انسان از دیدگاه امام خمینی رحمه الله

سرکار خانم زینب صانعی

اندیشۀ دینی امام خمینی و مراتب سیر و سلوک انسانی

امام خمینی از رهبران بزرگ قرن بیستم و بنیان گذار جمهوریتی در چهارچوب اسلام است. این وجهۀ سیاسی وی، مانع از توجه به سایر نظرگاه های نو دینی او شده است. در واقع، مهم ترین هدف امام خمینی از تشکیل حکومت، احیای دین در سطح جهانی بوده است. البته نمی توان مدعی شد که تنها انگیزۀ امام در راه حرکت دینی و نهضت اجتماعی خود بوده است. البته این امر بهترین مقدمه برای ورود به عرصۀ تفکرات و نظریات او است. بدین گونه، ما به لبّ اندیشۀ او دربارۀ انسان نیز پی می بریم. امام در مقام عارفی مسلمان، به عزم حرکتی اجتماعی برمی خیزد. به این دنیا و طبیعت همچون چاهی می نگرد که آدمیان در آن افتاده اند و عالم مادّه را عرصه ای از وجود می داند که ارزش دل بستن ندارد. به همین دلیل، خداوند دنیا را پاداش مؤمن قرار نداده است. او با چنین بینشی، به این عرصۀ پَست می پردازد و عمر خود را صرف تدبیر آن می کند؛[1] کاری که اغلب عارفان از آن روی برمی تافتند. مثلاً غزالی با چنین طرز تفکری، مسئولیت تاریخ را بر عهدۀ خدا و قضا و قدر می اندازد و خود از زیر بار تعهد شانه خالی می کند.

با این پیش فرض، امام خمینی چونان انسانی کامل در نقش معلم بشر، و دیگران  همچون شاگردان و نوآموزانی در پیشگاه ایشان ظاهر می شوند. اینک به اختصار،  ویژگی ها و مراتب انسان مورد نظر او را، با توجه به آثار و افکارش، بررسی  می کنیم.

نیاز بشر به تربیت مذهبی

مهم ترین مسأله در بررسی معنای انسان از نظر امام خمینی، «اندیشۀ دینی» است. در هر مکتبی با یک سلسله ارزش های انسانی رو به روییم؛ چرا که هر مکتبی با توجه کردن به جنبه ای از وجود آدمی، مدعی احراز سعادت او است. تعالیم اسلامی نیز بر مبنای قبول یک دسته فطریات و ارزش های درونی انسانی، یعنی همۀ آن چیزهایی که امروزه مسائل انسانی و غیر حیوانی نام دارد، استوار گشته است؛ مجموعه مسائلی که امروزه با اصطلاح ارزش های انسانی مشخص می شود.[2]

امام خمینی در توصیف ویژگی های جسمی می فرمایند:

بدان که انسان چون ولیدۀ همین عالم است و مادر او همین دنیاست و اولاد این آب و خاک است، حبِّ این دنیا در قلبش از اول مغروس است، و هر چه بزرگ تر شود، این محبت در دل او نمو می کند.[3]

انسانی که در این وضعیت فرو رفته است، هرگز نمی تواند خود را نجات دهد، بلکه به تربیتی صحیح و بیرونی نیاز دارد؛ یعنی باید گروهی از کامل ترین انسان ها در طی قرون و اعصار بیایند تا او را بسازند و به سوی کمال ببرند.

نگاه امام خمینی به انسان، نگاه عارف به مردم عادی و غرق در ظلمات و بدبختی ها است. البته طریقۀ ارشاد امام بر مبنای تناسب ظرفیت و محدودۀ روح انسان و پیشرفت هایش در هر دوره است، و از این به بعد، بر شخص است که خود را از تاریکی ها و نابسامانی ها رها سازد و به حیات طیبه و نیکو دست یابد.

 

احیای ارزش های دینی

امام خمینی در مقام احیای ارزش های دینی به عنوان یک عالم دینی، سعادت و خوشبختی حقیقی را در سایۀ عمل خالص به نظام تربیتی و فکری اسلام امکان پذیر می داند:

این انسان، مثل سایر حیوانات نیست که همان حیات طبیعی و دنیایی باشد، بلکه آن طور خلق شده که علاوه بر حیات طبیعی، حیات مابعد الطبیعه هم دارد... تمام تعلیمات انبیا برای مقصد [و] نشان دادن راهی است که انسان به ناچار باید از این راه عبور کند. اگر سر خود باشد، یک حیوانی است که از این عالم به عالم دیگر می رود. اگر چنانچه به راه انبیاء برود، انسانیتش کامل می شود، و هر چه بیش تر اطاعت کند، بیش تر انسانیتش کامل می شود.[4]

بدین گونه، امام خمینی در انسان شناسی خود، انسان را در سایۀ تربیت مذهبی قابل اصلاح می داند. وی در بیان ویژگی های روحی فرد می فرماید:

انسان یک «ما عندکم» دارد، یک «ما عند الله » دارد، مادامی که... به خود متوجه هست، [به  ما ]«عندکم» [توجه دارد]... اما اگر چنانچه برگردد به خدا، آن جا به اسم باقی، باقی است، بقا پیدا می کند.[5]

امام در بخش هایی از گفتار خویش در صحیفۀ امام، با اشاره به ویژگی های نامتناهی هر انسان و قدرت بر کمالات نامحدود، او را صاحب فطرت خدایی و روحانی می داند. البته هر کس به تناسب توانایی و ظرفیت روحی خود می تواند از این خوان گسترده بهره برد. در واقع، انسان دارای نظامی از سلسله مراتب ارزش ها است که با گذر از هر مرتبه، به مرحلۀ والاتر می رسد.[6]

امام خمینی تحت تأثیر تعلق خاطر خود به مذهب و اجرای تعالیم دینی در جامعه، به مهار افسار گسیختگی انسان در سایۀ تعالیم اسلام و مقررات آن همت می گمارد. ایشان در بخشی از رهنمودهایشان می فرمایند:

انبیا آمده اند که این افسار گسیخته را مهارش کنند و تحت ضوابط درآورند، و بعد از این که آن مهار شد، راه نشانش بدهند، برای این که تربیت بشود، یک تربیتی که برسد به آن کمالاتی که تا آخر برای او سعادت است.[7]

سپس با تأکید بر کافی نبودنِ کمالات و سعادات دنیایی، راه انسان را همان سیر الی الله  و طریق وصول به درجات عالی انسانیت و منوط به مهار نفس می داند.

امام خمینی مسئولیت بیرون کشیدن شخص از مرحلۀ اولیۀ نفس (امّاره) را بر عهدۀ مکتب ها و ادیان توحیدی می گذارد، اما هرگز نقش اراده های فردی را نادیده نمی گیرد؛ چون تا ارادۀ فرد با تربیت مذهبی آمیخته نشود، کم ترین تحول درونی پدیدار نخواهد شد. شاهد این معنا، اشارات فراوان قرآن کریم در این باره است؛ از جمله:

«خَلَقَ الله  السَّمٰوَاتِ وَ الْأرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزَیٰ کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ یُظْلَمُونَ»؛[8] خداوند آسمان ها و زمین را به حق آفریده است، تا هر کسی را بر حسب آنچه کرده است، جزا دهد و بر ایشان ستم نرود.

«کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهیِنَةٌ»؛[9] هر کس در گروِ کردار خویش است.

امام دربارۀ نسیان نفس می فرماید:

نسیان حق موجب نسیان نفس می شود؛ چه نسیان به معنی فراموشی باشد یا به معنی ترک. در هر دو معنا، هشدار شکننده ای است؛[و آن این که] لازمۀ فراموشی حق تعالی آن است که انسان خود را فراموش  کند.[10]

با دقت در مفهوم نسیان، در می یابیم که انسان و سرنوشت او قرین یکدیگرند، و تا انسان اراده نکند، هرگز صاحب نفس خود و پیشرفت آن به مرحله لوّامه و مطمئنّه نخواهد بود. در هر حال، بدون کمک خدا و راهنمایی انبیا نیز هرگز این توسعه و تغییر حال ممکن نیست. به نظر امام، آیۀ «الله  وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَاءُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إلَی الظُّلُمَاتِ اُولَئِکَ أصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»،[11] به همین معنا اشاره دارد؛ یعنی اخراج از ظلمت ها به نور که خدا به واسطۀ انبیا انجام  می دهد.[12]

خود آگاهی، محور عروج

مهم ترین عاملی که فرد را به مرحلۀ نهایی سعادت سوق می دهد، «خود آگاهی» است  که محور اصلی عروج به کمالات نفسانی به شمار می آید، و هر یک از عارفان، با توجه به وسعت فکری خویش، به بررسی آن همت گمارده اند. آنان بر معرفت شهودی نفس در مقابل استدلال و براهین عقلی تأکید می کنند. امام خمینی با اشاره به این معنا اظهار  می دارد:

آن هایی که اصحاب برهان اند، همان کورها هستند. وقتی مشاهده نباشد، کور است. آن وقت بعد از این که این مسائل توحید مطلق را هم به طور برهانی ثابت کردیم که مبدأ وجودْ کمال مطلق است، باز برهان است، و محجوبیت پشت دیوار برهان، اگر با کوشش به قلب رسید، آن وقت قلب ما این معنا را درمی یابد که «صرف الوجود کلّ الشیء».[13]

بدین ترتیب، امام به مرحله ای ورای عقل و محاسبات آن معتقد است. به نظر او، معرفت جز در شناخت شهودی و حضوری به دست نمی آید و این علم، مخصوص صاحب دلان از مشایخ است که از مشکات نبوّت و مصباح ولایت و ریاضت ها و مجاهدت ها بهره مند شده اند.

فرد با مجاهدت ها و ریاضت های خود، صاحب مقاماتی می شود که جز در علم شهودی قابل ادراک نیست؛ چون ارادۀ انسان در این مرحله به معنای واقعی تجلّی می کند و به مرحله ای ورای استدلال و برهان می رسد.

از دیدگاه امام خمینی، تصمیم ارادی جز در سایۀ ریاضت و طلب از پروردگار و مرحمت و بخشش او امکان پذیر نیست.

 

مراتب سیر و سلوک

عرفا معتقدند برای رسیدن به مقام عرفان حقیقی، باید منازل و مقاماتی را طی کرد:

اولین منزل، ارادۀ بازگشت به سوی اصل خویش است، که عبارت است از نوعی شوق و رغبت که در اثر برهان یا تعبد و ایمان در انسان برای چنگ زدن به دستگیرۀ با استحکام حقیقت پدید می آید. آن گاه روح و ضمیر به جنبش درمی آید تا به حقیقت متصل شود.[14]

باری، امام در نهایت، مقدمۀ تکمیل صاحبدلان را حرکت و ارادۀ انعطافی می داند، نه حرکت استقامتی.[15]

مرحلۀ بعدی سیر و سلوک شخص در عالم شناخت و عرفان، سیر در خالق است (سیر بالحق فی الحق). این، مرحلۀ وصول به ایمان و وصل به خدا، و آخرین مرحله ای است که او پس از صرف نظر از منزل های حواس، خیالات و تعقلات و در گذشتن از سرای فریب به سوی هدف نهایی می رود. این جا عالم الوهیت است که شخص پس از گذر از عالم اسماء و صفاتی که احاطۀ آن ها کم تر بوده و اسماء و صفات محیطه بدان نائل آمده تا از آن جا به جهان احدیت که عین وحدت است وصل شود، و با وصول بدین جهان است که همۀ تجلیات خلقیه و اسمائیه و صفاتیه و همۀ تعیّنات علمی و عینی فانی می گردند.

فنا در ذات خدا که برابر با وصول به عشق مطلق نهاده در ضمیر بشر است، او را به آن چنان تسلیم و متابعت عاشقانه ای وا می دارد که جز او را در همۀ عالم و عرصه ها نمی بیند:

 

بر فراز دار فریاد انا الحق می زنی                         مدعی حق طلب انّیت و انّا چه شد

صوفی صافی اگر هستی بکَن این خرقه را                         دم زدن از خویشتن با بوق و با کرنا چه شد[16]

 

امام خمینی و مسألۀ فطرت

امام در این باره می فرمایند:

عقل هر بشری به حسب فطرت می فهمد که موجودی که ممکن است باشد و ممکن است نباشد، خود به خود وجود پیدا نمی کند، بلکه محتاج به این است که از خارج، کسی آن موجود را ایجاد کند؛ باید منتهی شود به یک موجودی که بالذات موجود است؛ یعنی وجود از او قابل سلب نیست و ازلی است.[17]

سخن امام بیانگر نظر او دربارۀ چگونگی، ابعاد و کیفیت کشف و شهود علم فطری (فطرت) است. طبق این دیدگاه، فطرتْ امری عقلانی نیست، بلکه به حوزه ای ورای این وادی تعلق دارد. همچنین فطرت خود به خود شکوفا نمی گردد؛ یعنی برای احراز آن، وجود انبیا و اولیای خدا و قوانین و احکام دینی ضروری است. و نیز فطرت به ذاتی یگانه که بالذات موجود است، منتهی می شود. به عبارت دیگر، به امری جاودانه و ازلی باز  می گردد.

علم فطری

به نظر امام خمینی، که خود سالک الی الله  است، ما علاوه بر مادّیت و علوم مادی، از معرفتی والاتر نیز برخورداریم که عظمت انسان متعلق به آن است؛ یعنی روح و روحانیت، که به همۀ عملکردهای او هیأتی خاص می بخشد. انسان، طفیلی و زاییدۀ همین مرتبه است، و هر چه آن را گسترش دهد یا محدود نماید، معرفت انسان به خود و خدا نیز افزایش یا کاهش می یابد.

امام خمینی در شرح این بیداری و مراتب آن می گوید:

اول باید از این بیت خارج شد. اول قدم این است که انسان قیام کند؛ قیام لله ؛ بیدار شود.[18]

سپس در توضیح کیفیت خواب و بیداری انسان اظهار می دارد:

انسان دو نوع خواب و بیداری دارد که عبارت اند از خواب و بیداری، حیوانی و انسانی... وقتی که موت حاصل شد، آن وقت تنبّه پیدا می شود که چه هیاهو بوده است.[19]

همچنین در جای دیگر در این باره آورده اند:

پس چون حجاب های ظلمانی پاره شود، ظهور حق را در همۀ اشیاء و احاطه اش را بر آن ها خواهی دید، و مشاهده خواهی نمود که آن ها هم نشانه های اویند و دلیل های روشن او که با کمالاتشان بر کمال آفریننده و ایجاد کنندۀ خود دلالت دارند.[20]

این درد، که خدا بار سنگینش را بر دوش ما افکنده، همانا درد جاودانگی است. امام خمینی به این جنبه از معرفت آدمی چنان اهمیتی می دهد که همه چیز را در سایۀ آن قابل بررسی و توجه می داند؛ چنان که در این باره می فرمایند:

آزادی تنها سعادت ملت نیست؛ استقلال تنها سعادت ملت نیست؛ مادّیت تنها سعادت ملت نیست؛ این ها در پناه معنویاتْ سعادتند؛ معنویات مهم است؛ بکوشید تا معنویات [را] تحصیل کنید.[21]

اصطلاح «معنوی»، که بار مفهومی بی پایان و متنوعی در خود دارد، بسته به اشخاص و مکاتب معنا و مفهومی خاص می یابد؛ بعضی معنویت و تحصیل آن را بسته به ارادۀ انسان می دانند و برخی دیگر کسب آن را تنها در سایۀ عمل به احکام الهی و تحت ظلّ خدا یا دستورالعملی موثق امکان پذیر می دانند. کسانی هم هستند که به تأثیر این دو در زندگی وقوف داشته، پذیرای دو عرصۀ کاملاً متفاوت و متضاد در طول حیات خویش اند. امام خمینی در زمرۀ این افراد است. او در عین این که شهود و علم لدنّی را در ارتباط با ویژگی های فطری یا آگاهی های مبهم انسان ضروری می شمارد، به تعلیم و تربیت انبیا نیز نهایت ارادت و توجه را دارد. این که ما از علم فطری یا شهودی به معنویت، و از توجه بدان به اراده و قوانین مدون دینی رسیدیم، دال بر حضور انسان در دیدگاه های امام خمینی و تعالی تفکر او در جهت رشد و ترقی است. اگر در سخنان ایشان دقت کنیم، می بینیم که در طریق رسیدن به علم شهودی و دیدار جمال حق و حقیقت، بخشی مهم را به انسان اختصاص می دهند:

چیزی که هست، دل ها در این که تجلیات حق در آن ها تجلّی و ظهور کند، مختلف است. در پاره ای از قلوب، عشقی و ذوقی است که خدای تعالی به این گونه دل ها به جمال و زیبایی و بهاء تجلّی کند، و پاره ای از قلوب خوفی است که خدای تعالی بر آن گونه قلب ها به جلال و عظمت و کبریا و هیبت تجلّی می فرماید، و بعضی از قلوب هر دو جهت را دارا است که خداوند بر آن به جلال و جمال و صفات متقابله تجلّی می فرماید، و یا به اسم جامع تجلّی می کند، که این مقام به خاتم انبیا و اوصیای آن حضرت اختصاص دارد.[22]

نقش انبیا در بروز فطرت اصیل

امام خمینی در تعریف انسان می فرمایند:

انسان یک «ما عندکم» دارد، یک «ما عندالله » دارد مادامی که... به خود متوجه است، [به ما] «عندکم» [توجه دارد]، همۀ این ها هم فانی خواهد شد، نفاد خواهند کرد. اما اگر چنانچه برگردد به خدا، آن جا به اسم باقی، باقی است، بقا پیدا می کند.[23]

با توجه به همین مختصات انسان است که امام خمینی بر تأثیر و نقش انبیا در زندگی اصیل او که جز در سایۀ فطرت های انسانی ممکن نیست، تأکید می ورزد. طبق منابع معتبر و موثق اسلامی، مقام امامت و رهبری بسیار فراتر از قلمروی است که در سیاست و کشورداری و تنظیم امور مختلف می توان سراغ گرفت؛ به طوری که قرآن دربارۀ ابراهیم علیه السلام می فرماید: «وَ إذِ ابْتَلَیٰ إبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ»،[24] بدین مضمون که خداوند ابراهیم را در مراحل بسیار مورد آزمایش قرار داد، و چون ابراهیم از این آزمایش ها پیروز بیرون آمد، خدا او را به رهبری برگزید.[25]

ابراهیم از جمله پیامبرانی است که این موضوع را در شیوۀ رهبری و هدایت او می بینیم. مثلاً از کارهای نمادین ابراهیم برای بیداریِ اذهان خفتۀ مردم این بود که همۀ بت های قوم بابل، به استثنای بت بزرگ، را شکست و تبر را برگردن او انداخت، به علامت این که بت ها با یکدیگر نزاع کرده اند؛ تا با ایجاد این ذهنیت که مسئول همۀ این اتفاقات بت بزرگ است، عقول خفته یا نیروی فطری مردم را بیدار نماید؛ زیرا مردم با این که می دانستند بت ها ناتوان اند، به پرستیدن و ستایش و تقدیس بت ها و استعانت از ایشان در رفع حاجات خویش عادت کرده بودند. با این بیان، به وضوح درمی یابیم که انسان نیازمند رهبری و هدایت است.

امام خمینی در این باره می فرمایند:

بعث انبیا برای تربیت ما است که ما در آن وقت که باید تربیت بشویم، جوری تربیت بشویم که آن جا هم زندگی مان زندگی سعادت مند باشد؛ اگر این تربیت نباشد و انسان با همان خوی حیوانی از این عالم به عالم دیگر برود، در آن عالم سعادت ندارد و به شقاوت می رسد؛ انسان در آن عالم به ظلمات می رسد. انبیا آمده اند که ما را از این عالمِ طبیعت کم کم تربیت کنند و آن مقداری که مربوط به تربیت های معنوی است به ما بفرمایند به وحیْ من الله  تعالی.[26]

بدین گونه، درمی یابیم که فطرت و بعثت در راستای یکدیگر قرار دارند؛ یعنی به نظر امام خمینی، هر امر فطری مستلزم یک راهنمای غیبی و امداد نهایی از عالم بالا است. در واقع، در این جا «خدا محوری» جانشین «انسان محوری» می شود؛ لذا خدا و انسان دو قطب مختلف نیستند؛ یعنی در کنار هم معنا پیدا می کنند؛ البته با قید تسلیم مطلق به درگاه الهی.

امام خمینی در بخشی از سخنان خود، معتقد است که حقیقت انسان را جز ذات مقدس حق و آن هایی که ملهَم به الهام اویند، کسی نمی شناسد. انسان «لَفِی خُسْرٍ» است،  مگر موقعی که به خدای تبارک و تعالی و آنچه او فرموده است از اعمال صالحه، ایمان آورد.[27]

البته فطرت، مسلّماً تعلق به عالم درون و بخش معنوی وجود انسان دارد، حال آن که امام خمینی معتقد است نقش انبیا در زندگی نوع بشر کلی بوده و تمام عرصه های وجودی او، اعم از مادی و معنوی، را در بر می گیرد؛ چون هرگز نمی توان این دو وادی را جدا از یکدیگر در نظر گرفت؛ و این، از آن رو است که بدون نظارت و حضور خدا در جهان، هیچ موجودی نمی تواند دم از وجود خویش با تأسی به درگاه غیر او زند. بدین گونه، ما به نتیجه ای می رسیم که مد نظر امام خمینی است؛ و آن این که انسان یک جنبۀ ظاهری و مادی دارد، که بخشی از تعالیم قرآن و اسلام در این باره است، و یک جنبۀ معنوی، که در منابع دینی جایگاهی بس رفیع دارد. امام خمینی در شرح مراتب سیر آدمی از طبیعت تا ما بعد الطبیعه می فرماید:

اگر ما این معنا را دیدیم؛ یعنی دیدیم که انسان سیرش از طبیعت است تا مافوق طبیعت، تا برسد به آن جایی که مقام الوهیت است. سیر از طبیعت تا رسیدن به مقامی که به غیر از خدا هیچ نمی بیند. مراتب معنوی انسان و این موجود که قابل این است که از این طبیعت سیر بکند و تمام معنویت ها را در خودش ایجاد بکند با تربیت های صحیح و برسد به یک مقامی که حتی فوق ملائکة الله  باشد، احتیاجات انسان یک همچو احتیاجی است. انسان مثل یک حیوان نیست که احتیاجش به خوردن و خوابیدن باشد. انسان [تنها موجود جامع] و یک موجودی است که خدای تبارک و تعالی تا حالا او را خلق کرده است برای این که همۀ جهاتی که در عالم هست در انسان هست، منتها به طور بالقوه.[28]

چند بُعدی بودن فطرت

از مهم ترین ویژگی های فطرت، چند بُعدی بودن آن است. امام خمینی معتقد است که انسانْ روحی بزرگ، جاودانه و همه جانبه دارد. به عبارت دیگر، حیوانیت و انسانیت محض است. به همین دلیل، او نیز مانند هر عارف وارسته ای فریاد برمی آورد:

 

خرّم آن روز که ما عاکف میخانه شویم                               از کف عقل برون جسته و بیگانه شویم

بشکنیم آینۀ فلسفه و عرفان را                                              از صنم خانۀ این قافله بیگانه شویم[29]

 

انسان در میان تمام موجودات از تناقضی خاص برخوردار است، و هیچ موجودی مثل او نیست. او مجموعه ای از شیطان و خدا است، حال آن که هیچ کدام از موجودات این گونه نیستند؛ یعنی هیچ موجودی به اندازۀ انسان اعمالش در گروِ نیاتش نیست. به دیگر سخن، برآوردی از درون و خواست ها و آرزوهای روحی و درونی او نیست.

ویژگی های مادّی فطرت

امام خمینی در این باره می فرماید:

بدان که خداوند تبارک و تعالی بر ید قدرت و حکمتش در عالم غیب و باطن نفس قوایی  خلق فرموده دارای منافع بی شمار، و آنچه مورد بحث ما است در این مورد، سه قوۀ  «واهمه» و «غضبیه» و «شهویه» است.[30]

امام پس از بیان این مطلب، به منافع فراوان هر کدام از این قوا اشاره می کند. اجمال آن تفصیل، این است که انسان برای رفع نیازمندی های خود در این دنیا لاجرم باید امکاناتی را که خداوند تبارک و تعالی آن را در کمال نیکویی و ترکیب بدیع خلق فرموده به کار گیرد. انسان اگر فقط به جنبه های ظاهری خود توجه کند، خودخواه ترین و بی اهمیت ترین موجودات است؛ به طوری که هر کسی خیال می کند به کمال لایق خویش دست یافته، حال آن که هنوز اندر خم یک کوچه هم نیست.[31]

این که امام خمینی ویژگی های مادی فطرت را بررسی می کند، در بردارندۀ معنایی خاص از انسان و باطن های او است. چه، این هرگز به معنای مادی بودن فطرت یا صرفاً پرداختن به این زمینه نیست. در واقع، این انسان و اختیاراتی که به او محول شده، نیروهای فطری او را در جهات مختلف صرف می کند. مثلاً کسی که تمام عمر خود را وقف خوش گذرانی و خواست های پوچ و حیوانی می کند، هرگز انسانی آگاه و صاحب فطرت اصیل به شمار نمی آید؛ زیرا او عطش درونی خود را با این اسباب برطرف نموده، بی آن که  برای رسیدن به اصل خویش کوشش کند. امام در سخنی کوتاه به این مطلب چنین اشاره دارد:

آن روح اولی که فطرت انسانی یا فطرت اولی است، این ها از دست دادند.[32]

یعنی کسانی که به دنبال امور روزمرّه و مادی می روند، در واقع از فطرت اصیل خود فاصله گرفته اند؛ چون همۀ انسان ها بلااستثنا به فطرت اصیل موجود می شوند، اما این ها از آن فطرت خود فاصله گرفته اند.

بدین ترتیب، درمی یابیم که در اندیشۀ امام، سوق یافتن به سوی ویژگی های محدود، بیانگر انحرافی بزرگ از اصل فطرت است. البته هرگز نباید با استناد بدین معنا، نظریۀ امام را در مقابل هرگونه مصلحت اندیشی قرار داد، امّا آنچه مدّ نظر او است، عدم توجه و صرف همه جانبۀ قوای درونی در این مسائل و رویدادهای ظاهری و بی اهمیت در حیات حقیقی و درونی انسان است.

امام خمینی به خصوصیات این گونه افراد و طریقه ای که در زندگی خود می پیمایند اشاره می کند. به نظر ایشان، اشخاصی از این دست، فطرت خود را ویژۀ عشق به آسایش ساخته اند:

بدان که یکی از فطرت های الهیه که مفطور شده اند جمیع عایلۀ بشر و سلسلۀ انسان بر آن، فطرت عشق به راحت [بوده] است که اگر در تمام حوزه های تمدن و توحّش و تدین و سرخودی این نوع مراجعه شود، و از تمام افراد عالم و جاهل، وضیع و شریف، صحرایی و شهری سؤال شود که این تعلقات مختلفه و اهویۀ متشتته برای چیست و این تحمل مشاق و زحمات در دورۀ زندگانی برای چه مقصد است، همه متفق الکلمه با یک زبانِ صریحِ فطری جواب دهند که ما همه هر چه می خواهیم برای راحتی خود است.[33]

به نظر امام، این اشخاص معشوق خود را هر دم در چیزی خاص یافته اند و گمان نموده اند که به راحت مطلق دست یافته اند، حال آن که در تمام عالم ملک و سراسر دنیا آسایش مطلق هرگز یافت نشود. پس معشوق بنی آدم در جایی ورای این عالم قرار دارد. چه، در غیر این صورت، عشق فطریِ جبلّیِ فعلیِ انسان بی جواب می ماند. پس به ناچار در دار تحقق و عالم وجود باید عالمی باشد که آسایش او مشوب نباشد به رنج و تعب؛ یعنی استراحت مطلق بی آلایش به درد و زحمت داشته باشد. سرانجام درمی یابیم که ویژگی های مادی فطری تنها و تنها برای حفظ نوع بشر در مقابل ناملایمات زندگی و محبت و دلبستگی او به این حیات آفریده شده است، اما از اصالت روحانی اشخاص فاصله ای بس عظیم دارد.

ویژگی های معنوی فطرت

 

ای دوست به عشق تو دچاریم همه                                  در یاد رخ تو داغداریم همه

گر دور کنی یا بپذیری ما را                                               در کوی غم تو پایداریم همه[34]

اصل فطرت، معنویت و فرا طبیعی بودن آن است که به نظر امام خمینی تنها در سایۀ تعالیم مکاتب توحیدی دست یافتنی است ایشان از جمله امتیازات مکتب توحیدی نسبت به مکاتب مادی را تربیت معنوی مردم و خارج نمودن آن ها از ظلمات و هدایت به جانب نور می داند؛ حال آن که در مکتب های غیر توحیدی، فعالیتی کاملاً بر خلاف این صورت می گیرد؛ یعنی مردم را از جانب نور و معنویت به سوی ظلمت و مادیت هدایت می کنند.[35]

این که امام خمینی برای جنبه های معنوی ارزش و اهمیت بیش تری قائل است، از آن رو است که جوهرۀ انسان روح است، نه بدن. او در همۀ فعالیت ها و عملکردهای خود، هر چند به ظاهر مادی، باز به تحولی روحی نظر دارد. امام همواره در ورای هر تحول مادی، یک عنصر معنوی و روحی را به دقت باز می شناسد. مثلاً او مهم ترین تأثیر و برکت این انقلاب را در همان روحانیت، معنویت و تحولی که از این رهگذر آفریده می داند. وی در این باره می گوید:

این تحول روحی [را] که برای شما ملت حاصل شده است، حفظ کنید، [چون] این تحول انسانی... [به مراتب] بالاتر از تحولات فعّال خارجی است.[36]

این تحول که گروهی را مشتاق به خون دادن بکند، کم تحولی نیست. گذشتن از  خویشتن مادی و توجه به معنویّت و روحانیت خود، نیاز به تعالی و قدرتی دارد که  در  صرف زندگی مادی و هوا و هوس های روزمرّه پیدا نمی شود. انسان در مسیر کمال  همچنان به پیش می تازد و خدای تعالی که آفریننده و راهنمای او است، به فعالیت هایش صورتی کارا می بخشد؛ به گونه ای که سرانجام به سوی او و در جهت هدایت او سوق می یابد. امام خمینی در تشریح این موضوع با استناد به قرآن کریم می گوید:

خدای تعالی خود می فرماید: به تحقیق که ما انسان را در بهترین حدِّ اعتدال آفریدیم، سپس او را به پست ترین مراحل بازگرداندیم.[37]

منظور خداوند از این گفتار آن است که انسان دارای پیش زمینه ای عالی است که در اعلی علّیین قرار دارد، و خود مسئول رسیدن بدین مرتبه با گذر از اسفل السافلین (پست ترین مراحل) است.

در نهایت قوس صعودی، خدا و آرزوی دیدار او قرار دارد، چون انسان در این دنیا به هر دری بزند باز پناهگاهی نمی یابد، و همه فانی و زودگذر است؛ آن گونه که تنها خدا و چنگ زدن به درگاه و تسلیم مطلق به درگاه او برایش می ماند. امام خمینی در توضیح کیفیت گذشتن از مراحل مختلف کمال می فرماید:

پس از گذشتن از منزل های حواس و خیالات و تعقلات [و پشت سر نهادن عوالم حسّ و خیال و عقل] و تجاوز از سرای فریب به سوی هدف آخرین [و] متحقق شدن به نفی صفات و رسوم و جهات که با تحقق عینی و علمی امکان ندارد... همۀ تعیّنات علمی و عینی در آن فانی خواهد شد.[38]

خداجویی فطری

مهم ترین عاملی که انسان را به فکر تعالی و کمال می اندازد، عشق است. اصلاً عصاره و اصل وجود آدمی عشق است، اما غالب انسان ها با علایق فانی این سرای می مانند و به شدت به آن دل می بندند. استاد مطهری این بخش از گرایش های فطری را «گرایش های مقدس» می نامد،[39] چون از خود و خودمحوری انسان به کنار می رود و به موجودی ورای انسان متوجه می شود؛ هر چند که درون و بیرون انسان هرگز از یکدیگر جدا نیستند امام خمینی می فرمایند:

آن که کمال ـ هر چه باشد ـ می طلبد، عشق به کمال مطلق دارد، نه کمال ناقص. هر کمال ناقص محدود به عدم است و فطرت از عدم تنفر دارد. طالب علم، طلب علم مطلق می کند و عشق به علم مطلق دارد. و همچنین طالب قدرت و طالب هر کمال. به فطرت، انسان عاشق کمال مطلق است، [ولی کمال های ناقص که بر حیات و بر روال زندگی بشر حاکم است، امکان دست یابی بدان ندارد، چون این نوامیس و قوانین جز در فطریات انسان، آن هم در ابعاد و زوایای مختلف آن، قرار ندارد.] و در کمال های ناقص آنچه می خواهد کمال آن است نه نقص که فطرت از آن منزجر است، و حجاب های ظلمانی و نورانی است که انسان را به اشتباه می اندازد.[40]

در بحث از فطرت خداجویی، به موضوعات و مسائل متفاوتی برمی خوریم که همه به خود آدمی و ابعاد شخصیتی او برمی گردد؛ از جمله، گرایش های متفاوت آدمی به خیر، حقیقت، عشق و پرستش.

 

ای دوای نخوت و ناموس ما                                  ای تو افلاطون و جالینوس ما

جسم خاک از عشق بر افلاک شد                         کوه در رقص آمد و چالاک شد

عشق جان طور آمد عاشقا                            طور مست و «خرّ موسی صعقا»[41]

 

پس انسان به تنهایی همۀ مراتب غیب و شهادت را دارد، و با آن که ذاتش بسیط است، جامع کتاب های الهی است. به نظر امام خمینی، جسم به هر حال ظلّ روح و ظاهر و پوسته ای است برای این موجودیت؛ انسانی که می تواند کمال پیدا کند و از آنچه هست، بزرگ تر بشود. امام خمینی با تأکید بر این مطلب، معتقد است که تمام دیدهای بشری، مگر زمانی که به حد انسان کامل نزدیک شود، محدود و نارساست؛ و این کمال نیز امکان پذیر نیست مگر با پاسخ صریح انسان به گرایش پرستش و موضوع خدا در آدمی.

ویژگی های فطری و تجلّی آن در مراتب سه گانۀ نفس

مراحل سه گانۀ نفس، که در واقع مراتب وجودی انسان و شخصیت و هویت درونی او است، در شناخت نظریات امام از جایگاه ویژه ای برخوردار است. ما در این وادی جز با فرد مواجه نیستیم؛ به طوری که می توان گفت جولانگاه احساس و ارادۀ آدمی برای رسیدن به کمالِ مطلوب فردی است. گذر از این سه مرحله، منوط است به بیرون آمدن از خود و دیدن خویشتن خویش از نظرگاهی دیگر. به گفتۀ استاد مطهری، مَثَل افرادی که هرگز به فکر شناخت و ساختن خود بر نمی آیند، مَثَل ماهی ای است که هیچ وقت از آب بیرون نیامده و غیر آب چیزی ندیده، اما از روی تعاریف و تعبیر دیگران همواره به دنبال آب است تا به زعم خود به حیات و جاودانگی دست پیدا کند، حال آن که خود، غرقۀ آب است.[42] بدین ترتیب، اولین و مهم ترین نیاز انسان در زندگی این است که خود و امکانات پیرامونش را، که جز برای وی آفریده نشده، بشناسد.

1. نفس امّاره

وقتی انسان اعتقاد پیدا کرد که دیگر کار تمام شده است، مثل قافله ای است که به منزل رسیده و دیگر نمی تواند حتی یک قدم بردارد. البته نمی توانیم نفس امّاره را به معنای روح بگیریم، چون روح هرگز چنین ابتذالی را برنمی تابد. پس «خود» در این جا، همان خودِ حیوانی و بی هویت ما است که در هر لحظه، زندگی و تلاش های ما را به سویی سوق می دهد. امام خمینی در سخنی کوتاه می فرمایند:

انسان دارای روحی است و جسمی، [و] آن که انسان به او انسان است، روح انسان است، نه جسم [او].[43]

بنابراین، ماندن در این مرحله، با رکود و عدم کارایی روح و روان آدمی برابر است. امام خمینی از این مرحله و ظلمت حاکم بر آن که چیزی جز تاریکی و انانیّت و خودخواهی نیست، به «چاه» تعبیر می کند؛[44] یعنی انسان ها به دلیل پرستش نفس و نفسانیات خود در این چاه گرفتار شده اند. در این مرحله، نزاع بر سر خودخواهی ها و گرفتاری های روزمرّه است و تا زمانی که وضع بدین گونه باشد، الهیتی در کار نخواهد بود. انسان باید از این معبد و بتخانه به هر طریقی خارج شود، تا بتواند به سرمنزل مقصود یا حداقل به مقصدی فراتر از این حیوانیت محض برسد.

به نظر امام خمینی، این بیرون آمدن، جز از راه باور و قبول پیامبران و تعالیم ایشان به دست نخواهد آمد. افراد در این مرحله، عالم را محل التذاذات و تعیّشات خود می پندارند. از این رو، مردن را که سبب انقطاع از این مسیر و خوشی های آن است، بر نمی تابند. ایشان حب و عشق خویش به جاودانگی و بقا را صرف همین عالم و لوازم مادی آن نموده اند. به همین دلیل، از کمال حقیقی و ازلی خویش روی برتافته اند.

انسان فطرتاً حبّ بقا دارد و از فنا و زوال متنفر و گریزان است و مردن را فنا می داند، گرچه عقلش هم تصدیق کند این عالم دار فنا و گذرگاه است و عالم دیگر باقی و سرمدی است، ولی از آن جا که این مطلب هرگز در قلب و روح او به مرحلۀ یقین نرسیده و حتی اندک زمانی را به جهشی فراتر از این مرحله نیندیشیده است، به همان امکانات محدود تن در می دهد، اما اگر قلوب مطّلع شوند که این عالم پست ترین عوالم و دار فنا، زوال، تغییر، هلاک و نقص است، هرگز به آن و لوازم پست و حقیر آن تن در نخواهند داد.[45] مهم ترین مسأله ای که ما در سخنان امام می بینیم، تأکیدی است که بر آگاهی نفس از وضعیت خود دارد؛ به طوری که تا این تغییر و تحول روحی صورت نگیرد، انسان حتی دمی به فکر انقلاب و دگرگونی نخواهد افتاد. پس مبارزه و آگاهی دوشادوش هم پیش می روند تا وقتی که انسان را به سرمنزل مقصود خویش نزدیک سازند؛ و این آگاهی چیزی نیست مگر انعکاس فطرت خداجویی انسان در آینۀ زمان و جهان فانی. پس هر چیز که تجلّی حق در آینۀ ذات او تمام تر باشد، دلالتش به عالم غیب بیش تر خواهد بود.

در آثار امام خمینی بر مبارزه و رویارویی با نفس امّاره و بدی های ناشی از آن تأکید شده است، اما هرگز روح یا خود انسان به تنهایی و بدون دخالت خدا یا همطراز با او به این مبارزه نمی پردازد. در واقع، این پیشرفت با هماهنگی و توافق خدا و انسان صورت می گیرد. خدا خود در اولین آیات بر این نکته تأکید می ورزد که این کتاب در واقع، نمایانگر راه برای پرهیزکاران است.[46] همچنین می فرماید پویندگان طریق تاریک نفس امّاره دقیقاً همانانی هستند که قهر خدا مُهر بر دل ها و پرده بر گوش ها و چشم های ایشان نهاده که حقایق و معارف الهی را نمی فهمند.

پس در پیشگاه خدا باید با صداقت و ایمان وارد شد، چون او آگاه تر از آن است که نفاق مردمان را برتابد یا فریب ظاهر اعمال و افکار آدمیان را بخورد.

 

2. نفس لوّامه

امام خمینی می فرمایند:

ما یک چیزی از انسان می بینیم عبارت از همین چیزی است که هست، یک حیوانی است، چیزی غیر از حیوان نیست، آن هم حیوانی بدتر از سایر حیوانات، لیکن حیوانی است که این خاصیت را دارد که می شود این حیوان برسد به انسانیت و برسد به مراتب کمال و کمال مطلق تا آنچه در وهم تو ناید آن شود؛ پس عدم گردد.[47]

دومین بخش از روان و روح آدمی که این عنوان را دست کم تا حدودی می توان دربارۀ آن جاری دانست، نفس لوّامه است، که در مبحث فضایل و رذایل اخلاقی می گنجد. اهمیت آن به اندازۀ همان واجباتی است که در دین اسلام برای مسلمانان تعیین شده. به عبارت دیگر، اخلاق مجموعه ای است که در دین اسلام برای کل جامعۀ اسلامی در هر زمان و مکانی وارد شده است. اسلام به سعادت فرد همان قدر اهمیت می دهد که به سعادت امت اسلامی، و این دو هرگز از یکدیگر جدا نیستند.

3. نفس مطمئنه

«یَا أیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَادْخُلِی  جَنَّتِی»؛[48]

هان! ای نفس آرامش یافته، به سوی پروردگارت باز گرد و خود خشنود و دیگران به تو خشنود. پس در میان بندگان من درآی و در بهشت من درآی.

به نظر امام خمینی، چنین عالمی را می توان به فطرت حریت و نفوذ اراده که در فطرت هر یک از سلسلۀ بشر است، اثبات کرد. چون در این عالم دائماً با ناملایمات و کمبود امکانات مواجهیم؛ به گونه ای که هرگز امکان فعالیت تام و تمام را نخواهیم یافت. با هر بیانی که به رد اختیار و آزادی انسان بپردازیم، باز در عمل اندیشۀ آزاد و اختیار در افعال از امتیازات آدمی است. او می اندیشد که بفهمد؛ می اندیشد تا صورتی مبهم یا مفصل از غایات و نتایج اعمال خود را تصویر نماید. آن گاه تصمیم بر عمل می گیرد. دکتر الکسیس کارل می گوید:

مردان و رهروان طریق دانش از پیش نمی دانند به کجا کشانده می شوند و چه نتیجه ای به دست می آورند. در واقع، آنچه هادی ایشان در این مسیر است، اتفاق تعقل و قسمی روشن بینی است.[49]

تا این جا به دو مرتبه از مراتب نفس (اماره و لوامه) اشاره کردیم که در هر کدام شخص با ورود به برخی مراحلِ آگاهی، به عرصه ای از روشن بینی پای می گذارد. اما در این مرحله، با والاترین مراتب دین داری و بروز روحانیت انسان رو به روییم؛ چنانچه موفق بشود و برسد به آن جا که بخواهد کمال پیدا کند، باید هجرت نماید.

کسی که بخواهد از انانیت بیرون شود، باید با مجاهده ای این هجرت را بکند.[50]

نحوۀ ارتباط خدا و انسان در نظریات امام خمینی

 

صوفی ز ره عشق صفا باید کرد                            عهدی که نموده ای وفا باید کرد

تا خویشتنی به وصل جانان نرسی                       خود را به ره دوست فنا باید کرد[51]

 

با دقت در قرآن و ارتباطی که از آن جا می توان میان خدا و انسان کشف کرد، به همان نقشی برمی خوریم که مربی در قبال شاگرد خود دارد.

امام خمینی در این باره می فرمایند:

از امتیازات مکتب توحید بر تمام مکتب هایی که در عالم هست، این است که در مکتب های توحید مردم را تربیت می کنند و آن ها را از ظلمات خارج می کنند و هدایت به جانب نور  می کنند.[52]

در این جا به تفاوت عمدۀ تفکر غربی و شرقی، خصوصاً اسلامی، برمی خوریم. این همه، برخاسته از تعارض این دو در عرصۀ زندگی اجتماعی است؛ یکی بر مبنای انسان مداری، و دیگری بر اساس خدامداری و اعتقاد به احکام دینی و نظام مبتنی بر دین استوار شده است. البته امام همواره و در همۀ عرصه ها به دنبال انسان ایده آل و کامل است که بر مبنای معنویات و در سایۀ مهار نفس استوار شده:

شما اگر نیت خود را خالص کنید، عمل خود را صالح نمایید، حبِّ نفس و حبِّ جاه را از دل بیرون کنید، مقامات عالیه و درجات رفیعه برای شما تهیه و آماده می باشد. مقامی [که] برای بندگان صالح خدا در نظر گرفته شده، تمام دنیا و مافیها ـ با آن جلوه های ساختگی ـ در مقابل آن به قدر پشیزی ارزش ندارد.[53]

پس باید برای دستیابی به چنین مقامی کوشید، و این به دست نخواهد آمد مگر با سجده و خضوع در مقابل خدا که سبب پاره شدن حجب نور و سبب دستیابی به معدن عظمت است.[54]

نقش دین در اتصال و پیوند ارادی انسان به خدا

راه خدا تمام ابعاد انسانی را الهی می کند، و راه کفر به فساد رهنمون می شود.[55]

با این سخن امام، ما وارد نهایی ترین بحث ایشان دربارۀ انسان می شویم. انسان تا این جا بر اساس ارادۀ درونی خود و علم شهودی که در سایۀ عشق و به سبب روحانیت به دست آمده، تا این مرحله پیشروی نموده، حال چه باید بکند؟ آیا او مسافری است که فقط بنا به خواست خداوند و بدون هیچ دستاویز یا برنامه ای در دنیا رها شده، یا موجودی خدایی ـ انسانی است که در ما فی الضمیر خود عشق به پرستش و عبادت را در قالبی صحیح و مدون از سوی او که همۀ وجودش را پر کرده، آرزومند است؟

ما گاه چنان از خدا صحبت می کنیم و آن گونه او را می تراشیم که یک بت را؛ و در لحظاتی نیز چنان غرق در خود و نسیانِ او می شویم که هیچ چیز قادر به برقراری آشتی ما با خدا نیست. کودکانه می نالیم و آرزوی کمک پدرانۀ او را داریم. اما این خدا واقعاً کیست؟ آیا او فقط به تدوین یک دسته قوانین پرداخته تا آرزوی کودکانۀ ما را در عطف توجه او به سوی خود برانگیزد؟ البته دین داری و خداشناسی مراتب و مراحل بسیاری دارد، اما آنچه در این جا مطمح نظر است، قلۀ این باورها و اعتقادات است که چیزی جز والاترین مرحلۀ انسانیت و شایستگی خلیفة اللهی نیست. نماد این صبر و تحمل در قرآن، ابراهیم است. خداوند در بیان عظمت و مراحلی که او برای رسیدن به والاترین درجۀ انسانیت پیموده است، می فرماید:

«وَ إذِ ابْتَلَیٰ إبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأتَمَّهُنَّ قَالَ إنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَیَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»؛[56] به یاد آور آن هنگامی که خداوند ابراهیم را به اموری چند [مانند اعمال حج، کشتن فرزند و افتادن در فتنۀ آتش نمرود] امتحان فرمود و او همه را به جای آورد. خدا بدو گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزیدم.ابراهیم عرض کرد: این پیشوایی را به فرزندان من نیز عطا خواهی کرد؟ فرمود: [آری، اگر عادل و شایستۀ آن باشند، که] عهد من هرگز به مردم ستمکار نخواهد رسید.

به گفتۀ امام خمینی، مَثَل کسانی که بدون شناخت دقیق و به صرف آشنایی و پیوندهای ظاهری با اولیاء الله  دم از شناخت حق و راه رسیدن به دین و عرفان می زنند، مَثَل طوطی صفتان و منافقانی است که ناشناخته و نادیده دم از شناخت حق و راه رسیدن به دین و تسلیم در مقابل وی به زبان می آورند.

 

طوطی صفتی و لاف عرفان بزنی                          ای مور دم از تخت سلیمان بزنی

فرهاد ندیده ای و شیرین گشتی                          یاسر نشدی و دم ز سلمان بزنی[57]

 

در تمام مراحلی که از نظر گذشت، شاهد انسان و پیشرفت های فطری او بودیم. در پایان این مقال سخنی را از امام خمینی دربارۀ فطرت نقل می کنیم:

از کجا شروع کنیم؛ بهتر آن است که از فطرت باشد. «فِطْرَتَ الله  الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ الله ».[58] در این جا به فطرت انسان ها بسنده کرده، گرچه این خاصۀ خلقت است «وَ إنْ مِنْ شَیْ ءٍ إلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَکِنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ».[59] همه گویند:

 

ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم                                         با شما نامحرمان ما خامشیم

 

انسان امکان ندارد به غیر کمال مطلق رو کند و دل ببندد. همۀ دل ها به سوی اویند و جز او نجویند و نخواهند جست و ثناخوان اویند و ثنای دیگری نتوانند کرد. ثنای هر چیزی ثنای او است؛ اگر چه ثناگو تا در حجاب است، گمان کند ثنای دیگری می گوید. در تحلیل عقلی که خود حجابی است نیز چنین باشد.[60]

 

کتاب نامه

قرآن کریم.

1. آشنایی با علوم اسلامی، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1372 ش.

2. انسان موجود ناشناخته، الکسیس کارل، ترجمه پرویز دبیری، 1346 ش.

3. تفسیر سورۀ حمد، امام خمینی، تهران، نشر فرهنگی رجاء.

4. تفسیر سورۀ حمد، امام خمینی، دفتر انتشارات اسلامی.

5. جهاد اکبر، امام خمینی، تهران، نشر مرصاد، 1368 ش.

6. ره عشق، امام خمینی، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.

7. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.

8. شرح دعای سحر، امام خمینی، ترجمۀ احمد فهری، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359 ش.

9. صحیفۀ امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.

10. فطرت، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1371 ش.

11. قصۀ ارباب معرفت، عبدالکریم سروش، طلوع آزادی.

12. مثنوی معنوی، جلال الدین محمد مولوی.

13. مجموعه آثار، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1374 ش.

14. محرم راز، امام خمینی، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1370 ش.

15. معرفت فطری خدا، رضا برنجکار، انتشارات نبأ.

16. نقطۀ عطف، امام خمینی، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1369 ش.

 

منبع: مجموعه آثار 5 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مقالات عرفانی ـ 2)، ص 307.



[1] )) قصۀ ارباب معرفت، دفتر نخست، ص 361 و 362.

[2] )) فطرت، ص 37.

[3] )) شرح چهل حدیث، ص 122.

[4] )) صحیفۀ امام، ج 9، ص 11.

[5] )) تفسیر سورۀ حمد، ص 130.

[6] )) ر.ک: صحیفۀ امام، ج 14، ص 387.

[7] )) صحیفۀ امام، ج 11، ص 450.

[8] )) جاثیه (45): 22.

[9] )) مدّثّر (74): 37.

[10] )) نقطۀ عطف، ص 38.

[11] )) بقره (2): 257.

[12] )) صحیفۀ امام، ج 8، ص 62.

[13] )) تفسیر سورۀ حمد، ص 91.

[14] )) آشنایی با علوم اسلامی، ج 2، ص 15.

[15] )) شرح دعای سحر، ص 269.

[16] )) محرم راز، ص 16.

[17] )) تفسیر سورۀ حمد، ص 7.

[18] )) همان، ص 5 و 34.

[19] )) همان.

[20] )) شرح دعای سحر، ص 271.

[21] )) صحیفۀ امام، ج 7، ص 534.

[22] )) شرح دعای سحر، ص 52.

[23] )) تفسیر سورۀ حمد، ص 130.

[24] )) بقره (2): 124.

[25] )) مجموعۀ آثار، ج 3، ص 36.

[26] )) صحیفۀ امام، ج 4، ص 189.

[27] )) ر.ک: همان، ج 8، ص 327.

[28] )) صحیفۀ امام، ج 8، ص 411 ـ 412.

[29] )) محرم راز، ص 35.

[30] )) شرح چهل حدیث، ص 106.

[31] )) ر.ک: همان.

[32] )) صحیفۀ امام، ج 11، ص 257.

[33] )) شرح چهل حدیث، ص 186.

[34] )) نقطۀ عطف، ص 79.

[35] )) ر.ک: صحیفۀ امام، ج 9، ص 288.

[36] )) صحیفۀ امام، ج 7، ص 494.

[37] )) شرح دعای سحر، ص 102.

[38] )) همان، ص 32 ـ 34.

[39] )) مجموعۀ آثار، ج 7، ص 322 ـ 325.

[40] )) صحیفۀ امام، ج 18، ص 443.

[41] )) مثنوی معنوی، دفتر یکم، ص 2.

[42] )) ر.ک: مجموعۀ آثار، ج 7، ص 124.

[43] )) صحیفۀ امام، ج 6، ص 246.

[44] )) ر.ک: تفسیر سورۀ حمد، ص 31.

[45] )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 122.

[46] )) ر.ک: بقره (2): 1 ـ 2.

[47] )) تفسیر سورۀ حمد، ص 66.

[48] )) فجر (89): 27 ـ 30.

[49] )) انسان موجود ناشناخته، ص 25.

[50] )) تفسیر سورۀ حمد، ص 32.

[51] )) ره عشق، ص 25.

[52] )) صحیفۀ امام، ج 9، ص 288.

[53] )) جهاد اکبر، ص 50 و 51.

[54] )) ر.ک: همان.

[55] )) ر.ک: صحیفۀ امام، ج 13، ص 173.

[56] )) بقره (2): 124.

[57] )) نقطۀ عطف، ص 85.

[58] )) روم 30: 30.

[59] )) اسراء (17): 44.

[60] )) ره عشق، ص 23 ـ 24.

. انتهای پیام /*