مـبانـی سیاسـت خـارجی از دیدگاه یادگار امام

 

□ دکتر منوچهر اکبری

(استاد دانشگاه تهران)

 بی تردید هیچ کس نمی تواند ادعا کند به اندازه احمدآقا با اندیشه ها، افکار، مواضع و ذهن و زبان حضرت امام در ابعاد گوناگون و مسائل مختلف آگاهی دارد. علاوه بر شناخت دقیق ایشان از امام، احمد بیشترین حضور را در خدمت امام داشت و همین برکت حضور و خدمت به امام، برای او امکان شناخت لحظه به لحظه از زندگی خصوصی و سیرۀ عملی امام را فراهم آورده بود. در مواردی ملت و حتی مسئولین درجه اول کشور هم از مواضع امام از طریق صدور بیانیه یا حکم یا فتوایی مطلع می شدند، اما احمد تنها کسی است که در بسیاری موارد از پیشینه و عقبه بیانیه ها و احکام و مواضع امام باخبر بود. و البته او را باید از لحاظ انتقال موبه  مو و دقیق آرای امام، صادق ترین فرد دانست. اگر کسی ادعا کند که احمد واقعاً در امام ذوب شده بود، ادعای بی اساسی نیست. احمد در زمان حیات امام در واقع خودش را فراموش کرده بود. روی خودش پا گذاشته بود. می توان گفت احمد به قدری خردمندانه و خالصانه در خدمت امام بود که حتی سایه اش را هم حس نمی کردی. هیچ گونه دفتر و بساط و گروه و جماعتی را در خدمت خود نداشت. متأسفانه کم نبودند فرزندان علما و مراجع که فرزندانشان در امور دفتر مراجع و غیره دخالت می کردند. اما احمد هرگز در زمان حیات امام حرفی نمی زد که با مواضع و نظر امام زاویه داشته باشد. فرق است بین فردی که در جایی، دفتری یا مرکزی مأمور است و به قول معروف معذور، تا اینکه کسی نه از سر مأموریت و انجام وظیفه شغلی یا سازمانی صرف، بلکه از عمق دل و با همه وجود در خدمت امام باشد. و عین حرف و نظر امام را انتقال و تبلیغ کند.

از این جهت، نکوداشت احمد، نکوداشت صداقت، راست گفتاری، درست اندیشی، تدبیر و اطاعت و ایثار است. نگاه به آراء و اندیشه ها و مواضع احمدآقا به خصوص در دوران کوتاهی که پس از عروج امام زنده بود، در واقع نگاه و آشنایی با امام و آرا و اندیشه های اوست. حتی پس از رحلت امام هم احمد هرچه حرف زد، تفسیر و تکرار و تبیین مواضع امام بود، خواه کسانی را خوش آید و یا خیر. هدف این مقاله هم آشنایی با مواضع احمدآقاست و هم بازتحلیل آرا و مواضع امام. صاحب این قلم معتقد است اگر قرار باشد خلاصه و چکیده آرای احمدآقا را در چند کلمه بازگو کنیم- حتی پس از مرور دقیق و موشکافانه مجموعه آثار 2مجلدی او- هیچ حرفی جز تحلیل، تبیین و تحکیم و دفاع و تکرار این سه واژه نیست «استقلال- آزادی- جمهوری اسلامی». اگر سؤال شود اینکه حرفی جز اصلی ترین شعار انقلاب نیست، در پاسخ باید گفت درست است، اتفاقاً همین امر هم دقت نظر و اصرار و مقید بودن احمد را اثبات می کند. به همین دلیل هم هست که معتقدم، احمد هرگز اسیر نوسانات سیاسی و جریانهای کند و تند و مواضع متغیر و متفاوت هیچ گروه، جریان، شخص و سازمانی نشد. احمد بر اصول ایستاد و حاضر نبود پس از عروج ملکوتی آن مرغ باغ ملکوت (حضرت روح الله) سر سوزنی از مواضع الهی و شفاف و پیامبرگونه امام کوتاه بیاید. به همین دلیل هم بود که در ارتحال آن یار صدیق و صادق امام گفته شد سینۀ احمد گنجینه اسراری بود که با خود به خاک برد، اسراری که چه بسا اگر امروز یکی از آنان بیان می شد، بسیاری را خوش نمی آمد و امکان داشت، برخی ها ب خصوص آنان که بر طبل تندی و افراط می کوبند، تا پایان عمر در خاموشی و سکوت به سر برند.

هر آنچه از اندیشه ها و آرای آن عزیز در مدت کوتاهِ پس از رحلت امام به جای مانده، تفسیر و تحلیل همان سه تعبیر است. اما اینکه ما چقدر توانسته ایم و نظام و مجریان نظام چقدر توانسته اند در جهت تحقق آرا و مواضع امام گام بردارند جای تأمل است. شاید منصفانه ترین حرف این باشد که بگوییم به جز برخی جریان های سیاسی و گروه های التقاطی، هم در اندیشه و هم در سیاست و مواضع سیاسی تمام مسئولین در جهت تحقق آرمان های امام حرکت می کردند، اما رسیدن و اجرا و عملی کردن آن مواضع بخصوص در زمینه سیاست خارجی کاری بسیار سخت و ضعیف بود، چرا که امام نیامده بود تا همراه و همسو با یکی از دو قدرت شاخص جهان حرکت کند یا مثل برخی از کشورها تابع زمان و مکان، همسو با هر دو قدرت شاخص جهان یعنی (آمریکا و روسیه) باشد. امام آمده بود تا بگوید لازمۀ استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی پایبندی به شعار «نه شرقی نه غربی» است، اگر کسی واقعاً پایبند و معتقد بود که نسبت به سلطه جویی آن دو ابرقدرت باید مواضع غیرمتعهدانه داشت، یعنی باید قواعد و اصول جدید را بر جهان حاکم کرد، به زبان تازه تر یعنی قدرتی جدید، قدرتی نوپا آن هم قدرتی که زبان حال مستضعفان جهان است. قدرتی که علیه ظلم و ستم در سراسر عالم می ستیزد و قد علم کرده است، قدرتی که شخص یا قدرت سوم نیست، بدین معنی که مدعی شود اگر تاکنون جهان را به دو جناح، دو بلوک دو قدرت تقسیم می کردید، حالا سهم ما را هم بدهید. از حال به بعد جهان را بر سه تقسیم کنید! امام معتقد بود در برابر اسلام و مواضع اسلام ناب محمدی هیچ قدرتی اصالت ندارد. حقانیت ندارد. کلام و آرمان امام را در اصالت و رضایت داشت اسلام باید جست. نظر امام این نبود که برای ما هم جایی خالی کنید، تا پایان راه باشد بر یک سفره بنشینیم. امام اساساً معتقد بود آنچه اصالت دارد اسلام است ولا غیر.

شاید تمام مشکلات و تیرگی روابط ما با قدرت های جهانی و بلوک و کشورهای وابسته بدانان هم برآیند و نتیجه اصالت آراء و مواضع امام است. من معتقد نیستم که جهان غرب و دنیای شرق حرف امام و نظامی را که امام برپا کرده است، درک نمی کنند؛ اتفاقاً آنها خیلی خوب و دقیق حرف امام را می فهمند، اگر آنها پیام و مواضع و آرای امام را نگرفته بودند از اول انقلاب نسبت به انقلاب موضع مخالف نمی گرفتند.

احمد با نگاهی عمیق و تیزبینانه از «انترناسیونالیزم» جهانی دم می زند، از نگاهی فرامرزی و حتی فراعقیدتی. معتقد است امام مواضع جهانی داشت در عین حال که از سرنوشت مسلمانان جهان دفاع جانانه می کرد. اما از اندک ظلمی که به دست ظالمان جهان بر مظلومین روا می رفت بی طرف نبود.

احمد امام هم از جهت ظلم ستیزی مثل امام بود و مبارزۀ مظلوم را با ظالم مبارزه ای گذرا، موقتی و موردی نمی دانست، بلکه بر این عقیده بود که:

«مبارزۀ انقلاب اسلامی با قدرت های ظالم مبارزه ای مستمر و همیشگی است، دشمنی های مداوم استکبار نسبت به دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران و رشد اسلام گرایی بهترین دلیل برای اثبات ماهیت استکبارستیزی انقلاب اسلامی است. اینکه رسانه های گروهی غرب، جمهوری اسلامی ایران را بزرگ ترین خطر برای منافع غرب می دانند نشان می دهد که ایران اسلامی به سوی غرب گرایش ندارد و همچنان با قدرت و استحکام، اهداف متعالی خود را دنبال می کند. شرکت در انتخابات ششمین دوره ریاست جمهوری به معنای تقویت نظام در برابر تهدیدات جهان استکباری است و یک تکلیف شرعی و ملی محسوب می شود» (مجموعه آثار یادگار امام، ج 2، ص 470)

دلیلی که یادگار امام برای اثبات اصالتِ راه انقلاب اسلامی و مواضعی که از سوی مسئولان نظام و به خصوص رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی بیان می شود به مصداق «تعرف الاشیاء به اضدادهاست». از آنجا که اصولاً انقلاب اسلامی یک نهضت ضداستکباری- استعماری و استثماری بوده است، و از آنجا که انقلاب ها را مثل یک موجود و جریان پویا و زنده می دانند و هروقت نهضت یا انقلابی از مسیر و بستر و اهداف و آرمان های خود خارج و دور شود، یعنی مرده است و جریان ندارد با بررسی و نظارت و تحلیل، انقلاب را از حیث پویایی و حرکت و در جهت آرمان هایش باید شدیداً مراقبت کرد. اینکه پس از 10 یا 20 یا 30 سال انقلاب زنده، پویا و صحیح حرکت می کند، فقط با شاخص ها و معیارهایی دقیق و متقن می توان این ادعا را اثبات کرد. اگر انقلابی از آغاز حرکت تا پس از تولد و پیروزی مورد غضب و اعتراض و تهاجم و تزاحم و عناد قدرت های عصر خویش قرار گرفته باشد و پس از مدتی همان قدرت ها و جریان های مخالف و معارض با حفظ هویت دشمن و عوارض ذاتی خود با انقلاب کنار بیایند و به قول معروف دست از مخالفت و شیطنت و عناد بکشند، یا باید آنها تغییر ماهوی و ذاتی داده باشند که دیگر در آن صورت دشمن و استکبار و معارض و مخالف و معاند نیستند و یا باید از انقلاب و اهداف و آرمان هایش دست کشیده شده و انقلاب از مسیر و ریل خارج شده باشد. امام رابطه با آمریکا را رابطه گرگ و میش می داند و ذاتاً و ماهیتاً گرگ و میش بر سر یک سفره نمی نشینند؛ هر زمان که در مسیر و جهت و کنار هم قرار گیرند، نمی توانند هر دو یکی شوند. یعنی یا هر دو گرگ شوند یا هر دو میش. اگر کسی بتواند با دلایل، قرائن و مستندات و مدارک معتبر و موثق اثبات کند که استکبار جهانی و در رأس آنها آمریکا، تغییر ماهیت داده است و به حفظ و رعایت حقوق متقابل با کشورها به خصوص کشوری چون ایران- که سال ها آن را زیر سلطه داشته- کنار آمده است و از منافع متعدد آن نه برخوردار که آن را غارت می کرده است، چشم پوشیده و با او نه به عنوان کشور مستعمره خویش، که به عنوان کشوری مستقل نگاه کند، می توان گفت برخی از این احتمالات را باید پذیرفت. الف) آمریکا دیگر آمریکا یعنی «شیطان بزرگ» نیست. ب) ایران دیگر تحت سلطه و سیطرۀ هیچ قدرتی درنمی آید. ج) گرگی مثل آمریکا چون نمی تواند ایران را طعمه قرار دهد دور ایران را خط کشیده و گفته است: «ما را از خیر تو امید نیست شر مرسان» و پی کار خودش رفته. یا بر مبنای همان تمثیل بسیار دقیق و مناسب امام گرگی مثل آمریکا گفته است من به گوسفندی چون ایران کاری ندارم و در واقع سراغ دیگر گوسفندان رفته است. اینک این احتمالات را اندکی وامی کاویم:

الف) به صدها دلیل آمریکا همان شیطان بزرگ است. کافی است به حضور و نقش او در جهان و به خصوص منطقه و به ویژه کشورهای همسایه ایران و مسلمانان جهان نگاهی کوتاه و گذرا بیندازیم تا احتمال اول مردود باشد. آمریـکا در عراق، آمریـکا در افغانسـتان، آمریـکا در مصـر، آمریکا در لیبی، آمریکا در سوریه، آمریکا در یمن، آمریکا در عربستان، در ترکیه، در بحرین، در قطر و حتی آمریکا در کشورهای مستقل جدا شده از شوروی سابق مثل اُکراین، آذربایجان را مرور کنیم. واقعاً هیچ منصفی نمی تواند نقش، نفوذ و دخالت و شیطنت و حتی حضور استعماری استکباری و استثماری آمریکا را در این مناطق نادیده بگیرد. حضور گرگ مآبانه و ماهیتاً استکباری آمریکا غیرقابل انکار است.

 احتمال دوم که ایران زیرسلطه کسی نیست. در این بند است که یادگار امام از همان ضرب المثل معروف «تعرف الاشیاء باضدادها» استفاده می کند و قوی ترین و متقن ترین دلیل و سند را ارائه می دهد آنجا که فرموده است:

«دشمنی های مداوم استکبار نسبت به دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران و رشد اسلام گرایی بهترین دلیل برای اثبات ماهیت استکبارستیزی انقلاب اسلامی است.» (همان، ص 470)

در واقع لازم نیست دلیل و برهان اقامه کنیم تا نبود شب و ظلمت را اثبات کنیم. آن هم وقتی خورشید مشاهده می شود و هیچ ابری هم در آن نیست که برای لحظه ای خورشید پشت آن پنهان شود. اگر ایران از سوی آمریکا مورد لطف و عنایت قرار گرفت، یعنی ما کج راهه رفته ایم و انقلاب یا از اهداف و آرمان هایش دست کشیده و یا تغییر ماهیت داده است. مگر این قرن را قرن انقلاب ها نمی دانند، شاید نتوان مدعی شد در جهان کمتر انقلابی رُخ داده باشد و استکبار جهانی آن را به شکست نکشانده باشد، خواه با کودتا و دخالت نظامی و خواه با دخالت های سیاسی، انقلاب را از دست انقلابیون خارج و عوامل و نیروهای وابسته به خود را- حتی با ظاهر و شعارهای انقلابی- سرکار آورده تا در ادامه با سیاست ها و ترفندهای خاص شیطانی و مهره های جدید به غارت و استثمار آن کشور بپردازد.

اما احتمال سوم یعنی اینکه آمریکا به ایران به عنوان طعمه ای نگاه کرده باشد و برای شکار این طعمه و لقمه لذیذ که سال ها خوراک او بوده است، تلاش زیاد و مستمر کرده اما مثل درنده ای که در پی شکار است، در اثر تیزتکی شکار، پس از طی مسافتی به ناتوانی خود رسیده و او را رها کرده است. یقیناً می توان از مجموعه تلاش ها و درندگی های آمریکا در پی این شکار- ایران- کتاب و حتی دایرةالمعارفی فراهم آورد با ده ها دلیل و شاهد و نمونه های بسیار و مدارک قوی به نشان دادن تلاش آمریکا هم برای شکست انقلاب اسلامی و هم سلطه مجدد بر ایران پرداخت. اما هنوز هم نمی توان مدعی شد آمریکا خسته شده است و کاری به ایران ندارد. یقیناً نوع تهاجم و حضور آمریکا امروز نسبت به دیروز تفاوت کرده است. حداقل نمی توان منکر شد که حتی در آرام بخش ترین لحظه ها و روزها و ایام باز هم آمریکا از ما غافل نبوده است. همین که تمام تلفن ها و ارتباطات و مکالمات ایرانیان را مثل سایر کشورها- حتی کشورهایی که با او هم جهت هستند (آلمان، انگلیس، ایتالیا و...)- شنود می کند و در جهت تبلیغات و تهاجم فکری و سیاسی خود استفاده می کند، کافی است که احتمال شمارۀ سه را هم باطل و مردود بدانیم. یادگار امام در سخنانی که خطاب به فرماندهان و مسئولان و کارکنان وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در تاریخ دهم خرداد سال 1372 داشته به برخی از خطرات فرا راه انقلاب اسلامی اشاره کرده است. هم به زعم خود از سر دلسوزی و خیرخواهی شکوه ای از آنان می کنند که «بابا بزرگ می شوند» و سینه چاک می کنند و به مواضع دیگران حمله می کنند و البته در انتقادات هم ره افراط در پیش می گیرند چون بعضاً کارشان بر اثر حب علی(علیه السلام) نیست بلکه به خاطر بغض معاویه است. یعنی غرض و مقصود قلبی تخریب رقیب و جناح مخالف در درون خانواده انقلاب است تا شکستن کمر استکبار و یا حتی خطر تهاجم استکبار یا انحراف انقلاب اسلامی از مسیر واقعی!!

این قبیل افراد فقط عشقشان مخالف خوانی است. حیات و زندگیشان در کوک کردن ساز مخالف است. اگر معترض به سفید و سیاه و حتی روز و شب نباشند مریض می شوند.

برای رهایی از آنچه آنها به زعم خود انحراف یا خروج از ریل یا فراموشی اهداف و آرمان ها و یا خروج از معیار و پشت پا زدن به اصول و... می دانند، راه حلی ارائه دهند. یادگار امام از این سنخ آدم ها نبود او مصداق این بیت سعدی بود که:

چو می بینی که نابینا و چاه است                             اگر خاموش بنشینی گناه است

وقتی از عوامل تهدید کننده انقلاب اسلامی حرف می زند یا نسبت به خطر این عوامل و فجایع هشدار می دهد بلافاصله راه حل مناسب برای مقابله با عوامل تهدید کننده و فاجعه آفرین را هم بیان می کند.

«بزرگ ترین فاجعه و عامل تهدیدکنندۀ اصول انقلاب اسلامی، وابستگی فکری و فرهنگی است. امروز دشمنان از همۀ ابزارهای فرهنگی و فکری خود برای مسخ نسل جوان و کارآمد ما بهره می جویند، لذا بر همۀ شیفتگان و دوستداران اسلام و انقلاب واجب است که برای مقابله با دشمنان قهار مهیا شوند. حرکت به سوی استقلال اقتصادی و فرهنگی حرکت با ارزشی است که می تواند به استقلال همیشگی کشورمان منجر شود.» (همان، ص9-468)

از جمله مواردی که باید جزء تحلیل اندیشه حضرت امام از دیدگاه یادگارشان دانست، تبیین سیاست خارجی و روابط بین الملل است. احمدآقا معتقد بود که حضرت امام مبنای ارتباط با سایر کشورها را حفظ حقوق و احترام متقابل و نیز عدم دخالت در امور داخلی کشورها نسبت به یکدیگر می دانست. رئوس و امهات اندیشه های امام در سیاست خارجی را از فحوای کلام احمدآقا به قرار زیر می توان برشمرد:

1. احترام متقابل؛ 2. عدم دخالت در امور داخلی؛ 3. رد هرگونه سلطه فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی؛ 4. نفی سلطه پذیری؛ 5. نفی سلطه گری؛ 6. دفاع از حقوق مسلمانان از اوجب واجبات است؛ 7. جدا کردن جایگاه ملت ها از دولت ها در سیاست خارجی به خصوص کشورهای مسلمان؛ 8. قائل نبودن مرز خاص برای ایدئولوژی اسلامی؛ 9. انتقال پیام انقلاب اسلامی به سایر کشورها و حتی سراسر جهان؛ 10. جدا کردن دخالت در امور داخلی با تبیین پیام انقلاب اسلامی؛ 11. صدور انقلاب با دخالت در امورداخلی کشورها کاملاً متفاوت است؛ 12. اعتقاد به جهان وطنی اسلامی. (همان، ص 2-471)

اینک به قدر وسع خویش برخی از عناوین مذکور را وامی کاویم تا بیشتر به عمق نگاه یادگار امام راحل پی ببریم: اصل اول، ریشه در اصول و مبانی اخلاق اسلامی دارد. یعنی رعایت احترام متقابل پیش از آنکه در سطح بین الملل و روابط و سیاست خارجی مطرح شود در زندگی روزمره و حتی در کوچکترین واحد جامعه یعنی خانواده مسلمان حاکم و جاری است. شاید روابط اعضای خانواده از جهتی رابطه کشورها با یکدیگر در مقیاس کوچک تر جهانی است. مادام که در خانواده افراد حرمت یکدیگر را نگه ندارند، ادب و اصول اخلاقی را پاس ندارند و به حقوق و حدود و ثغور و جایگاه خود مطلع و بدان مکلّف نباشند، در خانواده از آرامش خبری نیست. کوچک ترین تخطی از اصول حاکم، موجب به هم خوردن نظم خانواده می گردد. تازه در خانواده پیوندهای متعددی حاکم است. پیوندهای پدر- فرزندی، برادر- خواهری، زن- مرد، مادر- فرزندان و... در حالی که در رابطه کشورها با یکدیگر از این روابط و اصول خبری نیست. و حتی اگر کشورها هیچ سنخیت فرهنگی با هم نداشته باشند، حداقل می توان برای حق همسایگی یا خلقت انسان ها به عنوان عضوی از جامعه جهانی تکالیفی را تعریف کرد. در واقع اگر همان سخن بلند حضرت امام علی(علیه السلام) در فرازی از خطبه مالک اشتر را مستند قرار دهیم که مردم «یا اخ لک فی الدین» و یا «اخ لک فی الملک» حداقل قسمت دوم این حدیث و سخن علوی ملاک و مستمسک و اعتصام بسیار قوی و ارزشمندی است که انسان ها در خلقت، نقطه اشتراک دارند. و همین اشتراک خلقت برای ما تکلیف آور است.

بند دوم، رعایت حریم تعریف شده است:

احترام به آداب و رسوم و سنن جوامع مادام که انگیزه و زمینه دخالت در امور یکدیگر را فراهم نکنیم، کما اینکه ما به آداب و رسوم سایر ملل و کشورها معتقدیم و احترام می گذاریم، البته تا آنجا که به مقدسات و معتقداتمان توهین، بی احترامی و کم لطفی نشود. مگر ما در آداب و فرهنگِ حتی بت پرستان و کمونیست ها دخالت می کنیم؟ و نسبت به پیروان سایر ادیان کوچک ترین بی احترامی را روا می داریم؟ به جرأت می توان اثبات کرد هیچ کشور و ملتی به اندازه ما به فرهنگ و آداب سایر اقوام احترام نمی گذارد، اما سؤال این است که اگر کشوری به افرادی چون سلمان رُشدی خبیث پناه دهد و از او حمایت کند و به او تریبون بدهد، باز هم باید بی طرف باشیم و تماشاچی؟ یا خیر باید در جهت محکوم کردن آن شجرۀ خبیثه ای که او را حمایت و تقویت می کنند، فعالیت کنیم؟! پر واضح است که چون سلمان رشدی به پیامبر ما و اعتقادات ما توهین کرده است، این کار از دخالت در امور داخلی کشور بسیار بسیار زشت تر و محکومانه تر است. ما به خود سلمان رشدی و حامیان او اعتراض داریم. در حالی که ما کوچک ترین مقابله به مثل نکردیم و نه به مردم هند و نه مردم انگلیس جسارتی نمی کنیم.

در مورد بند سوم باید گفت ایران شاید قبل از انقلاب به عنوان ژاندارم منطقه تا حدی بر برخی از کشورها سلطه داشت، آن هم نه سلطه برای کشور ایران، بلکه با حمایت و مدیریت آمریکا، به ظاهر برای حفظ آرامش منطقه و یا به عنوان کشوری در خدمت منافع آمریکا که در همسایگی روسیه قرار داشت. تازه آن هم سلطه نبود والّا شاه باید از جدا کردن جزایر و مناطقی که انگلیسی ها از خاک ایران جدا کردند و تحت قیومیت دیگران درآوردند، یا مستقل کردن آنها مثل بحرین، جلوگیری می کرد. اما پس از پیروزی انقلاب ایران به هیچ کشور و ملت و سرزمینی نظر سلطه جویانه نداشته است. همیشه از حفظ حقوق متقابل و رعایت مرزها و حدود کشورها حرف زده است.

اتفاقاً پس از ده ها توطئه و دخالت مستقیم و غیرمستقیم در امور داخلی ایران ازجمله تفرقه های قومی در کردستان، ترکمن صحرا، خلق عرب، آذربایجان و حمایت از گروه ها و گروهک های مزدور، از جمله منافقین و کمونیست ها و برخی از عوامل استکبار مثل بنی صدر و حتی انفجارهای متعدد در مناطق نفت خیز جنوب و لوله های انتقال نفت و ترور شخصیت هایی از جمله ائمه جمعه و جماعات تا یاران و نزدیکان امام، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی (7 تیر) و انفجار ساختمان ریاست جمهوری (8 شهریور) و در ترورهای خیابانی مردم کوچه و بازار سرانجام حمایت های همه جانبه از صدام برای حمله نظامی به ایران که بیش از 8 سال طول کشید و سرنگونی هواپیمای مسافربری ایران در خلیج فارس حتی در محدودۀ قانونی آب های ایران و جلوگیری از صادرات نفت و تجاوز و تحریم های متعدد بیش از سی ساله ایران و رسوایی امروز رئیس جمهور آمریکا که رسماً برای ممانعت از برخورداری از حق مسلم انرژی صلح آمیز هسته ای می گوید: ما تحریم ها و حصرها و محدودیت های ایران را به قوت قبل برقرار کرده و از یکصد میلیارد دلار نفت صادراتی ایران حدوداً 4 میلیارد دلار را آزاد می کنیم و باز حرف تکراری نخ نمای گزینه نظامی را بر روز میز داشتن و اینها و ده ها مصداق از دخالت در امور داخلی و حتی سلطه نظامی- اقتصادی و سیاسی در امور ایران است.

اینکه ایران در کنفرانس های منطقۀ خود نباید شرکت کند و آمریکا از آن سوی عالم بالای جلسه بنشیند و شرکت کنندگان حتی همسایه های دیوار به دیوار ما بدون اجازه آمریکا حق ندارد شرکت کنند، دخالت آمریکا نیست؟

 

شاید بتوان سیرۀ تعامل و مشی آمریکا را با ایران نماد کامل مبارزه با ایران و مصداق کامل مخالفت با چند بند از موارد دوازده گانه ای دانست که از آراء و نظریات یادگار امام مستفاد می شود. ما جرمی جز نفی سلطه پذیری و نفی سلطه گری نداریم. نه تنها میلیاردها دلار از ثروت و سرمایه های خود را بر سر دفاع از این اصول، بلکه ده ها هزار شهید هم برای مقاومت و ایستادگی در برابر تجاوزات آمریکا و سیاست «نه شرقی نه غربی» از دست داده ایم. تمام کسانی را که در جریان پیروزی انقلاب و استقرار نظام در برابر جریا ن ها و تحرکات داخلی از قبیل گروهک ها و حتی ترورهای خیابانی و مبارزه با مواد مخدر شهید شده اند، باید شهدای مقاومت در برابر بازگشت دوباره و سلطۀ مجدد آمریکا دانست.

بند ششم از اصول مذکور یعنی دفاع از حقوق مسلمانان را باید در راستای فراز اول از عبارت و توصیه مولای متقیان علی(علیه السلام) خطاب به مالک اشتر دانست که «الناس امّا اخ لک فی الدین» ما به دلیل اشتراکات متعدد دینی و عقیدتی است که از هر مسلمان مظلوم در سراسر جهان حمایت می کنیم. در بندهای مذکور از دیدگاه و منظر یادگار امام این مورد از حساسیت و اهمیت بالاتری برخوردار است. یعنی این مورد تکلیف آورتر است. اما بند هفتم یعنی جدا کردن جایگاه و موضع ملت ها از دولت ها هماره مورد تأیید و تأکید امام بوده است حتی در سال های قبل از پیروزی، در سال های سیاه اختناق، در سال های تیره و تار حکومت پهلوی در سال های سلطۀ همه جانبه و حضور آمریکا در ایران، در سال های ننگین نوکری و سرسپردگی دولت های منطقه به آمریکا و روسیه، امام بیش از آنکه امید داشته باشد از سوی دولتمردان به خصوص اعراب سرسپردۀ منطقه و جهان اسلام چراغی روشن شود، ده ها برابر به حرکت و بیداری مسلمانان جهان امید داشت. در سال های آغازین مبارزه، در سال های تبعید، که به مناسبت هایی پیام می دادند؛ مخاطب اصلی خود را امت مسلمان جهان قرار می داد و سرانجام هم دیدیم این اصل بود که جواب داد. نخست در ایران که پیروی و اطاعت محض و مخلصانه ملت ایران از امام شگفت انگیزترین و عظیم ترین انقلاب قرن را در جهان و منطقه رقم زد، انقلابی که هنوز هم استکبار جهانی از درک چگونگی و روند پیروزی آن آگاهی کامل ندارد و حتی درک نمی کند که چه زلزله عظیمی در منطقه رخ داده است، انقلابی که به تعبیر زلزله شناسان دقیقاً از میزان ریشتر و لرزۀ آن هنوز هم رقم و عدد دقیقی به دست نیامده و به اصطلاح زمین شناسانه باید گفت پس لرزه های آن پس از سی سال در مصر و لیبی و اردن و بحرین به گوش می رسد و صاحب این قلم معتقد است که هنوز هم ادامه دارد. یقیناً بیداری اسلامی از جمله ثمرات انقلاب اسلامی است. این بیداری همچنان هم شعله ور است و در عربستان و بحرین و فردا در سایر کشورهایی که جزیره آرام آمریکایند تحولاتی روی خواهد داد.

در بند هشتم و نهم در واقع ابلاغ رسالت و پیام انقلاب اسلامی را باید تحلیل کرد. از آنجا که جهان به تعبیر سیاستمداران امروز به دهکده جهانی تبدیل و تعریف شده است، دهکده ای که تنها راه آرامش و امنیت برای خانواده و ساکـنان آن رعایت حقوق همگان و استماع حرف های همسایه و حفظ حـرمت و برقـراری احترام متقـابل است. این فرق می کند با تساویِ وجودی همه افراد دهکده. امکان دارد در دهکده ای فردی واقعاً در اثر تلاش و مساعی بسیار و یا حضور طولانی و تاریخی از امکانات بیشتری برخوردار باشد و معادل جایگاه و وزن خود نیز هزینه اش را بپردازد که این نمی شود بی عدالتی. اگر تعریف عدالت «وضع شیی علی ما وُضع» باشد یقیناً بی عدالتی نقطه مقابل آن است که کسی از راه نرسیده خود را وکیل و وصی دیگران بداند و حقوق و شعور دیگران را هم نادیده بگیرد و حتی افرادی را با هر ترفند و تهدید و تطمیع بندۀ زرخرید خود کند که این تعامل سازنده و حقوق متقابل نیست، این استثمار و استعمار و استکبار است. اگر در همان دهکده فردی حرف جدیدی داشته باشد یا بخواهد پس از سال ها خود را از زیر سلطه ارباب و خانِ ستمگر نجات دهد و دیگر نخواهد غارت زده بماند، خودش را بر ملک و ملک خود حاکم کند و غاصبان و زورگویان را از سرزمین و محدودۀ خود خارج کند و روی پای خودش بایستد، حق دارد حرفش، هدفش و انگیزه اش را به اطلاع دیگران برساند. البته از نظر خان ستمگر و قُلدر، خروج آن فرد از زیر سلطۀ ارباب، نظم دهکده را به هم خواهد زد. آنچه امروز در سطح جهان مطرح است اینکه قدرت های نظام دوقطبی(شرق و غرب) در حال پوست انداختن هستند. حداقل شرایط فعلی با نظم جهانی و نقشه و سهمی که در قدرت برتر جهان برای خود قائل و ترسیم کرده بودند، سازگار نیست. از طراحی و مدیریت جدید جهان به نظم نوین جهانی یا نظم نوین منطقه یاد می شود.

ایران از جمله کشورهایی بوده که به لحاظ موقعیت استثنایی و ویژه بین دو قدرت و جناح وابسته بدان ها قرار داشت. حافظ مناقع آمریکا در منطقه و همسایه شوروی سابق (روسیه فعلی). خروج ایران از نظم تعریف شدۀ غرب و اتفاقاً تا حدی در جبهه مخالف غرب ایستادن که البته به معنی در نقشۀ تعریف شدۀ روسیه قرار گرفتن یا از آغوش آمریکا به بغل شرق و روسیه غش کردن هم نیست. کاری که سال ها از سوی بسیاری از کشورها صورت پذیرفته است و اینک هم آمریکا درصدد است با هر ترفند و کودتای موسوم به مخملی یا حتی نظامی و خزنده، کشورهای بلوک شرق را که در نقشه پیشین اتحاد جماهیر سوسیالیستی شورویِ سابق جای داشتند و از آنها به کشورهای تازه مستقل شده یاد می کنند، به سوی خود بکشاند و آنها را از ادامه همکاری و رابطه با روسیه منع کند، کاری که تا حدی در آذربایجان شد و اینک هم در اوکراین در حال انجام است.

ایران باتدبیر و سیاست و مدیریت و هدایت های داهیانه و پیامبرگونه حضرت امام از زیرسلطه غرب خارج شد، اما روی پای خود ایستاد تا آنجا که در چنبره هیچ قدرتی اسیر نشده است. در عین حال که استقلال خود را حفظ کرده و بر سر دفاع از این استقلال هم تاوان و بهای سنگین و گزافی داده است اما حافظ منافع هیچ قدرتی در عالم نیست و این به معنای قطع رابطه با جهان نیست. حتی اگر آمریکا هم با ما از موضع استقلال و رعایت حقوق متقابل رفتار کند، فرهنگ اسلامی- ایرانی ما، سابقه درخشان تاریخی و فرهنگی ما و همچنین نگاه بلند امام، قطع رابطه با هیچ کشوری جز اسرائیل را - که آن هم ذاتاً کشور واقعی و تاریخی نیست، کشور ساخته شده و غیرقانونی از سوی غرب صرفاً برای آشوب و تخریب و مزاحمت مسلمانان است- تشویق نمی کرد.

مشکل استکبار جهانی و غرب و حتی در مواقعی شرق این است که حضور قدرت سومی را در کنار خود تحمل نمی کنند، آن هم کشوری که سال ها جولانگاه سلطه و حضور آنان بوده است، کشوری که روزگاری منابع قسمت بالایی جغرافیای ایران را روسیه و قسمت پائین جغرافیایی ایران را انگلیس و بعدها آمریکا و دیگران تصاحب و غارت می کردند. مشکل اساسی ایران با کشورهای وابسته به بلوک شرق و غرب این است که پیام انقلاب اسلامی و حرف های ما را  به صورت صحیح نمی فهمند و این دردناک ترین حالت است که طرف مقابل حرف آدم را نفهمد و بدتر از آن اینکه بفهمد و تجاهل العارف بنماید.

نمی توان ادعا کرد که آمریکا و روسیه و اروپا و سایر کشورها و قدرت ها با شعارها، اندیشه ها و منویات، آرمان ها و اصول انقلاب اسلامی کاملاً بیگانه باشند. عجیب می نماید اگر آنان از افق و آینده انقلاب اسلامی بی خبر باشند.

البته معتقدم قطعاً دچار کج فهمی و بدفهمی هستند. برای اثبات ایرانشناسی غربی ها که باز برمی گردیم به مفهوم استدلال بسیار دقیق یادگار امام که دلیل مخالفت های چند دهۀ غرب بخصوص آمریکا با ایران اسلامی و استمرار سیاست های مغرضانه و دخالت های گوناگون و دشمنی های پیدا و پنهان او با ایران بهترین دلیل است بر درک نسبتاً صحیح آنها از انقلاب اسلامی، اهداف، آرمان ها و اندیشه ها و پیام هایی که از این انقلاب به سایر کشورها و ملت ها می رسد. اما از این نکته نباید غافل بود که قدرت تبلیغاتی شبکه مرموز صهیونیزم آمریکایی یا آمریکایی های یهودی مانع است برای انتقال واقعی و درست حرف ما، پیام انقلاب و منویات امام. یقین دارم اگر ما بتوانیم چهرۀ واقعی انقلاب اسلامی و دقیقاً آن اسلامی را که امام راحل مطرح کرد و از آن به قرائت امام یاد می کنیم و آنچه را که یادگار بزرگوارش از مبانی اندیشه های امام در حوزۀ سیاست خارجی ترسیم می کرد، به جهانیان برسانیم، صدها میلیون انسان در جهان آن را می پذیرند. باز هم تأکید می کنم دقیقاً همان قرائت امام که خود از آن به اسلام ناب محمدی(ص) یاد می کردند.

برخی تحریف ها و زواید و رسوب های ناهنجاری که در سال های اخیر بر چهره ناب، صاف، پاک و زلال اسلام واقعی به غلط نشست و بسیاری از دوستداران انقلاب اسلامی را در جهان مأیوس کرد و حتی تندروی ها و افراطی گری ها، برخی از نسل دوم و سومی ها را با سؤال های بزرگ روبرو ساخت. و صد افسوس که گاهی در بند خود فراموشی می افتیم و در اثر غفلت یا کج فهمی و یا تفسیر به رأی مصداق این بیت جناب حافظ قرار می گیریم که:

 

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد            و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود              طلب از گمشدگان لب دریا می کرد

 

اینک که آوای بیداری اسلامی، متأثر از انقلاب اسلامی در جهان اسلام طنین انداز شده است به بلندنظری و آینده نگری امام پی می بریم که از همان روزهای نخست پیروزی از صدور انقلاب اسلامی دم می زد.

در پایان فرازهایی از بیانات یادگار امام را که در 11 خرداد 1372 در اجتماع شرکت کنندگان در چهارمین سمینار بین المللی بررسی سیرۀ عملی و نظری حضرت امام خمینی مطرح شده است می آوریم.

«تبیین دیدگاه های سیاست خارجی حضرت امام در چهارچوب تفکر ناب امام کار آسانی نیست. ایشان از سال 1341 دیدگاه های صریح خود را در قالب سخنرانی ها، اعلامیه ها، پیام ها و مصاحبه ها مطرح کرده اند. اینجانب به واسطۀ مسئولیتم در زمینۀ تدوین و انتشار آثار حضرت امام لازم دیدم فرازهایی از دیدگاه های ایشان را خدمت شما حضار گرامی بیان کنم تا با یک بررسی تطبیقی نشان دهم که اختلاف در برداشت ها به مناسبت شرایطی است که امام به صور مختلف موضع گیری کرده اند.

حضرت امام در عرصۀ سیاست خارجی، ارتباط با سایر کشورها را برمبنای احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر می دانستند، بدین معنا که ما سلطۀ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی را در عرصۀ روابط بین المللی مردود می دانیم و بر این اساس یعنی نفی سلطه گری و سلطه پذیری آمادۀ برقراری روابط هستیم. اما مسأله دفاع از حقوق مسلمانان از نظر حضرت امام در عرصۀ روابط بین المللی از اوجب واجبات است.

این دیدگاه ممکن است با فرهنگ حاکم بر جهان سیاست سازگار نباشد. برای اینکه در سیاست خارجی و روابط بین المللی آنچه امروز سازمان ها و نهادهای بین المللی بر روی آن تأکید دارند چهارچوب های ملی و محدوده های مرزی است. یعنی اگر کسانی بخواهند در جهت آزادی مسلمانان کشورشان اقدام کنند حرفی نیست، اما فرضاً گروهی از ایرانی ها بخواهند در مسیر آزادی و احقاق حقوق مسلمانان کشمیر، فلسطین، لبنان، بوسنی هرزگوین، تاجیکستان، الجزایر، مصر، فیلیپین و... حرکتی انجام دهند از سوی مجامع بین المللی و قدرت های بزرگ (عضو شورای امنیت) به هیچ وجه مورد قبول نیست.

حضرت امام دربارۀ مسلمانان و ملل اسلامی یک دیدگاه، و دربارۀ دولت ها و حکومت ها دیدگاه دیگری دارند. دولت ها اگر بخواهند با ما ارتباط برقرار کنند، باید شرایط ما را بپذیرند، شرایط ما عبارت است از نفی سلطه گری و سلطه پذیری، ما اجازه نمی دهیم سایر دولت ها در امور داخلی مان دخالت کنند و یا اینکه منابع مادی ما را غارت کنند و موجب اعمال سلطۀ فرهنگی شان بر کشور ما شوند، متقابلاً ما هم بر هیچ کشوری اعمال سلطه نمی کنیم. ما قائل به انترناسیونالیسم اسلامی هستیم.

ما اعتقاد داریم که ایدئولوژی اسلامی مرز نمی شناسد و انتقال پیام اسلام به سایر کشورها به معنای دخالت در امور آنها نیست. صدور انقلاب را به معنای دخالت در امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دیگران نمی دانیم. همان گونه که خود ملت های اسلامی برای آشنایی با پیام انقلاب اسلامی پیشقدم هستند ما اولویت را در ارتباط فرهنگی و انتقال پیام انقلاب می دانیم و معتقدیم که اسلام یک مکتب جهانی است و مرز نمی شناسد و بر همین اساس خود را موظف می دانیم که در قبال سرنوشت ملت های اسلامی بی تفاوت نباشیم. احساس مسئولیت در قبال مقدرات ملل اسلامی یک امر گذرایی نیست بلکه از اصول استراتژیک نظام و انقلاب است.»

 

 

منابع:

1- نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، 1373.

2- مجموعه آثار یادگار امام. حاج سید احمد خمینی، دوره 2 جلدی، چاپ دوم، تحقیق و تنظیم مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1385.

 

منبع: حضور، ش 87، ص 4.

. انتهای پیام /*