رفتار قاطعانۀ امام خمینی(س) در برخورد با دشمنان اسلام

 حمید گل[1]

 سخن خود را با این نظر که امام، مجاهدی بزرگ و مرد عمل بودند، آغاز می کنم؛ حال آنکه علامه اقبال خود را اینگونه معرفی می کند:

     «من مرد میدان اندیشه و گفتار هستم، نه جنگجوی عرصۀ عمل».

     در برابر ما و مسلمانان باید مفهومی به وجود آید تا بتوانیم آن را در عمل پیاده کنیم. این موضوع همواره مورد نظر ما بوده است. از وقتی که خورشید عروج مسلمانان غروب کرد، تمام ملت مسلمان با یک مسأله مواجه شدند و آن مسأله این بود که علما و دانشمندان بسیاری داشتند، ولی انسانی که مرد عمل باشد، کمتر داشتند؛ و نیروی جهاد هم به وجود نیامد. این اولین بار است که نیروی جهاد در حال شکل گرفتن و ایجاد شدن است. در اواخر این قرن تحولات بزرگی رخ داد، اسلام گسترش یافت و فراگیر شد. اگر تاریخ را مطالعه کنید به لطف خدا می بینید که اسلام شکست نخورد. اگر چه ضربه های زیادی را به مسلمانان وارد آوردند و هنوز هم وارد می کنند؛ ولی این معجزۀ خاص این قرن است که چنین شخصیتهای عظیمی ظاهر شدند و جهاد و عمل را زنده کردند. بعد از ایران، اولین قدم در عالم اسلام در پاکستان برداشته شد و بعد از آن هم گامهای بعدی... آن شخصیتی که همیشه در خاطر بنده هست، شخصیت والای امام خمینی(س) است. آنطور که بنده امام را می شناسم، ایشان فقط متعلق به ایران نبودند، بلکه به دنیای اسلام تعلق داشتند. بارها و بارها توطئه هایی برای محدود کردن ایشان طرح ریزی شد و این غربیها بودند که می خواستند امام را محدود کنند و ایشان را از رفتن به خارج منع کنند که البته تا حد زیادی هم موفق به این کار شدند. برای اینکه حقیقت جویی و عمل گرایی امام مانع راه آنها برای رسیدن به اهدافشان بود. امام خمینی(س) شخصیتی کاملاً متمایز و منحصر به فرد داشتند. من زیاد تحصیلکرده نیستم، من امام را از یک زاویۀ دیگر نگاه می کردم، به ایشان عشق می ورزیدم و بشدت تحت تأثیر شخصیت ایشان بودم. عزم و ارادۀ خودم را از امام به دست آوردم. الحمدلله  هنوز هم این باورها و اعتقاداتم را حفظ کرده ام. برای شناخت امام ضروری است که نگاهی به جهان اسلام کنونی بیندازیم، چرا که حلقه های مختلف آن به یکدیگر مربوطند. پاکستان تأسیس می شود، در ایران انقلاب اسلامی به پا می شود، بعد از آن جهاد افغانستان و سپس جهاد کشمیر آغاز می گردد. در چچن جهاد بر پا می شود، تازه متوجه می شویم که در بوسنی هم رئیس جمهور مسلمان وجود دارد و ما از آن بیخبر بودیم. غربیها ما را مورد تهاجم قرارداده اند و شاید به همین دلیل است که:«هجوم غرب، مسلمان را مسلمان کرد».

     در دیدگاه حضرت امام خمینی(س) اسلام در امور مملکت، یک جایگاه است و چیزی جز آن نیست؛ یعنی ما دو نظام متبادل داشتیم یکی استعمار و دیگری کمونیسم. تصادم این دو، جایی برای اسلام نگذاشته بود. یکی از آنها در برخورد با دیگری، غرق شد. استعمار هم از قبل نفی شده است، بنابراین اسلام در میدان عمل به عنوان یک نظریۀ برتر باقی می ماند. دنیا هیچ نظام دیگری ندارد به جز اسلام. ما صحبت از ایران نمی کنیم، صحبت از پاکستان نمی کنیم، صحبت از اسلام می کنیم و از انقلاب سخن می گوییم. مسأله به طور واضح، روشن شده است. بحثهای زیادی در مورد دموکراسی انجام شد. صحبت از دموکراسی خیلی خوب است. امام بر این اعتقاد بودند که اول با ایمان به خدا، بعد با تکیه به مردم و نیروی مردم می توان پیروزی را به دست آورد؛ همان طور که پاکستان با نیروی مردم تأسیس شد. سخنی که قائد اعظم در دانشگاه عثمانیه فرمودند این است که: این امتیاز مملکت اسلامی برای همیشه استوار و پا بر جا خواهد ماند که انقلاب لازم است. امام خمینی(س) نشان دادند که اسلام پویا در حال به وجود آمدن است. انقلاب اسلامی هم اکنون برای ما و پاکستان یک مسأله است که آیا ما می توانیم جامعۀ خود را اسلامی کنیم؟ برای اینکه تضادهای زیادی در جامعۀ ما وجود دارد. آیا اختلافات سیاسی، منطقه ای، نژادی، زبانی، مذهبی، فرقه ای و طبقه ای و... را می توانیم حل کنیم؟ من نمی دانم که آیا این عدم پویایی ادامه خواهد یافت؟ ما باید راهنماییهای امام را به کار بریم. وقتی که من زندگی امام خمینی(س) را مورد بررسی قرار می دهم می بینم که ایشان هیچ گونه تعصبی نداشتند، و هرگز فرقه گرا نبودند، به طور کلی ایشان هیچ نوع تعصبی نداشتند؛ چرا که:

 تمیز رنگ و بو بر ما حرام است                              که ما پروردۀ یک نو بهاریم

 همۀ ما یکی هستیم، هنگامی که شخصیت امام را دقیق نگاه می کنیم، حرف دیگر زدن برای ما حرام است. علامه اقبال می فرمایند:

آن کسی، امام بر حق زمانۀ توست

 که تو را از حاضر و موجود بیزار کند

 ما گرفتار آن چیزی هستیم که «واقعیات بیرونی» نام دارد. جدا از ایده آلیسم، همین الآن جناب آقای مرتضی پویا واقعیات بیرونی (Objective  Realities) را توضیح دادند؛ تقیه کردن، یک واقعیت بیرونی نیست، به مسلمانان دستور داده شده است که آنها می توانند این واقعیات را مطابق حکم خدا تغییر دهند. آنها نه به طور ذهنی یا باطنی بلکه به طور واقعی تابع مقتضیات می شوند. دربارۀ این مسأله فقط از این جنبه می توان اندیشید. حقیقت هم همین است؛ به قول شاعر:

 

آن کسی، امام بر حق زمانۀ توست

 که تو را از حاضر و موجود بیزار کند

در آیینه مرگ رخسار دوست را به تو نشان دهد

 هنگامی که سختیهای زندگی بر تو فشار وارد می کند

هنگامی که احساس ضرر و زیان کردی، آرام و دلگرمت کند

 لبۀ شمشیر تو را آبدیده کند تا فقر را از بین ببری

هنگامی که در ملت، شور و بلوایی برپاست

 رهبری او همچون ید بیضاء باشد

 

     مطابق نظر امام خمینی(س) نه این طرف نه آن طرف؛ نه شرقی، نه غربی. این شیاطین برای ما حیثیت و آبرو نمی گذارند؛ حرف اصلی این است. امروز چند چیز ما را به مبارزه دعوت می کنند؛ سه مسأله ای که خیلی مهم است و ما باید آنها را کسب کنیم؛ یکی از آنها عبارت است از جهاد.

     به لطف خدا، جهاد بعد از پانصد سال زنده شد. بعد از جهاد، دو مسألۀ دیگر هنوز باقی است که دومین آن، مسألۀ وحدت و اتحاد است، اتحاد و همبستگی هنوز به عنوان یک مسأله باقی مانده است. سومین آن، که خیلی هم مهم است، مسألۀ اجتهاد است که هنوز در دنیای اسلام یک نکتۀ بسیار مهم و ضروری به نظر می رسد. البته آقای وسیم سجاد دربارۀ این مسأله صحبت کردند که اجتهاد باید چگونه باشد و از چه راهی باید انجام شود. ما باید دربارۀ آن فکر کنیم، این مسأله قابل تدبر است. تنها افرادی همچون امام خمینی(س) شایستگی و صلاحیت اجتهاد را دارند. متأسفانه بعضی از مردم این را درک نمی کنند. امروز وقت آن است که باید اجتهاد کرد و برای رسیدن به آن تلاش نمود. امروز برای مسألۀ اجتهاد تلاشی صورت نمی گیرد، به عقیدۀ نگارنده (آقای وسیم سجاد) اجتهاد باید بیدار شود، چرا که هر جا سخن از اسلامی شدن است، مسألۀ فقه هم در کنار آن قرار می گیرد؛ و بنابراین لازم است که امت اسلام با یکدیگر متحد و همبسته شوند، جهاد در حال گسترش است، در چچن جهاد و مبارزه انجام می شود، و حقیقت امر اقتضا می کند که روسیه نگران شود. آیا اگر امام خمینی(س) در میان ما حضور داشتند رفتارشان، رویه شان اینگونه بود؟ عملگرایی (بنیادگرایی) ایجاب کرد که ما امریکا را شیطان بزرگ بنامیم؛ و همین طور روسیه را بعد از آن بود که امام خمینی(س) با ارسال نامه ای برای گورباچف، وی را به اسلام دعوت کرد. به نظر من باید دربارۀ این واقعیات اندیشید. این برای ما خیلی لازم است، چرا که اگر امروز به شما بنیادگرا گویند، درست است، این خیلی خوب است که یک کشور مانند ژاپن را الگوی اقتصادی خود قرار دهیم. خوب البته رؤیای خیلی خوبی است؛ ولی برای یک مسلمان چنین آرزویی به هیچ وجه خوب نیست چرا که ممکن است به اصول اعتقادی او نقصانی وارد شود. انقلاب ایران را باید اسلامی گفت. اگر انقلاب اسلامی در اصول خود کوتاهی کند، حتماً در برنامه ها و نظریاتش نقصان ایجاد می شود. به نظر من باید دربارۀ این مسأله اندیشید که آیا ما با امام و بالاتر از آن، آیا در راه حضرت محمد مصطفی ـ صلی الله  علیه و آله و سلم ـ وفادار مانده ایم؟ به قول شاعر:

     اگر به محمد(ص) وفادار ماندی و پیرو او بودی، زمین و زمان از آن توست و اگر تابع محمد و آل او بودی لوح و قلمِ سرنوشت، در اختیار تو خواهد بود.

     اکنون اوضاع خیلی مشوش است. من غربیها را خیلی خوب می شناسم آنها می گویند که ما با ایران یک مشکل خیلی بزرگ داریم و آن کمک کردن به حزب الله  است. یعنی اینکه غربیها نمی خواهند ایران به حزب الله  کمک کند. آنها فکر می کنند که حزب الله  دست به سوی آنها دراز خواهد کرد. غربیها همان نقش پلیس زمان شاه را دارند که برای گرفتن این منصب آماده هستند. آیا می توان از حزب الله  صرف نظر کرد؟ آیا می توان خلع سلاح شد؟ آیا شما برای قربانی شدن و فداکاری کردن آماده اید؟ اگر بخواهید از اسلام دفاع کنید باید برای آن قربانیهای زیادی بدهید...

 

منبع: بازسازی تفکر اسلامی در اندیشه امام خمینی، ص 51.



[1] )) از فرماندهان باسابقۀ ارتش پاکستان.

. انتهای پیام /*