّت بر آن صحّه نهاده اند. ادلّۀ لزوم امر به معروف و نهی از منکر و نیز تأیید فعالیّت گروهی از جوانان مکّه برای جلوگیری از مفاسد اجتماعی از سوی پیامبر از دلایل جواز، بلکه لزوم فعالیّت احزاب شمرده اند.[4]

چنان که عدّه ای در نقطه مقابل، با تمسّک به آیاتی چون «وَاعتصِموا بحبل الله  جمیعاً ولا تفرَّقوا» تشکیل احزاب را که عامل تفرقه و جدایی در جامعه اند، نفی و تأسیس و فعالیّت آن ها را مردود دانسته اند.

مسئلۀ احزاب، پدیده ای قابل تأمّل و بررسی

امام خمینی(رض) رهبر فقید انقلاب اسلامی که به لحاظ بینش جامع و همه جانبۀ خود نسبت به اسلام و معارف و قوانین آن، قریب به یک قرن در جریان مسائل سیاسی قرار داشت و حوادث و جریانات سیاسی جهان، به ویژه جهان اسلام را با حساسیّت دنبال می کرد، نسبت به «پدیده احزاب» دیدگاهی قابل توجّه و دقّت دارد. تأمّل و مطالعه در نکاتی که ایشان در خصوص احزاب در غرب و ظهور آن در کشورهای اسلامی متذکّر شده و بر آن ها انگشت اشارت گذاشته اند، برای جوامع اسلامی بالاخص جامعۀ اسلامی ما، و همۀ علاقه مندان و محقّقان و فعّالان در عرصۀ سیاسی حائز اهمیّت است و به سادگی از کنار آن ها گذشتن، نشانه «ساده اندیشی» و «عدم بلوغ سیاسی» است، چرا که مواضع ایشان در قبال مسئلۀ احزاب، مواضع شخصیّتی است که عمری را در پی گیری مسائل سیاسی سپری کرده و بیش از یک دهه با حضور فعّال خود در صحنۀ جهانی و هدایت انقلاب اسلامی، سیاست های جهانی و قدرت های بین المللی را تحت الشعاع قرار داده و به شهادت دوست و دشمن، تصمیماتش در عرصه های گوناگون صائب بوده و همگان را به اعجاب واداشته است.

از شهید بهشتی(رض) نقل شده که می فرمودند: هرگاه حضرت امام در مسئله ای نظری داشتند و مسئولان نظر دیگری داشتند و بر آن پافشاری می کردند و امام را متقاعد می نمودند که از نظر خویش صرف نظر کنند، پس از مدتی می فهمیدیم که حق با امام بوده است.

آیت الله  موسوی اردبیلی نیز این مطلب را یادآورد شده و نتیجه گرفته اند:

«باید ما تلاش کنیم آن جاهایی را که می دانیم امام یک نظر خاصّی در آن جا داده و ما الآن مثلاً فکر می کنیم یا بر ما ثابت شده که آن روز هم اگر صلاح بود، امروز صلاح نیست، بهتر است این را با احتیاط عمل کنیم، چون نظر امام نظری نیست که آدم همین طوری بگوید: او یک آدمی بود آن طور می گفت، حالا یک کسی طور دیگری بگوید. حضرت امام را نباید این طوری تلقّی کرد.»[5]

از اظهارنظرهایی از این قبیل توسط افراد و شخصیّت هایی که سال ها با حضرت امام آشنا بوده اند و از نزدیک تصمیمات ایشان را در مسائل گوناگون مشاهده کرده و ثمرات آن را دیده اند، نمی توان به سادگی گذشت، هرچند در پاره ای از موارد پذیرش آن بر ما ثقیل باشد. آرا و نظریات حضرت امام در خصوص مسئلۀ احزاب نیز از این قاعده مستثنا نیست.

باری، دیدگاه ایشان را در این باره باید از این زاویه نگریست که او شخصیّتی بود که درصدد ایجاد تحوّلی عظیم در صحنۀ بین المللی برآمد تا آن چه در جهان معاصر از سوی قدرت های بزرگ با اهرم های مختلف، به صورت قوانینی مقبول و اموری مسلّم درآمده، مورد بازبینی قرار گیرد. دچار خود کم بینی شدن و پذیرفتن همه مفاهیمی که در جوامع دموکراتیک غربی لازمۀ لاینفک جامعه شمرده شده، و بی تأمّل و درنگ و بی نقص تلقی کردن و درصدد تحقق همان نسخه در جامعه اسلامی برآمدن، از حکمت و دوراندیشی به دور است و با استقلال فکری و فرهنگی ما منافات دارد. امروزه پاره ای از مفاهیم فلسفۀ سیاسی که در دهه های گذشته اموری مسلم فرض می شد، حتی مورد بازبینی دانشمندان آن دیار قرار گرفته است. قابل انکار نیست که این همه تلاش در صحنۀ بین المللی و مظاهر متعدّد پیش رفت بشری در عرصه های گوناگون و از آن جمله عرصه های حقوقی و سیاسی، سبب تحقّق عدالت در جهان نگردیده و همواره قدرت مندان، زورمداران و سرمایه داران از همۀ امکانات بهره مند بوده اند و مستضعفان و مظلومان عالم تحت ظلم و چپاول و بیدادگری به سر برده اند.

اگر انقلابی که ایشان برپا کرد، در جهان کنونی طرحی نو در انداخته و نظام سیاسی مترقی و نو، هم به لحاظ قالب و هم به لحاظ محتوا به جهانیان و مسلمانان عرضه کرده ـ و اتفاقاً رمز دشمنی مستکبران عالم را از این زاویه باید مورد توجه قرار داد و همان طور که از دستاوردهای تمدّن بشری در عرصه های مختلف بهره گرفته و نقاط مثبت آن را برگزیده و پاره ای از آن ها را در سنجش با مبانی و ارزش های اسلامی تعدیل، تصحیح و یا نفی کرد. پدیدۀ احزاب سیاسی نیز به عنوان یکی از ابزارهای مشارکت سیاسی مردم، امری است که نیازمند دقّت و بررسی است.

حضرت امام خمینی در این باره دیدگاه ها و نظریاتی دارند که مروری بر مجموعۀ آن ها، که هم به ریشه یابی تأسیس احزاب در کشورهای اسلامی پرداخته، هم به تفاوت وضعیت احزاب در غرب و در ایران عنایت ورزیده، و هم عوارض منفی تشکیل احزاب را مورد بررسی قرار داده و هم در برابر پیش نهاد تأسیس حزب در دوران مبارزه ایستادگی کرده، در شرایط فعلی جامعۀ ما می تواند راه گشا و سودمند باشد. پدیدۀ «تحزّب» متناسب با اصول و معیارهای جامعۀ اسلامی و حکومت دینی، محتاج بازنگری است تا از جهت اهداف، عرصۀ فعالیّت، ارتباط با احزاب دیگر و مردم و حکومت روشن شود. ما در این مجال تنها درصدد ارائه رؤوس کلّی اندیشه های حضرت امام خمینی دربارۀ احزاب هستیم.

قبل از ورود به بحث و ارائه دیدگاه های حضرت امام خمینی(رض) ذکر این نکته لازم است که امام خمینی را نمی توان به طور کلّی مخالف «تحزّب و تشکّل» به شمار آورد. ایشان در عین حال که به «پدیدۀ احزاب سیاسی ـ که از دستاوردهای جوامع غربی است و به جوامع مسلمین نیز سرایت پیدا کرده، چندان خوشبین نبودند ـ مخالف فعالیت های حزبی و تشکیلاتی نبودند، از این رو دیدگاه جامع حضرت امام پس از ملاحظۀ مجموعۀ این مقالات روشن خواهد شد. برای روشن شدن زوایای بحث احزاب سیاسی، پی گیری بحث در چهار محور لازم به نظر می رسد:

1) «تحزّب» و جایگاه آن در مکتب اسلام؛

2) «تحزّب» در جوامع اسلامی و جوامع دموکراتیک؛

3) روحانیت و فعالیت حزبی؛

4) تجربۀ فعالیت احزاب در ایران.

محور اوّل خود موضوع مقالۀ مستقلی است که فعلاً به لحاظ آن که حضرت امام نیز در این محور بحثی نکرده اند، از حریم بحث ما خارج است، لذا ضمن اشاره ای در این زمینه به محورهای دیگر خواهیم پرداخت.

فعالیت احزاب در جوامع اسلامی و جوامع دموکراتیک

«تحزّب و تشکّل» و فعالیت های سیاسی ـ اجتماعی در قالب حزب و تشکیلات، مسئله جدیدی نیست که نتوان سابقه و نمونه هایی در تاریخ اسلام برای آن یافت، بلکه از جهات مختلف می تواند مثبت و مفید باشد. از این رو به نظر می رسد که در اصلِ چنین فعالیتی تردید وجود ندارد و بعید است در مکتبی که اهتمام فراوانی برای فعالیت های جمعی قائل است، مورد نهی قرار گرفته باشد. آن چه اهمیّت دارد، اهداف، انگیزه ها و نوع فعالیت های یک تشکل است، از این رو حضرت امام(رض) می فرمودند: «این طور نیست که حزب بد باشد یا هر حزبی خوب باشد، میزان ایدۀ خوب است.»[6]

آن چه مورد بحث است فعالیت سیاسی در قالب «حزب سیاسی» به معنای متعارف آن در جوامع پیش رفته است. درباره این که نگرش مکتب اسلام به این پدیدۀ نو چگونه است، نگریش های متفاوتی از سوی افراد و شخصیت ها وجود دارد.

در این بحث که حضرت امام نیز متعّرض مباحث نظری «تحزّب» نشده اند، توقّف نخواهم کرد، امّا تأمل در این باره ضروری است که آیا «حزب» با مجموع آن چه که در جوامع دموکراتیک رایج است ـ که مهم ترین نکتۀ آن، «فعالیّت سیاسی برای کسب قدرت می باشد» و احیاناً برای رسیدن به قدرت ارتکاب هر عملی تجویز می گردد ـ می تواند در مکتب ما امری مقبول و مطلوب باشد، یا نیازمند بازنگری در بعضی از ابعاد است.

و آیا فعالیت احزاب با شاخصه هایی که در جوامع غربی دارد، می تواند در یک نظام ارزشی و مبتنی بر مبانی دینی و اخلاقی مجاز شمرده شود و مصالح مردم مؤمن را تأمین کند و رشد و تعالی فکری و معنوی ایشان را به دنبال داشته باشد؟ آیا فعالیت احزاب سیاسی در جامعۀ اسلامی، نباید با توجه به این نکته باشد که چنان چه کسی برای پست و مقامی تلاش کند و آن را در اختیار گیرد، در حالی که افراد لایق تر از او در جامعه وجود دارند، نوعی خیانت به جامعه است. توجه به این نکات و امثال آن در فعالیت یک حزب مطلوب در جامعۀ اسلامی ضروری است.

شهید مظلوم آیة الله  بهشتی در وصف تشکّل سالم می فرمود:

«... تشکّل حق، تشکّلی است که انحصارطلب نیست، تشکّل سالم، تشکّلی است که یک نظام ارزشی را روشن و صریح مطرح می کند. می گوید: ما پاس دار این نظام ارزشی هستیم، پاسدار این ارزش ها هستیم، هرکس این ارزش ها را دارد مورد حمایت است، خواه داخل تشکیلات (به عنوان حزب) باشد، خواه نباشد، هرکس این ارزش ها را ندارد، این مورد انتقاد ما است، خواه عنصر تشکیلات باشد، خواه نباشد.»[7]

تشکّل سالم در نظام اسلامی، برای رضای خدا فعالیت می کند، برای اعتلای کلمۀ اسلام و عزّت مسلمانان تلاش می کند، به ارزش ها و موازین اخلاقی پای بند است، هرچند به ضرر تشکیلات باشد. اعضای حزب را ـ در صورت نپذیرفتن تصمیمات حزب ـ مجبور به پذیرش نمی کند، حریّت و آزادی آنان را سلب نمی کند. برای تأمین منافع حزبی، اصول و مبانی اعتقادی، ارزشی و ملّی را زیر پا نمی نهد، برای جلب آرای بیش تر به عوام فریبی متوسّل نمی شود، تبعیضی میان اعضای حزب و دیگران در دست یابی به مشاغل و امکانات قائل نیست و مسئولیت ها را بر معیار لیاقت و شایستگی استوار می سازد نه عضو حزب بودن، با این همه به نظر می رسد که برای فعالیت سالم حزبی در جامعۀ اسلامی طرحی نو لازم است تا در عین برخورداری از نقاط مثبت حزب، نقاط منفی آن را نداشته باشد.

به هر حال از این مسائل ارزشی و معیارهای اسلامی در فعالیت احزاب سالم که بگذریم، جامعۀ اسلامی به لحاظ برخورداری از منطقی قوی، با فعالیّت احزاب در چارچوب قانون ـ هرچند احزاب مطلوبی از نظر اسلامی نباشند ـ مخالفتی ندارد. در اصل 26 قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است:

«احزاب، جمعیت ها، انجمن های سیاسی و صنفی و انجمن های اسلامی یا اقلیت های شناخته شده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساسی جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ کس را نمی توان از شرکت در آن ها منع کرد یا به شرکت در یکی از آن ها مجبور ساخت.»

حضرت امام خمینی نیز فعالیت احزاب متعدّد، با فرض «تفاهم بر اصول» و «وحدت مقصد» را مجاز می دانستند. در عین حال، مردم را به فعالیت سیاسی در قالب حزب تشویق نمی کردند، بلکه به لحاظ عملکرد احزاب در جوامع اسلامی و کشور ایران پس از مشروطه و نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به فعالیت حزبی خوشبین نبودند؛ به طوری که هنگام نصب یکی از اعضای نهضت آزادی به نخست وزیری دولت موقت، آن را مشروط به فراغت از فعالیت حزبی کردند و در حکم نخست وزیری وی مرقوم فرمودند:

 «... جناب عالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص، مأمور تشکیل دولت موقت می نمایم...»[8]

این حساسیت در مورد فعالیت حزبی روحانیت به مراتب شدیدتر بود؛ به طوری که در مقاطع مختلف نهضت با تأسیس حزب از سوی روحانیان مبارز و حاضر در صحنه مخالفت کردند. منشأ این حساسیّت گذشته از آفاتی که بر فعالیّت حزبی مترتب می شد، به جایگاه خاصّ این قشر در جامعه مربوط می شود.

روحانیت و فعالیت حزبی

بارها شاگردان امام در ضرورت تأسیس حزب و فعالیت در چارچوب حزب و فوائد آن با ایشان سخن گفته، خواستار تشکیل حزب شدند، اما هر بار با مخالفت صریح و قاطع ایشان روبه رو گشتند. ایشان برای روحانیت جایگاهی فراتر از احزاب و گروه ها قائل بود و به نظر می رسد که تأسیس حزب را نوعی تنزل دادن روحانیت از مقام و موقعیتش می دانستند. ذکر نمونه هایی از موضع گیری امام در برابر پیش نهاد تشکیل حزب، ما را در شناختن ظرافت های دیدگاه ایشان یاری می کند.

* شاید اولین بار پیش نهاد تأسیس حزب توسط روحانیت را در سال 1341 و پس از آزادی حضرت امام از زندانی در پادگان عشرت آباد، یکی از علما مطرح کرد.[9] وی خواستار تأسیس دو حزب علنی و سرّی بود تا نهضت در پرتو آن پی گیری شود. چکیده ای از گفت و گوی وی را با حضرت امام چنین گزارش می کند:

امام: «حزب به هیچ درد نمی خورد، نه حزب سرّی و نه حزب علنی، همین طور مردم را حرکت می دهیم.»

عرض کردم: «آقا! فردا مجلس تشکیل می شود، وقتی وکلا در مجلس بنشینند و قانون بگذرانند، شما چه قسم جلوی مجلس را می گیرید؟»

امام: «مردم را می فرستیم بروند در مجلس را بشکنند و داخل شوند.»

حضرت امام پس از شنیدن شمه ای از فواید حزب، بار دیگر می فرمایند: «ابداً به هیچ وجه من الوجوه حزب صلاح نیست، به هیچ من الوجوه اسم حزب را نباید آورد.»

وی علّت مخالفت امام را این گونه تحلیل می کند: «البته فرمایش ایشان از یک جهت تمام است، از جهت کسی که مرجع تمام مسلمین است، آن وقت حزبی به نام خودش تشکیل دهد، این صحیح نیست.»

* یکی دیگر از استادان حوزه و شاگردان ایشان[10] در اوج مبارزات و پس از روی کار آمدن «شریف امامی» که تشکیل احزاب را آزاد اعلام کرد، به نمایندگی از روحانیت متعهد و مبارز، در نجف اشرف به دیدار امام شتافت و ضمن بیان مطالبی نظر ایشان را دربارۀ تشکیل حزب جویا شد، امام در پاسخ فرمودند:

«ما نباید حزب تشکیل بدهیم، آیا بهایی ها هم حزب تشکیل بدهند، ما هم حزب تشکیل بدهیم؟ ما باید هم چون گذشته با فقه و فقاهت و اجتهاد سروکار داشته باشیم و در این محور حرکت کنیم تا بتوانیم مردم را بسیج کنیم.»

* یکی دیگر از علمای مبارز و شاگردان مکتب حضرت امام، همین ماجرا را در خاطرات خویش بازگو کرده اند:

«در همان روزهای آزادی من از زندان بحث حزب شده بود و تلاشی هم برای فراهم کردن مقدّماتش کرده بودیم، اما با مخالفت امام روبه رو شده بود، امام از اوّل نسبت به حزب بدبینی خاصّی داشتند و آن را موجب تفرقه می دانستند. امام که در عراق بودند، آقای طاهری خرم آبادی سفر به آن جا برای نظرخواهی از ایشان داشتند، که پاسخ امام منفی بود.»[11]

به نظر می رسد که این حسّ در وجود حضرت امام(رض) تا پس از پیروزی انقلاب نیز وجود داشت و نسبت به ورود روحانیت ـ بالاخص در سطوح عالی ـ به حزب سیاسی حساسیت داشتند و با آن مخالفت می ورزیدند.

ایشان اساساً شأن و موقعیت و رسالت روحانیت را در جامعه فراتر از فعالیت حزبی می دانستند؛ به طوری که در نزاع میان احزاب و گروه ها بتواند نقش وحدت بخش خود را ایفا کند و ملجئی برای مردم باشد.

به شواهدی در این باره اشاره می کنم. آیة الله  هاشمی رفسنجانی در خاطرات خویش از دوران مبارزه و اوایل پیروزی انقلاب دربارۀ تأسیس حزب جمهوری اسلامی ـ که حضرت امام قبلاً با تأسیس آن مخالفت کرده بودند ـ مطلب را این گونه نقل و موضع امام و نوع عکس العمل ایشان را بیان می کنند:

«اولین چیزی که در آن شرایط (پس از پیروزی انقلاب) به ذهن ما رسید، خلأ تشکیلات بود، همه دوستان احساس کرده بودند که اگر ما تشکیلات درستی داشته باشیم، دچار این آشفتگی نمی شدیم...  من رفتم خدمت امام و مطرح کردم که به این نتیجه رسیده ایم که نقص اساسی ما نداشتن حزب است. امام گفتند: بروید تشکیل بدهید.»[12]

آیة الله  طاهری خرم آبادی نیز پس از نقل ماجرای ملاقاتشان با حضرت امام، به راقم این سطور فرمودند:

«حضرت امام حتی پس از پیروزی انقلاب مخالف تأسیس حزب از سوی روحانیت بود، اگر در مقطعی از بعضی از آقایان در حزب جمهوری اسلامی حمایت کردند، در واقع حمایت از آن اشخاص بود و نه حمایت از حزب، امام به فعالیت حزبی چندان اعتقادی نداشت.»

این نکته را یکی از بزرگان نیز که مستقیماً از حضرت امام نقل می کرد، شنیدم که فرمود به امام عرض کردیم که شما به حزب کمک و از آن حمایت کردید. ایشان فرمودند: «من شما را می شناختم و به شما کمک کردم، نه حزب.»

به هر حال حضرت امام اولاً: به خاطر سابقۀ سوء احزاب در ایران و نقش اجانب در آن، ثانیاً: به خاطر مفاسدی که معمولاً بر تشکیل احزاب مترتّب می شود که مهم ترین آن تفرقه و اختلاف و دشمنی است و ثالثاً: اعتقاد به جایگاهی فراتر از حزب برای روحانیت، نسبت به تشکیل حزب توسط روحانیت خوشبین نبودند.

گویا شهید مطهری نیز از تشکیل حزب توسط روحانیت و تنزّل جایگاه آن در حد یک حزب سیاسی نگران بوده و درصدد بود تا موضوعی را تحت عنوان «خطر حزب»  با حضرت امام در میان بگذارد، اما شهادت ایشان مانع از آن شد.[13]

این حساسیت در مورد ورود روحانیت به احزاب ناسالم و منحرف شدیدتر بوده و عکس العمل ایشان را به دنبال داشت، حجة الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی که در ارتباط مستقیم با تلاش حضرت امام برای جدا کردن آقای شریعتمداری از حزب خلق مسلمان بود ـ که ارتباط بعضی از سران آن با بیگانگان پس از تسخیر لانۀ جاسوسی آمریکا برملا شد ـ در این باره می گوید:

امام فرمودند:

«ما می دانیم که اجانب به خصوص امریکا با این انقلاب خیلی دشمن هستند و با وسائل گوناگون به آن ضربه می زنند. حالا اوّل کار است که آمده اند و حزب درست کرده اند. این حزب خلق مسلمان علی التحقیق ریشۀ خارجی دارد. مشکل این است که آقای شریعتمداری به نام یک آیة الله  وابستگی خودش را به این حزب اعلام کرده و آن را وابسته به خود معرفی کرده است؛ یعنی بین این حزب و بین آقای شریعتمداری ارتباط، هماهنگی و همرنگی برقرار است. این کار خیلی خطرناک است، ممکن است تمام زحمت ها به هدر برود.»[14]

از دیدگاه حضرت امام در خصوص فعالیت حزبی روحانیت که بگذریم، اساساً آن بزرگوار دربارۀ پدیدۀ احزاب در جوامع اسلامی و خاستگاه آن در غرب، نظریات قابل توجه و دقتی داشتند که به اجمال آن را بیان خواهیم کرد.

 تجربه فعالیت احزاب در جوامع اسلامی

شاید حساسیّت شدید امام به فعالیت روحانیت در قالب حزب، تا حدّ زیادی به وضعیت متعارف فعالیت احزاب سیاسی نیز مرتبط باشد. اصولاً حضرت امام به لحاظ خاستگاه احزاب سیاسی و ورود آن به جوامع اسلامی و آثار و پیامدهایی که در این جوامع ـ به خصوص در دو مقطع پس از مشروطه و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ـ دیدگاه هایی در این باره داشتند.

 ظهور احزاب در جوامع اسلامی، پدیده ای استعماری

امام خمینی که با نگرش الهی و ژرف خویش ماهیّت مستکبران عالم را به خوبی می شناخت، با شیوه های گوناگون استعماری با هدف تسلّط بر عالم و چپاول ذخایر آنان آشنایی کامل داشت. قیام و مبارزۀ علنی و مستقیم او قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در طیّ ربع قرن با استبداد داخلی و استکبار جهانی، و خنثی کردن نقشه های آنان گواه صادقی بر این مدّعا است. ایشان به پدیده هایی هم چون «ناسیونالیسم و ملی گرایی»، «فرقه های نو ظهور مذهبی»، و «احزاب سیاسی» در کشورهای اسلامی به دیدۀ تأمّل نگریسته[15] و از خود حساسیّت نشان داده، به ریشه یابی پرداخته و دستاوردهای آن ها را مورد توجّه قرار داده است. ایشان در این باره می فرمایند:

«اصل این احزابی که در ایران در صدر مشروطیّت پیدا شده است، آن که انسان می فهمد این است که این احزاب ندانسته به دست دیگران پیدا شده است و خدمت به دیگران بعضی از آن ها کرده اند. من این طور احتمال می دهم که در سایر ممالک که آن وقت، مهم انگلستان بوده است، آن ها یک احزابی درست کردند برای به دام انداختن ممالک عقب افتاده و ممالکی که از آن ها استفاده می خواستند بکنند.»[16]

در بیانات دیگری در این باره می فرمایند:

«اسلام و مذهب مقدّس جعفری سدّی است در مقابل اجانب و عمّال دست نشاندۀ آن ها، چه راستی و چه چپی، و روحانیّت که حافظ آن است، سدّی است که با وجود آن اجانب نمی توانند به نحوی که دل خواه آن ها است، با کشورهای اسلامی و خصوص با کشور ایران رفتار کنند، لهذا قرن ها است که با نیرنگ های مختلف برای شکستن این سدّ نقشه می کشند، گاهی از راه مسلّط کردن عمّال خبیث خود بر کشورهای اسلامی، و گاهی از راه ایجاد مذاهب باطله و ترویج بابیّت و بهائیّت و وهابیّت، و گاهی از طریق احزاب انحرافی.»[17]

ایشان علّت تأسیس احزاب در جوامعی مثل ایران را، گذشته از مکتب اسلام و تشیّع، ترس استکبار از «اجتماع توده ای» شمرده اند، چرا که در جامعه ای توده ای، مردم متّحد و مجتمع اند و به سان سدّی در برابر نفوذ آنان در صف واحدند، نفوذ به این صف، جز با گسستن آن از راه های مختلف ممکن نیست. ایشان دست پلید انگلستان را در این زمینه می دیدند و سخنان فریبندۀ آنان را یادآور می شدند:

«اساساً باب احزاب از اوّل که پیدا شده است، و این ها با هم جنگ و نزاع کردند، به نظر می رسد که با دست دیگران، برای این که این ها با هم مجتمع نشوند و آن ها از اجتماع یک توده ای می ترسند، از این جهت به واسطۀ این که، این ها مجتمع با هم نشوند و مربوط با هم نباشند، این امر را کردند و خودشان هم یک چیزی، صورتی این جا درست کردند که این ها ببینند که مثلاً کذا، خوب ما هم خوب است داشته باشیم، امّا آن ها یک جور دیگر فکر می کنند، این هایی که از آن ها اخذ می کنند، یک جور دیگر فکر می کنند. این ها وقتی که با هم دو حزب تشکیل دادند، دو جبهۀ مخالف و دو جبهۀ دشمن تشکیل می دهند، این دشمن او است، او هم دشمن او است و آن ها استفاده اش را می کنند، آن ها بازی می دهند این ها را که البته مملکت متمدّن باید حزب داشته باشد، احزاب داشته باشد..»[18]

تشکیل گستردۀ احزاب پس از دو واقعۀ مهمّ مشروطیّت و انقلاب اسلامی در ایران که برای پایان بخشیدن به سلطۀ استعمارگران در این کشور رخ داد، و عملکرد آنان در صحنۀ اجتماعی و سیاسی، انحراف نهضت مشروطه و منزوی کردن رهبران مذهبی و مردم متدیّن و سیطرۀ مجدّد پنجاه سالۀ بیگانگان بر این ملّت و نیز عملکرد احزاب و گروه ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی، واقعی بودن تحلیل حضرت امام را از تأسیس احزاب در این کشور نشان می دهد، هرچند ایشان آن را به صورت احتمال مطرح کرده اند.

یکی از مورّخان معاصر، در تحلیل حوادث پس از نهضت مشروطه می نویسد:

«در انقلاب مشروطیّت، مراکزی که کارساز بود و قدرت حکّام را می شکست، مساجد و تکایا و حسینیه ها بود که طبیعتاً در اختیار علمای دین بود، در جریان انقلاب مشروطیّت قدرت های بیگانه محاسبه کردند که اگر وحدّت ملّت با قداست روحانیّت و هدایت آن ها اساس کار باشد، جایی برای آن ها نخواهد بود و به همین علّت با استفاده مستقیم و غیر مستقیم از همان افراد متجدد علاقمند به تمدّن غرب، انجمن ها وکانون هاو محفل ها درست کردند و فرماندهی که در مساجد و تکایا با روحانیّت بود، در این مراکزبه عهدۀ شبکه ها و لژهای فرماسونری قرار گرفت، قشر فرنگ رفتۀ ایران با استفاده از امکانات و تبلیغات حساب شده و بعضاً مخفی و نامرئی به نوعی توان ابراز وجود و اعلام نظر یافت. فریاد ضدّ استبدادی خواست عمومی برای تشکیل عدالت خانه و اجرای مقرّرات اسلام با تمایل ایشان به ایجاد حکومتی به سبک انگلیس درهم آمیخت.»[19]

امام خمینی، سر سپردگی اجانب، خیانت به ملّت، فقدان شمّ سیاسی و هوای نفس را شاخصه های مجموعۀ احزاب سیاسی می شمردند؛ عناصری که هر کدام برای «سلب اعتماد مردم» و مخالفت با موجودیّت و فعالیّت احزاب کافی است.

خلاصه، عملکرد احزاب در تاریخ ملّت ایران، عملکردی منفی و غیر قابل دفاع است، از این رو بدبینی مردم نسبت به «حزب گرایی»، امری طبیعی است. نفاقِ غالب رهبران احزاب که با شعارهای فریبنده به دنبال جلب اعتماد مردم اند، شعارهای چپ گرایانه بعضی از آنان علی رغم ماهیّت امریکایی شان، رفتار نادرست آنان با مردم، جدایی و دشمنی با احزاب دیگر و قدرت طلبی ـ که بسیاری از آن ها از شاخصه های حزب در جوامع دموکراتیک محسوب می شود و البته از «حزب» با چنین ماهیتی که کسب قدرت مهم ترین هدف آن به شمار آید، و در این راه، استفاده از هر وسیله ای قابل توجیه شود، انتظاری جز این نیست، ـ از عوامل بی اعتمادی مردم به احزاب و گروه ها است. کارنامۀ سیاه اکثر احزاب و گروه ها پس از مشروطیّت و نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هم به لحاظ کمیّت و ظهور ده ها حزب خلق الساعة و هم به لحاظ کیفیّت، اهداف و عملکردها، جایی برای «اعتماد و حسن نیّت» نسبت به فعالیّت حزبی باقی نگذاشت.

 انقلاب اسلامی و آزادی احزاب

حضرت امام خمینی در جایگاه رهبری انقلاب اسلامی، پس از پیروزی انقلاب، بر خلاف انقلابهای دیگر که مخالفان را سرکوب و جوّ خفقان در کشور ایجاد می کنند و تا زمان تثبیت اوضاع، هر صدای مخالفی را در نطفه خفه می کنند، با الهام از فرهنگ متعالی اسلام و سیرۀ رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله پس از فتح مکّه، علی رغم سابقۀ بد احزاب در ایران، هیچ گونه محدودیّتی برای فعالیّت سیاسی ـ اجتماعی اعمال نکردند و همه احزاب ـ حتّی احزاب کمونیستی و احزابی را که در سر سپردگی آن ها به بیگانگان تردیدی وجود نداشت ـ در اظهار عقیده و فعالیّت سیاسی آزاد گذاشتند و با جملۀ معروف «آزادی احزاب آری، توطئه نه» مرز فعالیّت ها را مشخّص کردند، امّا عملکرد زشت احزاب و گروه ها تا آن جا پیش رفت که در مرکز پایتخت و دانشگاه تهران اتاق جنگ برای تجزیۀ بعضی از استان های کشور هم چون کردستان تشکیل دادند و به هدایت تجزیه طلبان مشغول شدند، و بار دیگر بر دیدگاه حضرت امام نسبت به ماهیّت احزاب و نقش بیگانگان در این وادی، مهر تأیید زدند. جاسوسی برای بیگانگان، خیانت به مردم، ترور، قتل و غارت، دزدی، تهمت، نقض قوانین، توطئه، کودتا در کارنامۀ مجموعه احزاب و گروه های سیاسی منحرف در این مقطع به چشم می خورد.

امام خمینی با هوشیاری کم نظیر خود، در پاره ای از موارد و دربارۀ بعضی از احزاب اظهار نظر صریحی دارند، حزب توده را حزب چپ نمای امریکایی می دانستند،[20] دربارۀ حزب خلق مسلمان معتقد بودند که «علی التحقیق ریشۀ خارجی دارد» و تمام سعی خود را برای جدا کردن آقای شریعتمداری از این حزب نمودند، امّا سودی نبخشید.[21] سران سازمان منافقین را افراد فاسدی می دانستند که برای منافع اجانب، دختران و پسران جوان را فریب می دهند. عملکرد نکبت بار این سازمان، عمق بینش حضرت امام در دوران مبارزه را مبتنی بر عدم حمایت از آنان نشان می دهد.

 اختلاف و دشمنی، آفت احزاب در ایران

یکی از اشکالات حضرت امام به فعالیّت احزاب سیاسی در ایران، «ساده لوحی و فقدان بینش سیاسی» در اکثر آنان بود. حتّی ملّی گرایان و مدّعیان وطن پرستی و وطن دوستی نیز نتیجۀ عملکردشان به ضرر مردم و به نفع بیگانگان منتهی می شد. اختلاف و دشمنی واقعی بین احزاب سیاسی در ایران از آفات مهم فعالیّت احزاب شمرده می شود. امام خمینی یکی از تفاوت های «وضعیّت احزاب در ایران» را با «وضعیّت احزاب در غرب» در همین نکته می شمردند که اختلاف در بین آن ها «صوری» و به تعبیر دیگر برای «بازی دادن مردم» است، ولی در بین ما، منشأ تفرقه و دشمنی واقعی است؛ به طوری که منافع ملّی، قربانیِ منافع گروهی و نزاع های حزبی می شود.[22]

و به قول سید جمال الدین اسدآبادی در جمله ای که منسوب به او است «الحزبیة فی الغرب دواء و فی الشرق داء». ایشان برای وحدت در جامعه نقش بسیار مهمّی قائل بودند، از این رو از فعالیّت های تفرقه انگیز احزاب گلایه داشتند و می فرمودند:

«... اگر همه در یک مسیر می رفتند باز مضایقه نبود که گروه هایی هم در مسیر واحد، لکن دست های خبیث اجانب در کار است که شما را ندانسته گروه گروه کنند و مخالف با هم.»[23]

ضمن ابراز تأسف از انحرافات و عملکرد خیانت بار احزاب سیاسی پس از پیروزی انقلاب که از آزادی و رحمت جمهوری اسلامی سوء استفاده کردند، با آنان اتمام حجّت کرده و فرمودند:

«ما یک حزب را یا چند حزب را که صحیح عمل می کنند، می گذاریم عمل کنند و باقی همه را ممنوع اعلام می کنیم... هر چه می خواهند روزنامه های خارج بنویسند، هر چه می خواهند توابع صهیونیست ها و امثال این ها فریاد بزنند.»[24]

ملاحظه می شود که آن چه از نظر ایشان ممنوع و آزار دهنده و بر خلاف مصالح ملّی کشور بود، «خیانت و توطئه» احزاب بود، نه فعالیّت سالم سیاسی، از این رو برای رفع ابهام از ذهن کسانی که پس از پیش نهاد ایشان مبنی بر تأسیس «حزب جهانی مستضعفین»، در پیامی که به مناسبت عید فطر در سال 1358 صادر کردند، فرمودند:

«ما که گفتیم حزبی به نام مستضعفین در همۀ دنیا (تشکیل شود) معنایش این نبود که حزب های صحیحی که در ایران هست، نباشد، حزب های منطقه ای علی حده است... در منطقه ها احزاب هستند و آزاد هم هستند مادام که توطئه معلوم نشده است.»[25]

البته «حزب جهانی مستضعفین» را از دیدگاه ایشان، یک «حزب سیاسی مصطلح» تلقّی کردن، چندان با نگرش ایشان به پدیدۀ احزاب سیاسی منطبق نیست، به نظر می رسد که ایشان به تشکّلی هم چون «بسیج» با تفکّر بسیجی نظر داشت تا احزاب سیاسی.

در سال های اخیر هم پس از جدایی گروهی از روحانیان از «جامعۀ روحانیّت مبارز» و «تأسیس مجمع روحانیّون مبارز» در اظهار نظری فرمودند: «تشکّل جدید مفهومش اختلاف نیست»[26]، امّا به هر دو جریان تذکّراتی نیز دادند تا مفاسد و مضرّات فعالیّت متعارف حزبی، بر فعالیّت آنان مترتّب نشود.

از مجموع سخنان ایشان بر می آید که با وجود احزاب سالم با ایدۀ صحیح و اعضای سالم[27] به شرط وحدت مقصد و تفاهم با یک دیگر در جهت منافع و مصالح ملّی و جمهوری اسلامی مخالفتی نداشتند، امّا نسبت به بروز اختلاف و دشمنی نگران بوده و بیش از همه بر این نکته سفارش می فرمودند.[28] حتی حزب معتبری چون حزب جمهوری اسلامی با آن شخصیّت های برجسته از بیم بروز و گسترش اختلاف و تفرقه میان نیروهای انقلاب تعطیل و فعالیّت هایش متوقّف شد.[29] از همین نقاط عمق بینش حضرت امام (رض)، علی رغم سفارش علاقه مندان و معتمدان ایشان، در مخالفت با تأسیس حزب از سوی روحانیّت آشکار می شود. به تحلیلی گویا در این زمینه توجّه کنید:

«در جریان پیروزی انقلاب اسلامی اگر نقش فراحزبی امام خمینی و شیوه های بدیع او که هیچ گونه شباهتی به فعالیّتی سیاسی احزاب متداول نداشت، نمی بود و اگر انقلاب اسلامی نیز مانند نهضت ها و جنبش های سابق در ایران و معمول در دیگر بلاد اسلامی در اختیار احزاب سیاسی (به معنای مصطلح) آن قرار داشت، سرنوشت انقلاب نیز در همان روزهای نخست پیروزی دچار همان آفات و انحرافات می شد. برای اثبات این مدّعا کافی است مطالب یک ماه مطبوعات ایران که در روزهای قبل از پیروزی عمدتاً در اختیار تشکیلات سیاسی و عوامل آن ها قرار داشت ملاحظه شوند که چگونه هر حزب و دسته ای که به ده ها و صدها رسیده بودند، هر یک به تنهایی مدّعی تمامی مسائل انقلاب بود و دیگران را منحرف، خائن و امثال آن می شمرد.»[30]

 خلاصه

اوّلاً: فعالیّت سالم حزبی از دیدگاه حضرت امام بلامانع است، اما مشروط به رعایت مصالح ملّی و جامعۀ اسلامی.

ثانیاً: ایشان به لحاظ تجربۀ ناموفّق فعالیّت احزاب سیاسی در ایران و سر سپردگی بسیاری از آنان به بیگانگان، به فعالیّت سیاسی در قالب حزب خوشبین نبوده و مردم را بدان تشویق نمی کردند.

ثالثاً: از تفرقه، اختلاف و دشمنی بین احزاب و جریان های سیاسی نگران بودند، در عین حال که لازمه تشکّل های گوناگون را بروز اختلاف نمی شمردند، مع ذلک فعالان سیاسی را به رعایت وحدت و مصالح جامعه اسلامی دعوت می کردند.

رابعاً: برای روحانیّت جایگاهی والا در جامعه قائل بودند، از این رو فعالیّت سیاسی آنان را در قالت حزب سیاسی متعارف نمی پسندیدند و با آن مخالفت می کردند.

به نظر می رسد امروز که سخن از توسعۀ سیاسی در جامعۀ اسلامی و نوپای ما مطرح است و فعالیّت سیاسی احزاب یکی از مظاهر توسعۀ سیاسی شمرده می شود، تأمّل در «پدیدۀ احزاب سیاسی»، اهداف، انگیزه ها، ارتباط آن ها با یک دیگر، ارتباطشان با ولایت فقیه به عنوان رکن جامعه و امثال آن امری ضروری است. شاید تجدید نظر در پاره ای از عناصر و مفاهیم «احزاب سیاسی» متعارف در جوامع پیش رفته، لازم باشد تا فعالیّت سیاسی در این قالب با ارزش ها، تعالی دینی و مبانی و ارکان جامعۀ اسلامی ما هم آهنگ شود و نگرانی ها به حدّاقل برسد. به هر حال طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران «برخورداری از فضای سالم اجتماعی برای رشد و تعالی معنوی» یکی از حقوق مسلّم مردم است، چنان چه احزاب سیاسی برای ایجاد چنین فضایی نقشی هم ایفا نکنند، لااقل نباید در جهت ناسالم شدن این فضا تلاش نمایند، بلکه در یک جامعۀ اسلامی، احزاب سیاسی می توانند با فعالیّتی سالم در جهت ایجاد این فضا برای مردم نقش آفرینی کنند.

 منبع: کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی: نهادهای سیاسی و اصول مدنی، ج 6، ص 291.


پی نوشت ها:


[1] )) ر. ک: سیدمحمد هاشمی، حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، ج 1، ص 230 به بعد.

[2] )) حسن محمدی نژاد، احزاب سیاسی، ص 46.

[3] )) حجت الله  ایّوبی، احزاب سیاسی از دیدگاه اسلام، پایان نامه کارشناسی ارشد از دانشگاه امام صادق(ع).

[4] )) حقوق اساسی جمهوری اسلامی، ج 1، ص 231.

[5] )) روزنامه جمهوری اسلامی: 17 / 3 / 1373، ص 14.

[6] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 17، ص 193.

[7] )) حزب جمهوری اسلامی، جزوۀ شماره 1.

[8] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 6، ص 54-55.

[9] )) سیدمحمدحسین طهرانی، وظیفۀ فرد مسلمان در احیای حکومت اسلام، تنظیم از شیخ محسن سعیدیان، ص 93 به بعد.

[10] )) آیة الله  سید حسن طاهری خرم آبادی برای نویسنده نقل کردند.

[11] )) محسن هاشمی، هاشمی رفسنجانی دوران مبارزه، ج 1، ص 337.

[12] )) همان، ص 336.

[13] )) شیخ شهید، ص 49.

[14] )) محمدتقی فلسفی، خاطرات و مبارزات، ص 367 به بعد.

[15] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 3، ص 204-205.

[16] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 5، ص274-275.

[17] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 1، ص112.

[18] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 5، ص 274-275.

[19] )) سیّد جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، ص134.

[20] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 9، ص 183-185.

[21] )) محمّد تقی فلسفی، خاطرات مبارزات، ص367.

[22] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 5، ص 274-275.

[23] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 8، ص477-479.

[24] )) ر.ک: صحیفه امام ،ج 9، ص 299-300.

[25] )) ر.ک: صحیفه امام ،ج 9، ص 339.

[26] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 21، ص 178-180.

[27] )) همان، ج 15، ص 68.

[28] )) در بسیاری از سخنرانی های حضرت امام، بر ضرورت وحدت و اجتناب از اختلاف تأکید شده است.

[29] )) همان، ج 20، ص 275.

[30].کوثر، ج 3، ص 247.

. انتهای پیام /*