امام خمینی(س) و احیای اندیشه فراگیر دین

 حجت الاسلام والمسلمین سید حسن حسینی بلخی

 واژۀ احیا، به معنی زنده کردن است، و این مفهوم از آن استنتاج می شود که دین، هم می تواند بمیرد و هم می تواند زنده شود؛ اما دین متقابل با این نوع مفهوم به نظر می آید. بنابراین، باید گفت که حقایق دینی پنهان و مستور می شود؛ درست مانند گرد و غباری که بر روی شیشه می نشیند و آن را می پوشاند و محو می کند؛ و یا مانند ابری که جلو نور خورشید را می گیرد؛ اما هیچ دینی در هیچ زمانی نمرده ـ و این نظریه منافی اصول مسلّمۀ اسلامی است ـ بلکه این بعضی از علل و عوامل هستند که حقایق دینی را مستور و یا دین را انکار می کنند.

 عوامل انحطاط دین

انحطاط دین، اسباب و علل زیادی دارد؛ اما بدعت و تحریف دو عاملی هستند که بر همۀ علتهای دیگر احاطه دارند. هنگامی که ابرقدرتهای استعماری و استثماری منافع خود را در خطر می دیدند و حقایق دینی را مانع بزرگی در راه رسیدن به اهداف و نیات شوم خود می بینند، از طریق گسترش بدعت و تحریف، سعی در از میان برداشتن این دشمن همیشگی خود می کنند. علاوه بر دو عامل ذکر شده، عوامل دیگری نیز باعث انحطاط و سوء استفاده از دین می شود:

الف) متفق نبودن دین و مردم؛

ب) قدیمی و پیش پا افتاده دانستن دین؛

ج) فراگیر نبودن آن.

 احیای فرهنگ اسلامی

در کتب دینی احیا به اموری مانند زنده کردن مرده ها، زندگی بخشیدن به طبیعت، هدایت گمراهان و زنده کردن شریعت اطلاق می شود؛ مثلاً دربارۀ حضرت مهدی(عج) گفته شده است که ایشان سخنان مردۀ کتاب و شریعت را زنده خواهند کرد. اسلام از احیا کنندگان قدردانی کرده است. در حدیث آمده است:

     «رحم الله  عبداً احیا امرنا»؛ (رحمت خدا بر آن بنده ای که حکم ما را زنده کرد).

     ریشه های احیا در فرهنگ اسلام، بسیار محکم و استوار است. بنابراین، احیا وظیفۀ افرادی است که دین را به خوبی می شناسند و به مقتضیات زمان و مکان آگاهند و صلاحیت درک حقایق و صداقت، و فرق بین آنها و ضلالت و گمراهیهای زمانه را دارند و همچنین قدرت تشخیص واقعیتها و بدعتهای زمان را دارند؛ و دیگر اینکه بتوانند گرد و غبار تحریف را بر چهرۀ دین بینند. نبی اکرم می فرمایند:

     «اذ ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله »؛ (اگر در امت من بدعتها ظاهر شوند، بر عالم لازم است که علم خود را آشکار کند که اگر چنین نکرد لعنت خدا بر او باد).

تاریخچۀ احیاگری

گذشتۀ احیا، گذشتۀ بسیار غم انگیز و دردناکی است، چرا که گمراهان از همان ابتدای بعثت رسول خدا فعالیتهای وسیع و گسترده ای را شروع کردند و در اولین فرصت بعد از رحلت رسول اکرم(ص) دین را جدا از سیاست قلمداد کردند. آنها اسلام را در حد پرستش و عبادت محدود کرده بودند. این روند همچنان ادامه داشت تا اینکه در زمان بنی امیه و بنی عباس روشهای دیگری را برگزیدند.

     ممنوع کردن نقل احادیث پیامبر و احادیث مربوط به فضایل خاندان رسالت، اشاعۀ احادیث جعلی و ساختگی، توهین و گستاخی به حضرت علی(ع)، اذیت و آزار ائمه، قتل عام مسلمانان، منع نقل قول و احادیث پیامبر، ترویج عقاید یهود و نصارا، و به فراموشی سپردن سیرت نبوی، از جمله عواملی بودند که حقایق دینی را محو و یا کمرنگ کردند.

     احیا از زمان رسول اکرم(ص) شروع شد و تا زمانهای مختلف ادامه داشت. بنابراین، باید پیامبر اکرم و ائمۀ اطهار را علمداران حقیقی اسلام دانست، بعد از آن، فقهای جامع الشرایط این وظیفۀ سنگین را به عهده دارند که امروز هم این مسئولیت را به دوش می کشند. گمراهانی که از نور و روشنی می هراسیدند، و کسانی که سد راه دین بودند، از هر طریقی حربه های جدیدی را به کار بردند. آنها از حربه هایی از قبیل فرقه سازی، نژاد پرستی، ملیت، زبان، رنگ و مرزهای جغرافیایی و غیره استفاده کردند؛ و زمانی که توطئه شان با شکست مواجه شد با استفاده از افراد به اصطلاح عالم و دانشمند در برابر دین جبهه گیری می کردند.

     توطئۀ دیگر آنها این بود که می گفتند دین از علم رایج جداست. گذشته ها قصه های پارینه اند و با آن نمی توان نیازهای عصر جدید را بر طرف کرد، سیاست حیله و نیرنگ است، و این با دین ناسازگار است. بنابراین، اسلام با سیاست هماهنگ نیست و باید هر دوی آنها را از هم جدا دانست. از طرفی استعمار و استثمار تسلط و غلبه بر اقوام و ملل دیگر را تنها راه جمع آوری مال و ثروت و پیشرفت و ترقی خود می دانستند؛ و از سوی دیگر بعضی از مسلمانان هم که گذشتۀ پرافتخار خود را فراموش کرده بودند، بر این عقیده بودند که تمام مسائل و مشکلاتشان به خاطر دین است و تا زمانی که فضای جامعه برای ارتقای دین مساعد نیست، باید از دین و مذهب دوری گزینند؛ و روشنفکران نباید به مذهب نزدیک شوند.

     بعضی از افراد به اصطلاح عالم و دانشمند هم که فریب دشمنان را خورده بودند، ملعبۀ دست آنان برای اشاعه و گسترش نظریات و افکار شیطانی و پلید آنها شده بودند. آنها متوجه نبودند که مسیحیت کنونی، آن دینی نیست که حضرت عیسی (ع) آوردند، بلکه یک دین ساختگی به وسیلۀ افرادی بود که ادیان و مذاهب را ملعبه پنداشتند؛ و آن را در تحت اختیار خود می خواستند. آنها دین را همچون غل و زنجیری بر دست و پای انسانها معرفی می کردند؛ غافل از اینکه دین عیسی(ع) جنبه های متعددی دارد. حضرت امام خمینی(س) در همین راستا می فرمایند:

این معنایی که به خورد ما داده بودند قدرتهای مستکبر جهان که نباید دیانت در سیاست دخالت بکند، این از آن سیاستهایی بوده است که آنها داشتند برای عقب نگه داشتن مسلمین و برای اینکه نگذارند اینها معارضه کنند. و لهذا، اینها را وادار کردند، این قدر تبلیغ کردند که در بین بسیاری از قشرها این است که آخوند به سیاست چه کار دارد؟ چه کار داری، تو برو دعایت را بخوان! حتی حضرت عیسی ـ سلام الله  علیه ـ که این اشخاصی که تابع او هستند خیال می کنند که حضرت عیسی فقط یک معنویاتی می گفته است، ایشان هم همین طور بوده؛ از اول بنا بوده بر این که معارضه کند...[1]

    همان طور که گفته شد با آغاز دعوت اسلام از سوی پیغمبر اکرم، توطئه های کج اندیشان هم شروع شد و بتدریج شدت یافت؛ اما در طی چند قرن گذشته، عمل احیا به وسیلۀ افرادی همچون سید جمال الدین اسد آبادی، شهید آیت الله  مدرس، سید قطب ... و بالاخره حضرت امام خمینی(س) به اوج خود رسید.

 جامعیت دین و علمای دین

همان طور که اسلام یک دین جامع است، علمای آن هم باید شخصیت جامع و کاملی داشته باشند. به این دلیل، آن افرادی که با جنبه های مختلف دین آشنا نیستند، نمی توانند دربارۀ دین حرف بزنند و جنبه های مختلف آن را برای دیگران تشریح کنند.

     در بحث بالا اشاره شد که تاریخ احیای دین طولانی است، درگذشته افراد گوناگونی در این راه قربانیها دادند؛ ولی نتوانستند مأموریت خود را به مرحلۀ کمال پیروزی برسانند. قابل ذکر است که یکی از دلایل ناکامی آنها، فقدان جامع بودن شخصیت آنها بود.

     بعد از بررسیهای دقیق تصنیفها، ارشادها و رهنمودهای حضرت امام خمینی(س) به این نتیجه می رسیم که شیعه در هیچ دوره و زمانی چنین فقیه جامع الشرایطی مانند حضرت امام نداشته است؛ و به احتمال قوی در آینده هم نخواهد داشت. آن شخصی که برای اصلاح جامعه قدم برمی دارد، باید دارای ویژگیهای زیر باشد:

     1. مهارت در علوم روحانی و معنوی، برای اینکه کورکورانه و از روی جهل و نادانی سخن نگوید.

     2. دیانت و احترام و ارادت به علمای بزرگوار دینی، و باور به اینکه وجود علما برای کشور لازم است.

     3. نیت خالص داشته باشد، نه نیت سودجویی و سوء استفاده.

     4. دارای عقل و فکر و تدبیر باشد و صلاحیت تشخیص بد و خوب را داشته باشد تا کارها و اعمالش خردمندانه باشد.

     5. اثر و نفوذ معنوی داشته باشد تا به واسطۀ آن بتواند به برنامه های خود جامۀ عمل بپوشاند.

     و باید اعتراف کرد که حضرت امام خمینی(س) بحق متصف به چنین اوصاف اعلا بودند؛ چرا که ایشان اسلام را به طور کامل با تمام جزئیاتش به خوبی درک کرده بودند. به قول یکی از دوستان، شخصیت جامع امام خمینی(س) ناشی از جامعیت اسلام بود. برای اینکه دین، حقایق و نکات بسیار ریزی دارد، و کسی که اسلام را به خوبی فهمیده باشد، از هر لحاظ دارای شخصیت جامع و کاملی است. اگر بگوییم که امام کما حقه اسلام را شناختند و با تمام وجودشان آن را حس کردند و درک نمودند، سخن به گزاف نگفته و مبالغه نکرده ایم.

 امام خمینی(س) و احیای دین

حضرت امام خمینی(س) نهضت الهی خود را در دوران پرتشنج شاهنشاهی (پهلوی) آغاز کردند؛ در دورانی که حتی یک دریچۀ کوچک هم به سوی احیای اسلام گشوده نمی شد. در آن زمان، حکومت دو هزار و پانصد سالۀ شاهنشاهی محکم و غیر قابل تسخیر به نظر می آمد، و حامیان شاه نیز زیاد بودند. با وجود این، امام با تکیه بر نیروی لایزال الهی و توسل به حضرت امام زمان(عج) و با در نظر گرفتن توان همه جانبۀ ملت ایران و موج خروشان حاصل از بیداری جهان اسلام و مسلمانان، با رهنمودها و ارشادهای خود موجی از تحرک و حرکت را به وجود آوردند و علیه طاغوت قیام کردند.

     ویژگیهایی که به طور عمده در پیامها و رهنمودهای حرکت آفرین ایشان وجود داشت، به صورت ذیل می توان بر شمرد:

     1. اصولی بودن؛ 2. قابلیت بسط و اشاعه داشتن؛ 3. حیاتبخش و شورانگیز؛ 4. غیر قابل انکار بودن؛ 5. محکم و استواری ؛ 6. جامع و کامل بودن؛ 7. هماهنگی با مقتضیات عصر جدید؛ 8. مطابق با نیازهای مردم امروز.

     با یک نگاه مختصر نمی توان درباره بیانات و نوشته هایی که مربوط به موضوع نهضت انقلاب و ویژگیهای آن است، بحث کرد. اما بعد از بررسی افکار و عقاید امام خمینی(س) به این نتیجه می رسیم که ایشان یک عالم دینی، اسلام شناس، عاقل، مدبر و دانشمند بودند و تمام علوم گذشته، حال و آینده در وجود ایشان نهفته شده بود. علاوه بر این، امام صلاحیت و قابلیت زیادی در تجزیه و تحلیل مسائل داشتند. به نظر امام، مانع اساسی در راه دین، جدایی دین از سیاست و منحصر کردن آن در محدودۀ عبادت و پرستش است که به خاطر آن در طی چند سال گذشته عرصۀ حیات بر دین تنگ شده است؛ و بعد از دور کردنِ این مانع است که می توان تمام موانع دیگر را از سر راه برداشت که البته خود به خود بر طرف خواهد شد.

     امام خمینی(س) بر این نکته اصرار داشتند که دینی را که ما نام می بریم، بر سیاست هم احاطه دارد؛ و سیاست جزء لاینفک دین است، چنانچه ایشان فرموده اند:

حکومت، که شعبه ای از ولایت مطلقۀ رسول الله  ـ صلی الله  علیه وآله و سلم ـ است، یکی از احکام اولیۀ اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است.[2]

    از دید امام، احیای دین، رابطه ای محکم بین دین و سیاست است. ما چهار نکتۀ مهم و اساسی از نظریه های امام را بیان کرده، و ثابت می کنیم که دین، عین سیاست و سیاست، عین دین است.

 اولین نکته

حضرت امام خمینی(س) شعار جدایی دین از سیاست را نتیجۀ تبلیغات شوم ابرقدرتهای استعماری و استکباری ـ که تا چندین سال جوامع اسلامی را با حیله ها و ترفندهای خود به مرز نابودی کشانده اند ـ می دانستند.

     امام خمینی(س) عقیده داشتند که دشمنان اسلام، دین را منحصر در مسائل عبادی و فردی کرده اند تا به منافع مادی آنها هیچ ضرر و زیانی نرسد.

     امام خمینی(س) اعتقاد داشتند که استعمار این را تلقین کرد که یک عالم دین فقط باید به مسجد برود و نماز بخواند، طلبه ها را درس بدهد، مشغول بحث و مباحثۀ علوم دینی باشد و مردم را از مسائل و آداب و احکام شرعی آگاه سازد. برای اینکه می دیدند با نماز خواندن و بیان احکام نماز در اسلام، هیچ ضرری از جانب علما آنها را تهدید نمی کند. دشمن نمی خواهد که علما با نفت سر و کار داشته باشند. می خواهد که آنها تا حدی مشغول نماز باشند که خسته شوند، هر چه دلشان می خواهد به طلاب درس بدهند و بحث و مباحثه کنند؛ اما با این مسأله که نیروهای استعمارگر به چه دلیل در مملکت نفوذ می کنند و هر کاری دلشان می خواهد انجام می دهند، کار نداشته باشند؛ یعنی علما فقط درس بخوانند و تدریس کنند و سخنرانی کنند. برای اینکه اگر آنها هیچ رابطه ای با آنها نداشته باشند، هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد، چنین اسلامی چه فایده دارد؛ دینی که تکالیف و وظایف پیروان خود را نداند، برای آنها هم ارزش و اهمیتی قائل نخواهد بود؛ و دینی که جوشش و حرکت ندارد، اهمیت ندارد و مانند جسمی است که روح ندارد، و یا مانند کشتی ای است که ناخدایی ندارد. هدف اصلی استعمارگران هم همین است که اسلام را گوشه نشین کرده، و جامعه را از آن جدا کنند.

     طبیعی است که وقتی آنها بگویند در دین سیاستی وجود ندارد به طور یقین این را هم خواهند گفت که علمای دین هم سیاست ندارند. حضرت امام خمینی(س) طرز تفکر و اندیشۀ استعمارگران را اینگونه بیان می کنند:

اینها دخالت در امور مملکتی نکنند تا قداستشان محفوظ باشد! این یک حیله ای است که غربیها به کار بردند؛ و وابستگان به آنها هم از آنها تقلید کردند به اسم اینکه قداست اینها محفوظ باشد؛ یعنی اینها همان بروند توی مسجدها و دعا بخوانند تا قداستشان محفوظ باشد، و کاری به مملکت و کاری به دولت و کاری به مجلس و کاری به دیگر قشرهایی که باید باشد نداشته باشند.[3]

دومین نکته

برای درک بهتر اسلام، باید تمام جوانب آن را مورد بررسی قرار داد و کسی که این مسأله را درک نمی کند و به آن توجهی ندارد، نه می تواند اسلام شناس باشد و نه می تواند دربارۀ مسائل اسلام اعم از عبادی، سیاسی و اجتماعی و غیره فکر کند. به عقیدۀ امام، اسلام یک نظام کامل و جامع سیاسی، و برطرف کنندۀ تمام نیازهای بشریت است. امام معتقد بودند که اسلام فقط عبادات نیست، اسلام فقط مسائل عبادی نیست، اسلام نه تنها طرز حکومت است، یک نظام سیاسی است. تمام نظامهای دیگر از خیلی امور غافل هستند؛ ولی اسلام از هیچ چیز غافل نیست.

     بنابراین، فرقی بین عقاید سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و عبادی وجود ندارد؛ و در حقیقت این رهبر است که مسئول تمام اینهاست. به فرمودۀ امام:

هیچ حرکت و عملی از فرد و یا جامعه نیست مگر اینکه مذهب اسلام برای آن حکمی مقرر داشته است. بنابراین طبیعی است که مفهوم رهبر دینی و مذهبی بودن، رهبری علمای مذهبی است در همۀ شئون جامعه، چون اسلام هدایت جامعه را در همۀ شئون و ابعاد آن به عهده گرفته است.[4]

    منبع و مأخذ تمام مسائل مذهبی ما مسلمانان، قرآن مجید است. کتابی جامع، کامل و زنده که تمام زوایای زندگی انسان را بیان کرده است. امام خمینی(س) می فرمایند:

آنقدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادات وارد نشده است. شما پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه می کنید، هفت ـ هشت تا کتابی است که مربوط به عبادات است، باقی اش مربوط به سیاسات و اجتماعیات و معاشرات و اینطور چیزهاست.[5]

    حضرت امام خمینی(س)، یک فقیه، قرآن شناس و اسلام شناس بودند. ایشان با تأکید می فرمودند که در متون و کتب اسلامی بجز امور سیاسی و اجتماعی، چیز دیگری نمی یابید، و اگر هم پیدا کنید خیلی کم و جزئی است. عبادت، جزئی از سیاست در اسلام است. چنانچه امام خمینی(س) می فرمایند:

[اسلام ـ تمامش ـ سیاست است ]اسلام این نیست. والله  اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرّفی کرده اند. سیاست مُدُن از اسلام سرچشمه می گیرد.[6]

    حضرت امام خمینی(س) در زمانهای مختلف از زوایای متعدد نگاه خود، اختلاط مسائل سیاسی با مسائل دیگر را بررسی کرده و آنها را تشریح کردند؛ و به طور خیلی گسترده آنها را بیان کردند. به خاطر کثرت موضوعات، به اهمّ آنها اشاره می کنیم:

     1. توجه به امور مسلمانان در مسائل سیاسی و اجتماعی؛

     2. بر طبق احادیث نبوی(ص) کسی که به امور مسلمانان توجهی ندارد، مسلمان نیست؛

     3. ندا سردادن برای عدل و انصاف...؛ آیا بدون دخالت در امور سیاسی می توان عدل وداد را در بین مردم برقرار کرد؟

     4. کسانی که به امور جامعه و غم و درد مردم بی اعتنایی می کنند مصداق این آیۀ شریفه هستند:

     یتمتعون و یأکلون کما تأکل الانعام و النار مثوی لهم[7]

    5. امام خمینی(س) می فرمایند:

بر شما فرض است که برای حل مصایب و آلام مسلمانان تلاش کنید.

     یکی از نکات جالبی که امام ذکر کردند، ادغام سیاست با احکام اسلامی است؛ یعنی اگر اسلام زکات را واجب کرده است علاوه بر جنبۀ مادی آن، جنبۀ سیاسی آن را هم مدنظر قرار داده است. امام می فرمایند:

اسلام ... همۀ احکامش یک احکام مخلوط به سیاست است؛... نمازش مخلوط به سیاست است؛ حَجش مخلوط به سیاست است؛ زکاتش سیاست است.[8]

    در اسلام، اجتماعات خیلی بزرگی وجود دارد؛ اما کما حقه از آنها به خوبی استفاده نمی شود. نماز جمعه، حج، نماز عید فطر و عید قربان به ظاهر، اجتماعات عبادی هستند؛ ولی به نظر امام خمینی(س) علاوه بر جنبۀ عبادی، جنبۀ سیاسی هم دارند. در حقیقت در خطبه های نماز جمعه باید از مسائل مسلمانان گفتگو کرد و آنها را از اوضاع و احوال و مسائل یکدیگر آگاه کرد؛ و برای حل مشکلات آنها چاره ای اندیشید. از مراسم حج هم باید استفاده کرد؛ اما متأسفانه چنین کاری نمی شود، انسانهای زیادی از جاهای مختلف دنیا پول خرج کرده، و به این مکان مقدس آمده اند؛ اما هیچ تلاشی برای حل مسائل سیاسی و اجتماعی آنها نمی شود؛ آیا فلسفۀ حج این است؟ بدون استثنا این اجتماعات دو جنبه دارند: یکی، جنبۀ سیاسی، و دیگری، جنبۀ عبادی که در حقیقت ادغام در یکدیگر هستند؛ یعنی جنبۀ سیاسی آن شامل جنبۀ عبادی هم هست و یا برعکس، جنبه عبادی و اخلاقی اسلام هم ادغام در سیاست است؛ یعنی مسائل اخلاقی هم، جنبۀ سیاسی دارد. همان طور که حکم وحدت انما المؤمنون اخوه به صفهای مسلمانان وحدت بخشیده، به آنها اتحاد و همبستگی می بخشد تا با احساس مسئولیت و وظیفه شناسی برای کمک به یکدیگر بشتابند.

 سومین نکته

حضرت امام خمینی(س) در سخنرانیها، اعلامیه ها و بیانات خود ضمن اشاره به سیاست انبیا، ائمۀ اطهار و اولیای کرام به این مسألۀ مهم بارها تأکید می ورزیدند و دخالت در امور سیاسی را از اهداف عالیه ای می دانستند که انبیا به خاطر آن مبعوث شدند، به خاطر آن قیام کردند و به خاطر عدل و انصاف و برقراری آن در جامعه به پا خاستند؛ و مطرح می کردند که آیا این بدون دخالت مردم در امور سیاسی ممکن است، آیا می توان بدون دخالت در امور سیاسی، بدون دخالت در امور اجتماعی و بدون توجه به نیازهای اقوام و ملل، عدل و داد را بر پا کرد و مصداق آیۀ لیقوم الناس بالقسط را حاصل کرد؟

     بعد از طرح این مطالب و تذکر سیرت و روش انبیا این نتیجه حاصل می آید که همۀ پیغمبران الهی قبل از هر چیز علیه طاغوت و ظالمان قیام کرده اند؛ چنانچه حضرت موسی برای مبارزه با فرعون قد علم کرد و پیغمبر اکرم(ص) علیه ستمگران مکه مبارزه کردند. اگر دین منحصر به مسائل عبادی بود، نه جابران مکه با رسول الله  درگیر می شدند، و نه فرعون با موسی در می آمیخت، و نه نمرود با ابراهیم مبارزه می کرد، و نه یزید و امام حسین(ع) با هم می جنگیدند،... امام خمینی(س) در جایی می فرمایند:

رسول الله ، پایۀ سیاست را در دیانت گذاشته است. رسول الله  ـ صلی الله  علیه و آله و سلم ـ تشکیل حکومت داده است؛ تشکیل مراکز سیاست داده است. و سایر خلفای اسلام تا آنجایی که به انحراف کشیده نشده بود در صدر اسلام، باید همۀ آنها را نفی کنند. ... سیاستی که در صدر اسلام بود یک سیاست جهانی بود.[9]

    متأسفانه باید گفت که بسیاری از مردم از این نکته غافلند که پیغمبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) سیاستمدار هم بودند. مگر آنها حکومت نکردند و حاکمان و فرمانروایان و مسئولان دولتی زیادی را به اطراف و اکناف نفرستادند؟ مگر آنها حدود و تعزیرات الهی را اجرا نکردند؟ مگر آنها مالیات مسلمانان را جمع و خرج نکردند؟ انبیا و ائمه به همۀ این مسائل توجه داشتند و علاوه بر اینکه به خوبی از عهدۀ مسائل سیاسی برمی آمدند، به مراحل عالیۀ کمال، تقدس، تقوا و پرهیزکاری هم نایل شده بودند.

 نکتۀ چهارم

شعار جدایی دین از سیاست، حربۀ اساسی دشمنان اسلام در زمان گذشته و حال بوده است؛ حربه ای که استعمار سعی کرد با توسل به آن به اهداف پلید خود برسد. این مسأله ضربۀ زیادی بر اسلام و مسلمانان وارد کرده است؛ و امت مسلمان را با زوال و انحطاط رو به رو نموده است. در نتیجۀ تبلیغات جدایی دین از سیاست، اسلام بارها به مرز نابودی کشیده شده است. ما بعضی اثرهای سوء آن را به صورت چند نکتۀ مهم و اساسی بیان می کنیم:

 1. نابودی ملتها

دشمنان اسلام با حیله ها و ترفندهای مختلف، مسلمانان را با انواع مشکلات و مسائل رو به رو کردند و آنها را به خواب غفلت و بیخبری فرو بردند؛ آنهایی را هم که نتوانستند با وسایل مادی از میدان و صحنۀ عمل خارج کنند، آنها را با فریب تقدس و حرمت منزوی کردند و سپس به غارتگری در جوامع اسلامی و تسلط و غلبه بر آنها پرداختند. امام خمینی(س) در این باره می فرمایند:

چپاولگران حیله گر کوشش کردند به دست عمال به اصطلاح روشنفکرِ خود، اسلام را همچون مسیحیت منحرف به انزوا کشانند و علما را در چهارچوب مسائل عبادی محبوس کنند؛ و ائمۀ جماعات را در مساجد و محافل عقد و ازدواج منزوی، و مقدسین از توده را سرگرم ذکر و دعا، و جوانان عزیز را سرگرم عیش و نوش، از صحنۀ امور سیاسی و اجتماعی و اهتمام به امور مسلمین و گرفتاری بلاد اسلامی خارج نمایند. و در این امر توفیق بسزایی پیدا کردند. و از این جهالت و غفلت ما سوء استفاده نمودند، و بلاد مسلمین را یا مستعمره خویش نمودند و یا به استثمار کشیدند؛ و بسیاری از سلاطین و حکام مسلمین را استخدام نموده، و با دست آنان ملتها را به استضعاف و استثمار کشاندند؛ و وابستگی و فقر و فاقه و پیامدهای آنها گریبانگیر توده های دربند گردید.[10]

 2. محدود شدن فقه

دشمنان ما خیلی زرنگ هستند، آنها سعی می کردند که علمای شیعه را همچون رهبران مذهبی مسیحی به زنجیر بردگی و غلامی بکشند و یا اینکه آنها را در مشت خود نگه دارند. به عبارت دیگر، آنها تلاش می کردند که نفوذ علما را بی اثر، و یا فعالیتهای آنها را با شکست مواجه کنند که در این راه تا حدی به موفقیتهایی دست یافتند. چنانچه امام خمینی(س) می فرمایند:

وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید.[11]

 

3. غفلت از احکام سیاسی اسلام و به فراموشی سپردن آن

این یک امر کاملاً مسلم است که تا زمانی که دایرۀ فعالیت و میدان عمل محدود است، بسیاری از مسائل هم به فراموشی سپرده می شود و رفته رفته چنین به نظر می آید که در واقع چنین بابهایی در فقه وجود نداشته است و به مشکل می توان احکام آن را قبول کرد؛ بنابراین توطئه ای خطرناکتر از این نمی توان تصور کرد. امام خمینی(س) با ذکر این موضوع می فرمایند:

تقریباً اکثر ابواب فقه کنار گذاشته شده بود عملاً. تو کتابها نوشته شده بود و کنار گذاشته شده بود و اکثر آیات قرآن هم کنار گذاشته شده بود. قرآن را می خواندیم و می بوسیدیم و می گذاشتیمش کنار. آیاتی که مربوط به جامعه بود، آیاتی که مربوط به سیاست بود، آیاتی که مربوط به جنگ بود، آیات زیادی که اکثر آیات مربوط به این مسائل است، اینها را منسی کرده بودیم؛ یعنی، ما را وادار کرده بودند که منسی باشد.[12]

 

4. رویۀ منفی سیاسی با عالم دین

امام خمینی(س) می فرمایند:

مسألۀ جدا بودن دین از سیاست، مسأله ای که با کمال تزویر و خدعه طرح کردند، حتی بر ما هم مشتبه کردند! حتی کلمۀ «آخوند سیاسی» یک کلمۀ فحش است در محیط ما! فلان آخوندِ سیاسی است![13]

    واضح است که امام خمینی(س) دربارۀ احیای مسائل دینی و حقایق مذهبی بیشتر از همه، علما را مخاطب قرار داده اند و این دو دلیل دارد: یکی اینکه، دشمن از طریق علما موفق شده است به اسلام و مسلمانان ضربه بزند و دوم اینکه، مسلمانان همیشه به حرف علما گوش فرامی دهند. اگر تمام علما در طول تاریخ توطئه های دشمنان را گوشزد می کردند و با آن بشدت مخالفت می کردند، یقیناً اوضاع مسلمانان بهتر از این وضع کنونی بود؛ و همین مسألۀ حساس و حیاتبخش بود که امام خمینی(س) روی آن تأکید می فرمودند.

 

اختتامیه (نتیجه)

حضرت امام خمینی(س) برای احیای اسلام ناب محمدی(ص) تلاشهای بی وقفه و خستگی ناپذیری را مبذول داشتند و به عالم ملکوت کوچ کردند. بعد از رحلت ایشان میلیونها مسلمان در سراسر جهان به سوگ نشستند. امام اگر چه امروز در میان ما حضور ندارند؛ ولی روح متعالی ایشان بر ممالک اسلامی و حتی غیراسلامی سایه افکنده و لرزه بر اندام و پیکر دشمنان انداخته است. هنوز صدای گرم و دلنشین و بیدار کنندۀ امام خمینی(س) در شمال، جنوب، مشرق، مغرب و مرکز افریقا، امریکای مرکزی، جنوبی و شمالی، اروپای شرق و غرب و تمام آسیا حتی در استرالیا و لبنان، فلسطین، پاکستان، کشمیر، ترکیه، بوسنی هرزگوین، افغانستان، الجزایر، چین و غیره به گوش می رسد تا آنجا که دشمنان اسلام و استعمارگران، قرن حاضر را قرن بیداری مسلمانان و قرن پایان تسلط خود بر آنها قرار داده اند.

     تلویزیون نت ورک بریتانیا لندن، بی.بی.سی دربارۀ انقلاب اسلامی ایران یک فیلم مستند منتشر کرد که در آغاز فیلم به بررسی اوضاع و احوال اسلام در اوایل قرن بیستم پرداخته، و نشان می دهد که در حال حاضر مسلمانان جهان بیشتر در جاهایی زندگی می کنند که قبلاً جزء مستعمره های غربیها بوده است.... میهمان برنامه با بررسی آثار انقلاب اسلامی می گوید: انقلاب اسلامی مقبولیت زیادی در سطح جهان به دست آورده است و خیلی از مردم را شیفته و مرید خود کرده است.

     در این فیلم تجزیه و تحلیل شده است که مسلمانان عالم اسلام، تنها راه شناخت خود را رجوع به اصول گرایی اسلامی می دانند و آن را تنها راه حل برای مبارزه با مادیگرایی غربیها قلمداد می کنند. وی همچنین در جایی می گوید: بعد از انقلاب اسلامی، در سراسر دنیا، مذاهب و ادیان دیگر مانند پیروان دین مسیح و یهود و بودا هم به سمت اصول گرایی مذهبی کشیده شدند. در ترکیه که هفتاد سال با مذهب مبارزه می شد، بازگشت و گرایش به سوی اصول اسلامی شدت یافت تا اینکه یک حکومت گروه اسلامی در این کشور بر پا شده است.

     در سال 1989 صدها هزار نفر در آخرین مراسم امام خمینی(س) شرکت کردند؛ اما بعد از رحلت ایشان نه تنها انقلاب اسلامی همچنان پا برجا مانده، بلکه مسلمانان کشورهای اسلامی همچون مسلمانان کشورهای تونس، الجزایر و حتی ترکیه به مقابله با دولتهای لامذهب و بی دین برآمدند. به عبارت دیگر، می توان گفت که پیروان خدا اعم از مسلمان، یهودی و مسیحی در اواخر قرن بیستم، یک بار دیگر گرد هم جمع خواهند شد و به بحث و گفتگو در بارۀ افکار و عقایدشان خواهند پرداخت و برای راغب کردن دیگران به سمت افکار و نظریاتشان اقدامات لازم را به جا خواهند آورد.

     قابل ذکر است که این فیلم مستند تلویزیون بی.بی.سی دربارۀ موضوع «نقش انقلاب اسلامی ایران در رجوع به اصول گرایی مذهبی در دنیا» ساخته شده است.

 

منبع: بازسازی تفکر اسلامی در اندیشه امام خمینی، ص 61.



[1] )) همان؛ ج 20، ص 411.

[2] )) همان؛ ص 452.

[3] )) همان؛ ج 10، ص 15.

[4] )) همان؛ ج 5، ص 389.

[5] )) همان؛ ج 6، ص 43.

[6] )) همان؛ ج 1، ص 270.

[7] )) (کافران در دنیا) کامجویی می کنند و همچون چهارپایان می خورند و (در آخرت) آتشجایگاه آنان است. (محمد / 12).

[8] )) صحیفۀ امام؛ ج 10، ص 18.

[9] )) همان؛ ج 17، ص 204.

[10] )) همان؛ ج 18، ص 89.

[11] )) همان؛ ج 21، ص 278.

[12] )) همان؛ ج 15، ص 11.

[13] )) همان؛ ج 6، ص 41.

. انتهای پیام /*