تأثیر نگرش دینی عرفانی حضرت امام بر تعلیم وتربیت

 حسین رجبی

نوشتاری که در پیش رو دارید، بحثی است پیرامون نگرش فقهی، فلسفی و عرفانی امام بر تعلیم و تربیت، هر چند که عنوان فوق با همه گستردگی و عمق آن در یک مقاله قابل بررسی نیست چرا که هر کدام بحث مستقلی را می طلبد، لیکن امیدوارم که با عنایات پروردگار متعال و استمداد از روح بلند حضرت امام بتوانم به گوشه هایی از ابعاد فکری و تربیتی مربّی و راهنمای امّت اسلامی اشاره ای داشته باشم تا هدیه ای باشد به روان مطهر حضرت امام و تذکاری برای ادامه دهندگان و شیفتگان مکتب اخلاق و تربیت و عرفان آن حضرت.

بدون شک انسانهای کامل و به فعلیت رسیده، همانگونه که وجودشان در یک بعد محدود و خلاصه نمی شود، آثار، دیدگاهها و اندیشه آنان نیز دارای ابعاد مختلفی است.

امام خمینی از شخصیتهای برجسته ای است که در یک بعد محصور نشده، بلکه در ابعاد مختلفی رشد یافته و به کمال مطلوب نائل شده است چنانکه اندیشه های مختلف فقهی، عرفانی و فلسفی، سیاسی و اجتماعی ایشان گواه بر این مطلب است.

یکی از ابعاد فکری امام که شاید بتوان گفت از بنیادی ترین مسائل در نزد ایشان بوده و هیچ مسئله ای در بینش امام به اندازه آن ارزش و اهمیت نداشته، مسئله تعلیم و تربیت و تزکیه نفس است که همواره در مراحل زندگی به آن توجه خاصی مبذول داشته و از هر موقعیتی در جهت بیان ضرورت و اهمیت مسئله تعلیم و تربیت استفاده می کردند، چه از راه تدریس در دورانی که در قم مشغول بودند و چه از راه تدوین نوشته ها و تألیفاتی که از خود بجای گذاشتند، و چه از راه سخنرانی ها که به مناسبتهای گوناگون اظهار فرموده اند.

از این رو شایسته آن است تا شیفتگان مکتب اخلاق و عرفان امام خمینی(ره) و علاقمندان به مسئله تعلیم و تربیت و آنانیکه در پی راه چگونه زیستن و چگونه بودن هستند، از این فرصت استفاده نموده و به تحقیق و بررسی و ارائه راه های عملی آن بپردازند. تا گم گشتگان راه حقیقت و طریقت را هدایت نمایند.

تعلیم و تربیت در نگرش فقهی و عرفانی امام در چهار محور قابل بررسی و تحقیق است

1 ـ کتب و نوشته هایی که امام(ره) از دوران جوانی و پس از آن به یادگار گذاشته اند.

2 ـ سخنرانی و پند و اندرزهایی که در مقاطع مختلف اظهار فرمودند.

3 ـ تربیت شاگردان.

4 ـ تربیت نسل جوان.

مرز اخلاق و عرفان:

عرفان یکنوع روشی است برای رسیدن به کمال مطلوب به تعبیر دیگر عرفان به ما نشان می دهد که بایستی برای شکوفایی روح و جان و برای رسیدن به توحید، از کجا و چگونه آغاز کنیم.

عرفان می گوید جان و روح بشر مانند گیاهی است که کمال آن در نمو و رشدی است که بر اساس نظام مخصوصی باید صورت بگیرد، اینجاست که مرز عرفان و اخلاق روشن می شود چرا که در اخلاق تنها سخن از یک سلسله فضائل و ارزشهاست مانند راستی، پاکدامنی و ... بدون اینکه نشان دهد از کجا و چگونه آغاز نمود. در صورتیکه اهل عرفان می گویند برای رسیدن به کمال، منازل و مراحلی را باید طی کرد و بدون پیمودن آن مراحل انسان بجایی نمی رسد.

مرز فقه و عرفان:

فقه احکام و مقرراتی است که بوسیله استنباط و اجتهاد مجتهدان بدست می آید و با انجام آن ذمّه انسان مکلّف، بری می شود. تمام همّت یک فقیه این است که کاری کند تا وظیفه مکلّف را مشخص کند تا پس از انجام آن تکلیفی بر عهده او باقی نماند.

یک فقیه می گوید: شریعت و احکام اسلامی مبنی بر یک سلسله مصالحی است که انسان را به حدّ اعلای ممکن از مواهب مادی و معنوی می رساند.

در صورتیکه در عرفان همه راهها به خدا منتهی می شود و همه مصالح و حقایق از نوع شرایط و امکاناتی است که انسان را بسوی خدا سوق می دهد. یک عارف همه احکام و مصالح

را در جهت رسیدن به مقام الهی می بیند، از این رو تفسیرشان از احکام و عبادات با تفسیر فقهاء تفاوت دارد.

مرز عرفان و حکمت الهی:

یکی از مهمترین مرزهای بین عرفان و حکمت الهی انتخاب وسیله است، وسیله حکیم، عقل و استدلال است امّا وسیله عارف، قلب و تصفیه و تهذیب روح است عارف می گوید: کسی که می خواهد دلش از همه قیود آزاد شود و علاقمند است از همه چیز در راه رسیدن به معشوق بهره بگیرد، کسی که عاشق پاکی جان است و می خواهد که در همه اعمال و رفتارش تسلیم حق باشد و قلبش آراسته به مقام رضا گردد و جز به پروردگار تکیه نکند به عرفان رو آورد که در این راه کفر و شرک و شک راه نداشته، شناخت واقعی حق، آگاهی به اهداف انبیاء و درک علوم قرآن و سنت در پرتو عرفان میسّر است، بنابراین سیر و سلوک عارفانه از تزکیه درون و تصفیه حال شروع می شود و با اتصال به ملکوت و غیب الغیوب و رسیدن به مقام قرب و آراسته شدن نفس به حالت مطمئنه ختم می گردد که: انّ الی ربّک المنتهی ارجعی الی ربّک راضیة مرضیة.

در دعای عرفه می خوانیم: انت الذی اشرقت الانوار فی قلوب اولیائک حتی عرفوک و وحدوک و انت الذی اذلت الاغیار عن قلوب احبائک حتّی لم یُحبّوا سواک و لم یلجئواسواک و لم یلجئوالی غیرک. خدایا تویی که دلهای اولیائت را نورانیت می بخشی تا تو را بحق [1] بشناسند و به مقام توحیدت واصل شوند و تویی که اغیار را از دلهای دوستانت زایل می کنی تا غیر تو را دوست نداشته باشد و به غیر تو پناهنده نشود.

شهید مطهری درباره عرفان می گوید:

عرفان عملی طی منازل سلوک از مرحله تنبه و بیداری تا آخرین مرحله که فناء فی الله و بقاء فی الله است. از نظر عرفا این مسئله یک مسئله تجربی و آزمایشی است یعنی در میان علومی که ما از گذشته داریم بیش از هر علمی شبیه تر به علوم امروز از نظر متکی بودن به تجربه و آزمایش همین عرفان عملی است که امروزی ها از آن به عنوان تجربیات درونی تعبیر می کنند ... و این از نظر روانشناسی خود یک وادی ناشناخته ای است و هر روانشناس اساساً نمی تواند روانشناسی عرفانی را درک کند. مگر فردی که عملاً وارد این وادی شده باشد تنها یک روانشناس سالک عارف می تواند ادعا کند. مسئله عرفان عملی مسئله انسان و شناخت انسان است انسان از اولین مرحله خاکی بودن تا آن مرحله ای که قرآن کریم آنرا لقاءالله می نامد «یا ایهاالانسان انک کادح الی ربّک کدحاً فملاقیه» [2]

بنابراین معرفت و شناخت حکیم، فکری و ذهنی است امّا معرفت عارف، حضوری و شهودی نظیر شناخت یک آزمایشگر.

عارف از دید بوعلی سینا:

بو علی که خود از بزرگان فلاسفه اسلامی است و لیکن بعد عرفانی او بسیار قوی بوده است چنانکه از تألیفاتش بویژه اشارات استفاده می شود. وی درباره مرز عرفان و زاهد و عابد می گوید:  «المعرض عن متاع الدنیا و طیّباتها یُخَصِّ باسم الزاهد و المواظب علی فعل العبادات من القیام و الصیام و نحوها یُخَص باسم العابد و المنصرف بفکره الی قدس الجبروت مستدیماً لشروق نورالحق فی سره یخص باسم العارف و قدیترک بعض هذه مع بعض.

الزُهد عند غیر العارف معاملة ما کأنه یشتری بمتاع الدنیا متاع الاخرة و عند العارف تنزةٌ ما عمّا یشغل سرّه عن الحق، و تکبّر علی کلّ شیء غیر الحق. و العبادهُ عند غیر العارف معاملةٌ ما کانه یعمل فی الدنیا لاُجرة یأخذها فی الاخرة هی الأجر و الثواب و عند العارف ریاضةٌ مالهممه و قوی نفسه المتوهمّه و المتخیّله لیجرّها بالتعوید عن جناب الغرور الی جناب الحقّ.» [3]

زاهد به کسی گفته می شود که از طیبات و نعمتهای دنیوی روگردان باشد و عابد کسی است که بر انجام عبادات از قبیل نماز و روزه و غیره مواظبت کند و آن کسی که ضمیر و فکر خود را از توجه به غیر خدا باز دارد و متوجه عالم جبروت گردد تا نور حق بدان بتابد به نام عارف شناخته می شود هر چند ممکن است در برخی از افراد هر 3 عنوان صادق باشد (یعنی یک فرد هم زاهد باشد و هم عابد و هم عارف)

البته زهد غیر عارف به نوعی داد و ستد است گویا کالای دنیا را می دهد تا کالای آخرت را بگیرد و  لکن زهد عارف نوعی پاکی دل است از هر چه که دل را از خدا باز دارد. عبادت غیر عارف نیز نوعی معامله است از قبیل کار کردن برای مزد گرفتن گوئی در دنیا مزدوری می کند که در آخرت مزد خویش را که همان اجر و ثوابها است دریافت کند، اما عبادت عارف نوعی تمرین و ورزش روح برای انصراف از عالم غرور (دنیای گول زننده) و توجه به ساحت حق است تا با تکرار این تمرین از عالم جسمانی به عالم عقلانی کشیده شود و متوجه آن عالم شود.

بنابراین عارف تنها خدا را می خواهد و اگر نعمتها را می خواهد بخاطر خدا می خواهد ولی غیر عارف خدا را به خاطر نعمتهایش می خواهد.

هدف عارف از عبادت، شایستگی خود عبادت یعنی شرافت و حسن ذاتی عبادت است عبادت از آن جهت که نسبت و ارتباطی میان بنده و خداست، کاری پسندیده و در خور انجام است سخن معروفی که از علی(ع) نقل شده است: الهی ما عبدتک خوفاً من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک. عبادت به خاطر شایستگی معبود را بیان می کند.

پس از سیری بر مرزهای بین عرفان و اخلاق، فقه و حکمت، روشن شد که از دید ظاهری و صوری هر یک از این علوم به عنوان راه و روشی جداگانه برای رسیدن به کمال مطلوب مطرح بوده است، و در طول تاریخ هر یک از این روشها دارای طرفدارانی بوده که در اثبات حقانیّت و به کرسی نشاندن آن تلاش کرده اند و گاهی نیز طرف مخالف را تا حدّ تکفیر رسانده اند. و کمتر افرادی پیدا شدند تا در جهت هماهنگی و همسوئی این علوم گام بردارند. اگ رشخصی فقیه بوده  به فلسفه و عرفان توجهی نداشته است، اگر اهل عرفان بوده به فقه بی توجه بوده است، به تعبیر دیگر اگر اهل شریعت بوده اهل طریقت و حقیقت را قبول نداشته و اگر اهل طریقت و حقیقت بوده، اهل شریعت را نمی پذیرفته است.

تنها کسی که در عصر ما تحوّل بسیار بزرگی ایجاد کرد و بین عرفان، اخلاق، فقه، حکمت و سیاست هماهنگی ایجاد نمود حضرت امام بود، وی با دید عمیق و روشن بین خویش فرمود: همه «اینها یک چیز می خواهند و لیکن تعبیراتشان فرق دارد.» امام همه اینها را اشکال یک حقیقت می دید چنانکه تفسیر سوره حمدش گواه این مطلب است.

امام همانطوریکه به ظاهر و صورت توجه داشت به باطن نیز توجّه می کرد. او هم اهل شریعت بود و هم اهل طریقت و حقیقت.

امام فقیهی نبود که تنها به صورت و الفاظ نظر کند، چنانکه عارفی نبود که بگوید پس از رسیدن به حقیقت، شریعتی لازم نیست، او فقه را پاسخ دهنده به همه نیازهای بشر می دانست. چنانکه می فرماید: «خود فقه، خود کتاب و سنت، خود فقهی که اکثرش را حضرت صادق سلام الله علیه بیان فرموده است این فقه همه احتیاجات صوری و معنوی و عرفانی همه بشر را در طول مدت الی یوم القیامة این محتوایش این است.» [4]

امام درباره نماز می فرماید:

 «نماز مرکب است بحسب صورت ملکی آن از اوضاع و هیآت و اذکار و قرائت و ادعیه گر چه بحسب حقیقت و صورت ملکوتیه دارای وحدت و بساطت است ... و از برای هر یک از اوضاع و اذکار بطور تفصیل اسراری است و سرّ اجمالی نماز عباد ت است از حصول معراج حقیقی و قرب معنوی.» [5]

در جای دیگر می فرماید:

اکنون عنان قلم را منصرف می کنیم بذکر نکته ای که برای عامّه دانستن آن ضرورت است و آن آن است که خدای تبارک و تعالی که طهور ظاهر و تنظیف قشر و طهارت لباس و بدن را که متعلق به ادب اهل دنیا و ظاهر است اهمال نفرموده و نظافت را از ایمان قرار داده و آداب ظاهر را چه راجع به معاشرات و معاملات و چه راجع به آداب ظاهرۀ بدن که قشر انسان است و در حقیقت انسان هیچ مدخلیت ندارد و چه راجع به ملابسات بدن که هیچ مربوط به انسانیت نیست از قبیل لباس و مکان و آب و امثال آن اهمال نفرموده و طهارت هر یک را یا شرط تحقق یا کمال نماز قرار داده ممکن نیست به طهارت قلب و تنظیف باطن و تنزیه آن از قذارات معنویه که فساد آنها با قذارات صوریه طرف نسبت نیست و اسباب هلاک ابدی و ظلمت و کدورت و فشار دائمی است و طهارت لباس تقوی که خیرألبسه است از آلودگی به قذارات تجاوز از حدود و طهارت عقل را از آلودگی به قذارات آراء فاسدۀ و عقاید مهلکة اهمال فرماید. بلکه از مراجعه  ه کتاب الهی و اخبار و آثار انبیاء و اولیاء علیهم السلام معلوم می شود که اهمیّت به تطهیر قلوب از تطهیر ظواهر بیشتر داده اند بلکه جمیع اعمال و افعال ظاهره مقدمه تطهیر قلوب است چنانکه تطهیر قلوب مقدمه تکمیل آنهاست. و بالجمله تطهیر قلوب از قذارات معنویه و کثافات خلقیه از مهمات است که انسان باید با هر عده و عده ای شد و بهر ریاضت و مجاهده ای هست به آن قیام کند و خود را از ننگ و عار آن خلاص کند که اگر در محضر ربوبیّت بدون آن طهور معنوی بایستد جز صورت و قشر نماز و تعب و زحمت آن چیز دیگر عایدش نشود. «قال تعالی انما یتقبل الله من المتقین» تقوی باطن که تطهیر آن از زمائم اخلاق است از قبیل کبر و حسد و غفلت و کسل و امثال آن از شرائط قبول است در نظر اهل معرفت و از شرائط صحت صلوة اهل باطن است ....» [6]

این دید عمیق در سرتاسر فقه بویژه عبادات بچشم می خورد.

سرچشمه دیدگاه امام مسئله ای است بنام، موضوع له، الفاظ روح معانی است نه خود معانی. یعنی هر لفظی یک معنا و یک روح دارد. چنانکه از فرمایشات خود ایشان در یکی از تألیفات استفاده می شود:

مصباح: هل بلغک اشارات الاولیاء علیهم السلام و کلمات العرفاء رضی الله عنهم عن الالفاظ وُضعت لأرواح المعانی و حقایقها و هل تدبّرت فی ذلک و لعمری ان التدبّر فیه من مصادیق قوله علیه السلام: تفکّر ساعة خیر من عبادة ستین سنه فانّه مفاتیح المعرفة و اصل اصول فهم الأسرار القرآنیة و من ثمرات ذلک کشف حقیقة الانباء و التعلیم فی النشأت و العوالم ... و جهنام الطبیعة و اهل الحجاب عن اسرار الوجود فأخرج نفسک ایهاالکاتب الغیر المجاهد و المطرود و الملعون المعاند عن هذالسجن المظلم و ابعثها عن ذلک القبر الموحش و قل: اللهم یا باعث من فی القبور و یا ناشر یوم النشور ابعث قلوبنا عن هذه القبور الدایرة و ارحل راحلتنا عن تلک القریة الظالمة لنشاهد من انوار معرفتک و تسمع قلوبنا انباء نبیّک فی النشأة القلبیه لئلا یکون حظّنا من نبوته فقط حفظ دمائنا و اموالنا باجراء الکلمة علی اللسان و لامن احکامه الاجزاء الفقهی و الوفاق الصوری و لا من کتابه جودة القرائة و تعلّم تجویده فنکون ممن قال تعالی فیهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة و قال تعالی: فی قلوبهم مرض.

آیا بتو نرسیده است اشارات اولیاء و سخنان عرفا بر اینکه الفاظ برای روح معانی و حقیقت آنها قرار داده شده؟ چرا تدبّر در این جمله نمی کنی؟ بجانم قسم تدبر در این جمله از مصادیق فرمایش امام(ع) است که فرمود: یک ساعت اندیشیدن از پرسش شصت سال بهتر است زیرا این مطلب کلید شناخت و ریشه همه اصول فهم اسرار قرآن است. از ثمرات این تدبر آن است که حقیقت آگاهاندن و تعلیم: در نشئه ها و عوالم. کشف می شود «ظاهراً در عبارت متن سقطی از ناسخ روی داده» و این رازهای غیبی و تعلیمات ملکوتی نه در خور ساکنان جهنم طبیعت و محجوبان از اسرار وجود است.

پس تو ای نویسنده مجاهده نکرده و رانده درگاه و به لعنت گرفتار، خود را از این زندان تاریک بیرون کش و از آن گور وحشتناک سر برآر و از خدا بخواه: ای خدایی که مردگان را از قبر برانگیزی و ای خدایی که در روز قیامت همه را محشور می کنی. دل های ما را از این قبرستان کهنه برانگیزان و بار ما را از این کوره ده سرزمین ستم بربند، تا در نشئه قلبی، انوار معرفت را مشاهده کنیم و گوش دل ما سروش های پیامبرت را در آن نشئه بشنود باشد که بهره ما از نبوت تنها آن نباشد که به گفتن شهادت بزبان، خود و مال خود را محفوظ داشته و از عمل کردن به احکام او مقصود ما فقط اکتفا کردن در رابطه با قواعد فقهی و موافقت داشتن بر حسب صورت باشد و از خواندن قرآن کریم هدف ما زیبا خواندن و فراگرفتن احکام تجوید و مخارج حروف باشد تا در نتیجه این کوتاه نظری از آنان باشیم که خدای تعالی درباره شان فرموده است: «و علی سمعهم و ابصارهم غشاوة» بر گوش و چشم های شان پرده کشیده شده است و نیز فرموده است: «فی قلوبهم مرض» دلهای آنان گرفتار بیماری است.[7]

حضرت امام از یک طرف این مبنا را پذیرفته اند، و از طرف دیگر هنگامی که از منزل عزم در عرفان سخن می گوید، بیانشان این است: و عزمی که مناسب با این مقام است عبارت است از: بناگذاری و تصمیم بر ترک معاصی و فعل واجبات و جبران آنچه از او فوت شده در ایّام حیات. و بالاخره عزم بر این که ظاهر و صورت خود را انسان عقلی و شرعی نماید، که شرع و عقل به حسب ظاهر حکم کنند که این شخص، انسان است، و انسان شرعی عبارت از آن است که موافق طلوبات شرع رفتار کند و ظاهرش ظاهر رسول اکرم صلی الله علیه و آله ـ باشد و تأسّی به آن بزرگوار بکند در جمیع حرکات و سکنات و در تمام افعال و تروک و این امری است بس ممکن زیرا که ظاهر را مثل آن سرور کردن، امری است مقدور هر یک از بندگان خدا.

و بدان که هیچ راهی در معارف الهیّه پیموده نمی شود مگر آن که ابتدا کند انسان از ظاهر شریعت و تا انسان متأدّب به آداب شریعت حقّه نشود هیچ یک از اخلاق حسنه از برای او به حقیقت پیدا نشود و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت از برای او منکشف شود و پس از انکشاف حقیقت، و بروز انوار معرفت در قلب نیز متأدّب به آداب ظاهره خواهد بود و از این جهت دعوی بعضی باطل است که به ترک ظاهر، علم باطن پیدا شود» یا «پس از پیدایش آن به آداب ظاهره احتیاج نباشد» و این از جهل گوینده است به مقامات عبادت و مدارج انسانیّت.

 «ای عزیز بکوش تا صاحب عزم و دارای اراده شوی، که خدای نخواسته اگر بی عزم از این دنیا هجرت کنی، انسان صوری بی مغزی هستی که در آن عالم به صورت انسان محشور نشوی زیرا که آن عالم، محلّ کشف باطن و ظهور سریره است و جرأت بر معاصی کم کم انسان را بی عزم می کند و این جوهر شریف را از انسان می رباید استاد معظّم ما ـ دامه ظلّه ـ می فرمودند: بیش تر از هر چه، گوش کردن به تغنیات سلب اراده و عزم از انسان می کند.

پس ای برادر از معاصی احتراز کن، و عزم هجرت بسوی حق تعالی نما، و ظاهر را ظاهر انسان کن و خود را در سلک ارباب شرایع داخل کن و از خداوند تبارک و تعالی در خلوات بخواه که تو را در این مقصد همراهی فرماید ...» [8]

بنابراین امام ضمن احترام به رشته های مختلف علوم، در صورتی آنها را ثمربخش و مفید دانسته که انسان را به مقام قرب الهی نزدیک سازد چنانکه درباره هر نوع نعمت دیگر نیز اینگونه می اندیشد، و درباره حسنه «ربنا آتنا فی الدنیا حسنة» می فرماید:

 «حسنه در دنیا این است که انسان در هر قدمی که برمی دارد، در هر مقامی که پیدا می کند، در هر نعمتی از خدای تبارک و تعالی که به او اعطاء می شود آنها را برگرداند به صاحبش اگر مقام دنیا هر چه پیش ما به ما اقبال کند، اگر ما به او اقبال کردیم این حسنه نیست ...

مصادیق مختلفه در روایات (برای حسنه) ذکر شده و در لسان مفسرین هم جهات مختلفه گفته شده است لکن آن چیزی که من احتمال می دهم حسنه، آن هم به طوری که کانّه یک حسنه در کار است، یک حسنه است که این حسنه در دنیا هست و حسنه واحد است بر آخرت و همه عبارت از این است که ما به مقام قرب خدا برسیم ما بفهمیم که چه بکنیم اگر مقامی ما را توجه به دنیا داد، به عالم ماده داد، این حسنه نیست اگر نماز بخوانیم برای رسیدن به یک مآربی ولو در آخرت این هم حسنه نیست، حسنه عبارت ازاین است که ما را برساند به آن جایی که عقل ما نمی رسد.» [9]

این بینش و فکر عمیق الهی است که نه تنها به تمامی علوم بلکه به تمامی زندگی و نعمتهای مادی و معنوی جهت دهی خاصی می بخشد و انسانها را در مسیر الهی سوق می دهد، مقصود حضرت امام این است که هیچ علمی و هیچ نعمتی نبایستی انسان را از هدف نهایی منحرف سازد بلکه باید انسان را همواره در جهت تربیت نفوس، و پاکی و عشق بخدا، یاری کند.

از اینرو دید امام آن است که پیش از تعلیم، تزکیه و تصفیه باطن لازم است چنانکه قرآن کریم به عنوان یکی از اهداف بزرگ پیامبر اسلام(ص) یاد کرده است «و یزکیّهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة» اوّل تزکیه و پس از آن آموختن دانش کتاب و حکمت حضرت امام در فرازی از سخنانشان می فرماید:

 «مادامی که انسان در بیت مظلم نفس است و بسته به تعلقات نفسانیه است جمیع ابواب معارف و مکاشفات به روی او مغلق است و همین که از این بیت مظلم به قوّت ریاضات و انوار هدایات خارج شد و منازل نفس را طی کرد، فتح باب قلب به روی او شود و معارف در قلب وی ظهور کند و دارای مقام قلب گردد.» [10]

اقسام علم و مقامات انسان

امام در کتاب اربعین بحث بسیار جالبی درباره ارتباط علوم اسلامی و مقامات انسانی دارند که با توجه به مسئله تعلیم و تربیت بجاست آنچه فرموده اند بطور اختصار ذکر کنیم حضرت امام در تفسیر روایت «انّماالعلم ثلاثه: آیة محکمةٌ او فریضة عادلة او سنّة قائمةٌ و ما خلاهنّ فهو فضل» برای انسان سه مقام معرفی می فرماید:

1 ـ نشأة آخرت و عالم غیب و مقام روحانیت و عقل

2 ـ نشأة برزخ و عالم متوسط بین العالمین و مقام خیال

3 ـ نشأة دنیا و مقام ملک و عالم شهادت

برای هر یک از این ها کمال و تربیت و عمل مخصوصی است مناسب با نشأة و مقام خود و انبیاء علیهم السلام ـ متکفّل دستور آن اعمال هستند. پس کلیه علوم نافعه منقسم می شود به سه علم عملی که راجع است به کمالات عقلیه و وظایف روحیّه، و علمی که راجع است به اعمال قلبیه و وظایف آن، و علمی که راجع به اعمال قالبیّه و وظایف و نشأه ظاهره نفس است.

امّا علومی که تقویت و تربیت عالم روحانیت و عقل مجرد را کند، علم به ذات مقدس حق و معرفت اوصاف جمال و جلال و علم به عوالم غیبیّۀ تجرّدیه از قبیل ملائکه و اصناف آن، از علی مراتب جبروت اعلی و ملکوت اعلی تا أخیرۀ ملکوت اسفل و ملائکه اسفل و جنود حق ـ جل و علا ـ  و علم به انبیاء و اولیاء و مقامات و مدارج آنها و علم به کتب منزله و کیفیّت نزول وحی و تنزل ملائکه و روح و علم به نشأه آخرت و کیفیت رجوع موجودات به عالم غیب و حقیقت عالم برزخ و قیامت و تفاصیل آنها و بالجمله علم به مبدأ وجود و حقیقت و مراتب آن و بسط و قبض و ظهور و رجوع آن.

و علومی که راجع به تربیت قلب و ارتیاض آن و اعمال قلبیه است علم به منجیات و مهلکات خلقیه است یعنی علم به محاسن اخلاق مثل صبر و شکر و حیا و تواضع و رضا و شجاعت و سخاوت و زهد و ورع و تقوی و دیگر محاسن اخلاق و علم به کیفیت تحصیل آنها و اسباب حصول آنها و مبادی و شرایط آنها و علم به قبایح اخلاق از قبیل حسد و کبر و ریا و حقه و ... و علم به مبادی وجود آنها و علم به کیفیت تنزّه از آنها ...

و علومی که راجع به تربیت ظاهر و ارتیاض آنست علم فقه و مبادی آن و علم آداب معاشرت و تدبیر منزل و سیاست مُدن است.

باید دانست که هر یک از این مراتب ثلاثه انسانیّه که ذکر شد بطوری به هم مرتبط است که آثار هر یک به دیگری سرایت می کند، چه در جانب کمال یا طرف نقص. مثالاً اگر کسی قیام به وظایف عبادیّه و مناسک ظاهریّه ـ (چنان چه باید و مطابق دستورات انبیاء است) ـ نمود، از این قیام به وظایف عبودیّت تأثیراتی در قلب و روحش واقع شود که خلقش رو به نیکویی و عقایدش رو به کمال گذارد و همینطور اگر کسی مواظب تهذیب خلق و تحسین باطن شد در دو نشأه دیگر نیز مؤثر شود ... و این از شدّت ارتباطی است که بین مقامات است بلکه تعبیر به ارتباط نیز از ضیق مجال و تنگی قافیه است.

باید گفت یک حقیقت دارای مظاهر و مجالی است. و همین طور کمالات مقامات ثلاثه بسته به کمالات هر یک است کسی گمان نکند که بدون اعمال ظاهریه و عبادات قالبیّه می تواند دارای ایمان کامل یا خلق مهذب شد یا اگر خلقش ناقص و غیر مهذّب شد اعمالش ممکن است تام و تمام و ایمانش کامل شود یا ممکن است بدون ایمان قلبی اعمال ظاهریّه اش تام و محاسن اخلاقیّه اش کامل گردد وقتی اعمال قالبیّه ناقص شد و مطابق دستورات انبیاء نگردید احتجاباتی در قلب و کدوراتی در روح حاصل می شود که مانع از نور ایمان و یقین می شود و همینطور اگر اخلاق رذیله در قلب باشد مانع از ورود نور ایمان است در آن ...

پیغمبر اکرم - صلی الله علیه و آله - در این حدیث شریف علوم را منقسم به سه قسمت می فرماید و هیچ شک نیست که این علوم ثلاثه راجع به این مراتب ثلاثه است ...

بدانکه «آیه محکمه» عبارت است از علوم عقلیه و عقاید حقه و معارف الهیه و «فریضۀ عادله» عبارت است از علم اخلاق و تصفیه قلوب و «سنّت قائمه» عبارت است از علم ظاهر و علوم آداب قالبیه ...

پس معلوم شد علوم شریعت منحصر به این سه قسم است بر طبق احتیاجات بشر و مقامات ثلاثه انسانیّه، و هیچ یک از علماء یکی از این علوم حق اعتراض به دیگری ندارد و لازم نیست اگر انسان دارای علمی نشد از آن تکذیب کند و به صاحب آن علم جسارت نماید ...»

سپس نکته بسیار جالب در تفسیر روایت یادآوری کرده اند که:

 «علوم عقلیه و حقایق اعتقادیه اگر چنانچه تحصیل شود ... برای تحصیل مقامات دنیویّه آنرا آیات محکمات نتوان گفت بلکه حجب غلیظه و اوهام واهبیه باید نام نهاد زیرا انسان اگر در کسب علوم مقصدش وصول به حق تعالی و تحقق به اسماء و صفات و تخلّق به اخلاق الله نباشد هر یک از ادراکاتش، درکاتی شود برای او و حجابهای مظلمه ای گردد که قلبش را تاریک و چشم بصیرتش را کور کند و مشمول آیه شریفه شود که فرماید:

 «من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکاً و نحشره یوم القیامة أعمی (طه 124) ... میزان در بینایی عالم آخرت، بینایی بصیرت و قلب است و بدن و قوای آن به کلّی تابع قلب و لبّ هستند .. گمان نکنند علماء مفاهیم و دانشمندان اصطلاحات و عبارات و حافظین کتب و مسفورات، اهل علم بالله و ملائکه و یوم الآخرة هستند اگر علوم آنها نشانه و علامت است، چرا در قلوب خود آنها تأثیرات نورانیّت نکرده ... در قرآن میزان برای شناختن علماء را خشیت از حق می داند هر کس دارای خوف و خشیت از حق نشد از زمره علماء خارج است «انّما یخشی الله من عباده العلماء»....

بدان که بسیاری از علوم است که بر تقدیری داخل یکی از اقسام ثلاثه است که رسول اکرم صلی الله و علیه و آله ذکر فرمودند. مثل علم طب و تشریح و نجوم و هیئت و امثال آن در صورتی که نظر آیت و علوم به سوی آنها داشته باشیم و علم تاریخ و امثال آن در صورتی که با نظر عبرت به آنها مراجعه کنیم پس آنها داخل شوند در آیه محکمة که بواسطه آنها علم به الله یا علم به معاد حاصل یا تقویت شود و گاه شود که تحصیل آنها داخل در «فریضه عادله» و گاه داخل در «سنت قائمه» شود. و اما اگر تحصیل آنها برای خود آنها داخل در «فریضه عادله» و گاه داخل در «سنت قائمه» شود. و اما اگر تحصیل آنها یا استنادات دیگری باشد، پس اگر ما را از علوم آخرت منصرف نمودند به واسطه این انصراف بالعرض مذموم شوند و الّا ضرر و نفعی ندارند.

پس کلیه علوم تقسیم شوند به سه قسمت:

یکی آنکه نافع به حال انسان است به حسب احوال نشآت دیگر که غایت خلقت وصول به آنست و این قسمت همان است که جناب ختمی مرتبت علم دانسته و آن را به سه قسمت تقسیم فرمودند.

و دیگر آنکه ضرر می رساند به حال انسان و او را از وظایف لازمه خود منصرف می کند این قسم از علوم مذمومه است مثل علم سحر و شعبده و کیمیا و امثال آن

و سوم آنکه ضرر و نفعی ندارد.... مثل حساب و هندسه و هیئت این قسمت از علوم را اگر انسان بتواند تطبیق با یکی از علوم ثلاثه نماید خیلی بهتر است.»

امام در این بیان بسیار عمیق و پرمحتوا وظیفه حوزویان و دانشگاهیان را مشخص نمودند که دانش آموختن باید جهت دار باشد، و از علومی که انسان را از وظیفه اصلی باز می دارد دوری شود. انسان با این عمرهای کوتاه و وقت کم و موانع و حوادث بسیار نمی تواند جامع جمیع علوم و حائز همه فضایل گردد. علاوه بر این فراگیری علم و دانش باید با هدف قرب الهی همراه باشد و گرنه آن علم حجابی خواهد شد در جهت عدم شناخت حق تعالی. امیدوارم خداوند متعال همه ما را در جهت وصول به مقام قرب الهی یاری فرماید.» [11]

محور دوّم: سیری بر سخنرانی ها و نصیحت پدرانه امام

تا اینجا اشاره ای داشتیم به گوشه هایی از نگرش تربیتی حضرت امام، در کتب و تألیفات عرفانی که برخی از آنها در دوران جوانی ایشان تدوین شده است.

حضرت امام همان روش را پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ضمن سخنرانی های گوناگون دنبال فرمودند. در هر سخنرانی و ملاقاتی، فرزندان خویش را با نصیحت های پدرانه مورد لطف قرار داده و آنان را در جهت تربیت صحیح هدایت نمودند. هر چند در این مرحله به خاطر وجود مخاطبین مختلف و حالت سخنرانی داشتن، لحن و تعبیرات و اصطلاحات ایشان فرق می کند، لکن از حیث محتوی و روش تفاوتی بچشم نمی خورد. چرا که همان اندیشه و روش عرفانی را با عبارات بسیار ساده و روان «که از ویژگیهای امام بود» با استفاده از ظواهر آیات و دعاها بویژه مناجات شعبانیه، دنبال فرمود.

نکات اساسی و مهمّی که در سخنرانی های امام بچشم می خورد عبارتند از:

1 ـ انسان و نیازمندی او به تعلیم و تربیت؛

2 ـ اهمیت تهذیب و تصفیه دل؛

3 ـ غایت بعثت تزکیه است؛

4 ـ تعلیم بدون تزکیه بی ارزش است؛

5 ـ نقش تزکیه در حوزه و دانشگاه؛

6 ـ پرورش روحیه کودکان و دانش آموزان و نقش معلمان در این راستا؛

7 ـ تعلیم و تربیت و روحیه شهادت طلبی؛

8 ـ نقش عرفان در تربیت صحیح؛

9 ـ حکومت برای اقامه عدل و هدف نهایی معرفی خدا؛

10 ـ برای رسیدن به تربیت صحیح از کجا آغاز کنیم؛

11 ـ هر اصلاحی نقطه اوّلش خود انسان است؛

12 ـ انس داشتن با قرآن؛

13 ـ همه موجودات آیت خداست؛

14 ـ فطرت انسان بر پاکی و نورانیّت آفریده شده است؛

15 ـ عشق به کمال مطلق عشق به خداست.

هر کدام از عناوین بر گرفته شده از فرمایشات امام جای بحث گسترده ای دارد که به بعضی از آنها با استفاده از کلمات خود آنحضرت اشاره خواهیم داشت.

انسان و نیازمندی او به تعلیم و تربیت:

در بینش اسلام، انسان موجودی است الهی که جامع عوالم غیب و شهادت است و هر چه در آنها است در وجود انسان نهاده شده است چنانکه مولای عارفان فرمود:

تو پنداری همین جرم صغیری                                               جهانی در نهاد تو نهان است

حضرت صادق(ع) فرمودند: «بدان که صورت انسان بزرگترین حجتهای الهی بر خلقش است. و او همان کتابی است که آنرا با دست خود نوشته است و او همان هیکل است که آنرا با حکمت خود بنایش نموده و او است مجموعۀ صورت جهانیان، و او است مختصری از لوح محفوظ، و او بر هر غایبی شاهد است و او است راه راست بهر گونه خیر و نیکی، و همان راهی است که در میان بهشت و دوزخ کشیده شده است».

بنابراین انسان خلیفه خدا است که صفات خداوندی را در بر کرده و در گنجینه های ملک و ملکوت او نفوذ دارد روحش از حضرت الهیه بر او دمیده شده ظاهرش نسخه ایست از ملک و ملکوت و باطنش گنجینه های خدای لایموت، و چون جامع همه صورتهای کوینه و الهیه بود از این رو در تحت تربیت اسم اعظمی که به همه اسماء و صفات محیط بود و بر همه رسم ها و تعیّن ها حکومت داشت قرار گرفت. پس ربّ انسان جامع کامل همانا حضرت الهیه است و سزاوار است که او خدای را بنامی که با مقامش تناسب دارد و او را از اموری که با او سازگار نیست محافظت می کند، بخواند، و از این رو است که باید در مقام استعاذه و پناهندگی از شیطان رجیم بنام الله پناهنده شود نه دیگر نامها. و از آنجا که می خواهد به پروردگار مردم پناهنده شود که خدا می فرماید: «قل اعوذ برب الناس» به او امر شده تا از شر کسی پناهنده شود که با مرتبه او و کمالات او ضدّیت و تنافر دارد، و آن وسوسه باطنی است و پناه بخدا برد از کسیکه در باطن او وسوسه ایجاد می کند و در راه معرفت راهزن او است. چنانکه در قرآن می فرماید: «الله ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النّور»

با توجه به این مطالب است که قرآن در جای دیگر می فرماید: «و لقدکرمنّا بنی آدم و حملناهم فی البرّ والبحر» بنابراین تاج کرّمنا بر فرق انسان و بنی آدم و خروج از تاریکیها و ظلمتها و وصول به مقام نورانیّت الهی همه اینها در سایه تربیت صحیح انجام می شود. اگر تهذیب نفس و پاکی دل در پرتو ایمان و باور قلبی به خدا حاصل شد خداوند متعال ولایت او را بعهده خواهد گرفت و کسی که خداوند متعال ولی او گردد، سرانجام حیات و مماتش روشن است.

امام می فرماید: «انسان از آغاز فاسد بدنیا نیامده است. بلکه از آغاز بر فطرت خوب و الهی آفریده شده «کل مولود یولد علی الفطرة» که مقصود همان فطرت توحید، و فطرت اسلام است و این تربیتهاست که یا این فطرت را شکوفا می کنند و یا جلوی شکوفایی آن را می گیرند بدون شک انسان یک موجودی است که اگر چنانچه مهار نشود و بطور آزاد رشد کند و یک علف هرزه ای باشد و تحت تربیت واقع نشود هر چه بزرگتر بشود و بر مقامش بیفزاید آن جهات روحی تنزل می کند و معنویات تحت سلطه شیطان نفس واقع می شود.

همه زحمت های انبیاء و همه کتب آسمانی و همه دعوت های اولیاء و انبیاء برای این بوده که این موجودی که اگر به خودش واگذاشته بشود از تمام حیوانات بدتر است و از تمام شیاطین شیطانتر است این را هدایت کنند و به صراط مستقیم دعوت کنند انسانی الهی بسازند.» [12]

هدف و غایت بعثت تزکیه است:

یکی از فرازهای مهم سخنان حضرت امام عنوان فوق است که با استفاده از قرآن در مناسبتهای مختلف نسبت به آن عنایت خاصی داشتند. قرآن کریم یکی از اهداف مهم پیامبر اسلام را تزکیه معرفی کرده است:

 «هوالذی بعث فی الأمیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین» شما مردمی که در پیش از بعثت در گمراهی و جهالت بودید خداوند متعال از میان خودتان شخصی را مبعوث فرمود تا در پرتو تلاوت آیات و تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت نجات یابید.

در جای دیگر هدف انبیاء را اقامه عدل و قسط معرفی نموده است «لیقوم الناس بالقسط» و بی شک در پرتو عدالت و قسط است که انسانها مهذّب و جامعه نیز پاک و بدور از گناه ساخته می شود.

تأکید حضرت امام بر این بود که جامعه ما بایستی از ظلم و ستم و گناه پاک شودو عدالت برقرار شود تا زمینه تزکیه دلها بوجود آید.

 «... گرفتاری همه ما برای این است که ما تزکیه نشده ایم، تربیت نشدیم، عالم شدند تربیت نشدند، دانشمند شده اند، تربیت نشده اند، تفکراتشان عمیق است لکن تربیت نشده اند و آن خطری که از عالمی که تربیت نشده است و تزکیه نشده است بر بشر وارد می شود آن خطر از خطر مغول بالاتر است.

غایت بعثت این تزکیه است غایت آمدن انبیاء این تزکیه است و دنبالش آن تعلیم است.» [13]

 «در جای دیگر می فرماید: انبیاء برای آدم سازی آمده اند، قرآن کریم یک کتاب آدم سازی است، همه انبیاء آمدند که آدم ها را درست کنند با درست کردن آدم همه بساط درست می شود.» [14]

همچنین می فرماید: «آن چیزی که مطرح است پیش انبیاء انسان است چیز دیگری نیست ...  می خواهند انسان درست کنند، انسان که درست شد همه چیز درست می شود.» [15]

اگر برای هر علمی موضوعی است چنانچه شما آقایان می فرمائید، علم همه انبیاء هم موضوعش انسان است و اگر برای هر دولتی برنامه ای است برنامه رسول اکرم(ص) را می شود گفت همان سوره ای است که در اول وارد شده است، آن برنامه رسول خداست.

 «بسم الله الرّحمن الرّحیم اقرا باسم ربّک الذی خلق، خلق الانسان من علق اقرا و ربّک الاکرم الذی علم بالقلم، علم الانسان مالم یعلم.

تمام انبیاء موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان انسان است، آمده اند انسان را تربیت کنند آمده اند این موجود طبیعی را از مرتبه طبیعت به مرتبه عالی مافوق الطبیعة ما فوق الجبروت برسانند تمام بحث انبیاء در انسان است.»[16]

نقش تهذیب و تزکیه در حوزه و دانشگاه:

دو طیف حوزه و دانشگاه نقش سرنوشت سازی در مدیریت و سازندگی کشور داشته و دارند از دید امام این دو قشر وظیفه بسیار بزرگی را بر دوش دارند از اینرو در سخنرانی ها به مناسبتهای مختلفی اهمیّت مسئله را یاد آوری فرموده اند:

 «انبیاء برای آدم سازی آمده اند، ایندو قطب که هر دو مأمور آدم سازی هستند قطب دانشگاه مأمور آدم سازی هست و قطب روحانیت مأمور آدم سازی هست و کارشان شریفترین کارهاست  برای اینکه همان کار انبیاست و هم مسئولیت شان بالاتر از همه مسئولیتهاست برای اینکه در اینجا همه چیز درست می شود.

در فراز دیگر می فرمایند مهمترین چیزی که برای کشور ما لازم است تعهّد اسلامی و تهذیب اسلامی است که اگر این یک سنگر صحیح شود و سنگر دانشگاه و فیضیه یک سنگر اسلامی باشد دیگر سایر ملت به اینطرف یا آنطرف نخواهند گرائید و با صراط مستقیم راه انسانیت و راه اسلامیت راه استقلال و راه آزادی را طی می کنند.» [17]

 «اگر اساتید دانشگاه فقط همشان این باشد که درس بگویند (البته در دانشگاههای سابق ما درس هم درست نبود، اگر بود ما اینقدر عقب نمانده بودیم از دانش هم، حالا ما فرض می کنیم که خیر، خوب، حالا هم انشاءالله خوب است) فقط بنایشان بر این باشد که تعلیم کنند اینها را، پهلویش تربیت نباشد تربیت معنوی نباشد از دانشگاه آنها می آید بیرون که فساد می کنند، حوزه های علمی هم همینطور است. اگر در حوزه های علمی قدیمی تهذیب نباشد، اخلاق نباشد، آموزش معنوی نباشد فقط آموزش علمی باشد فقط علم در کار باشد، آنجا هم افرادی از آن بیرون خواهند آمد که دنیا را هلاک می کنند، به هم می زنند، پس آن رکن آموزش با رکن پرورش باید بگوئیم که اینها با هم هستند و اگر با هم دریک جمعیتی در یک بنگاهی، در یک مدرسه ای در یک دانشگاهی، اینها همدوش هم رفتند و جلو رفتند، آنوقت است که ما استفاده از دانشگاه می کنیم، استفاده از حوزه های علمی می کنیم، استفاده از همه جا می کنیم.

اگر چنانچه علم در یک قلب فاسد وارد شد در یک مغز فاسد از جهت اخلاق وارد شد ضررش بیشتر از نادانی است، نادانی فقدان یک امر بزرگ است امّا دیگر ضرر زدن نیست و نابود کردن نیست. به خلاف اینکه اگر دانش باشد بدون بینش اخلاقی و بینش نفسانی و الهی این است که بشر را به هلاکت می رساند ...

اگر یک ملتی بخواهد پرواز کند طرف سعادت، با دو تای اینها باید پرواز کند یکی اش که ناقص باشد نمی شود، و من امیدوارم که شما آقایان اساتید دانشگاه علمای حوزه ها این روابطتان را حفظ بکنید.»

با مطالعه آثار امام بخوبی روشن می شود که حضرت امام حساسیت خاصی نسبت به تهذیب و پاکی این دو قشر داشتند چرا که استعمارگران از قدیم برای جدا کردن این دو طیف و به انحراف کشاندن آنان تلاشهای فراوانی را انجام دادند و روشن است که در آینده ساکت نخواهند بود.

 «اگر نفوسی تزکیه نشده و تربیت نشده وارد بشوند در هر صحنه، در صحنه توحید، در صحنه معارف الهی، در صحنه فلسفه، در صحنه فقه و فقاهت، در صحنه سیاست، در هر صحنه ای که وارد بشود اشخاصی که تزکیه نشدند و تصفیه نشدند و از این شیطان باطن رها نشدند خطر اینها بر بشر خطرهای بزرگ است ...» [18]

یکی از عواملی که حضرت امام نسبت به دانشگاهیان و حوزویان حسّاسیّت خاصی نشان می دادند ارتباط آنان با قشر نوجوان و دانش آموزان بود. در یکی از فرازها می فرمایند: «شما آقایان معلمین و همه معلمهایی که در سرتاسر کشور هستید و همه اساتیدی که در دانشگاهها هستند مسؤولند نسبت به این امانتی که خدای تبارک و تعالی و اولیاء اطفال و اولیای اینها به شما سپرده اند همه مسؤول هستند گمان نکنید که شما یک، ده نفر، پنجاه نفر، پیش شما هست و شما آن پنج نفر یا ده نفر یا پنجاه نفر را تعلیم می دهید و ممکن است که خیال کنید که این عده چیزی نیستند، دیگران کارها را انجام بدهند، ممکن است دربین همین ده نفر همین پنجاه نفر که شما تعلیم می دهید یک شخصی پیدا بشود که بعدها بشود یک مقام عالی داشته باشد رئیس جمهور یک مملکت بشود، نخست وزیر بشود.... و یا خدای نخواسته معلم منحرفی باشد ...  ممکن است همین یک نفر یک کشور را به باد فنا بدهد ...

رضاخان هم یک آدمی بود که بچه یک نفر آدم پائین بود لکن چون تربیتانسانی و اسلامی نبوده است، یک نفر آدم که فاسد از کار درآید یک کشور را به سالهای طولانی به فساد می کشد  ...» [19]

حضرت امام در فراز دیگری درباره سیر تربیت فطری و نگهداری آن خطاب به معلمان و دانشگاهیان می فرماید: «شما می دانید که این بچه های کوچک که در دبستان هستند و بعد از او در جاهای دیگری مثل دبیرستان و بعد هم منتهی می شوند به دانشگاهها، همینها سرمایه این کشور هستند یعنی سرمایه علمی و سازندگی علمی این کشور هستند. و می دانید که این کودکان از اوّلی که وارد می شوند در محیط تعلیم، یک نفوس سالم ساده و بی آلایش و قابل قبول هر تربیتی و هر چیزی که به آنها القاء می شود، هستند و اینها از اول که وارد کودکستان می شوند اماناتی هستند الهی بدست آنهایی که در کودکستان آنها را تعلیم می دهند و همین امانات از آنجا منتقل می شوند به جاهای دیگر و به دست معلمین دیگر تا برسد به آنجائی که رشد کردند و بزرگ شدند و وارد شدند در مراتب عالیه و دانشگاهها اگر چنانچه این اطفال را از اوّل یک نحو تربیت بکنند که در آن انحراف نباشد، تربیتهای مناسب با انسان باشد، مناسب با فطرت پاک انسانها باشد از آن اوّل وقتی که آن معلمین دبستان و کودکستان بعد بالاتر تحت تربیت واقع می شوند با همان تربیت وارد می شوند به دبیرستان مثلاً و اگر اینجا هم همان تربیت به صراط مستقیم باشد ... با همان حال که پذیرش هر تربیتی در نو سالها و میانسالها خیلی زود انجام می گیرد ... در دانشگاهها هم همانجور تربیت باشد اینها بعد که تحویل به جامعه داده می شوند و مقدرات جامعه قهراً به دست اینها سپرده می شود بالمآل، یک کشور را کشور نورانی کشور انسانی، کشور به فطرت الله تربیت می کنند و کشور را به جلو می برند ....» [20]

از کجا آغاز کنیم؟

این پرسشی است که برای هر انسانی که تصمیم دارد در مسیر سازندگی و پاکی نفس گام بردارد مطرح می شود. بسیاری از افراد علاقمند به تربیت در اثر عدم انتخاب شیوه صحیح ناموفق بوده و در نهایت شکست خورده اند زیرا برای موفقیت در یک کار بویژه کارهای اساسی و سرنوشت ساز دو چیز لازم است:

1 ـ شیوه کار و چگونگی شروع و به اتمام رساندن آن.

2 ـ محتوا و موادی که برای رسیدن به هدف بکار می‎ گیرد.

در علم عرفان هر دو امر وجود دارد بر خلاف علم اخلاق که بیشتر به امر دوم پرداخته است روش تربیت و تهذیب نفس از مسائل بسیار حسّاس و دقیقی است که اهل عرفان بخوبی از عهده آن بر آمدند و راههای عملی آن را ارائه داده اند.

عرفا از طریق تجربه به این نتیجه رسیده اند که بایستی از یک نقطه شروع کرد و منازل گوناگون را یکی پس از دیگری طی نمود تا به مقام قرب الهی که قلّه رفیع انسانیّت است رسید حضرت امام می فرماید:

 «بدانکه اگر کسی با قدم معرفت سلوک الی الله کند به هدف نهائی خود نخواهد رسید و در احدیت جمع، مستهلک نخواهد شد و پروردگار مطلق خود را مشاهده نخواهد کرد مگر آنکه در مقام سلوک منزل ها و درجه ها و مرحله ها و معراج های از خلق به سوی حق مقید را پشت سر بگذارد و کم کم قید را زایل نکند و از نشئه ای به نشئه دیگر و از منزلی به منزل دیگر منتقل شود تا آنکه بحق مطلب منتهی گردد چنانچه در کتاب الهی بآن اشاره شده است و نحوه سلوک شیخ الانبیاء حضرت ابراهیم(ع) این چنین بوده است آنجا که می فرماید: چون تاریکی شب او را فرا گرفت ستاره ای را بدید و گفت همین است پروردگار من تا آنجا که می گوید و جهت وجهی للّذی فطرالسموات و الأرض حنیفاً مسلماً و ما انا من المشرکین و بدین ترتیب آن حضرت تدریجاً از ظلمات عالم طبیعت به عالم ربوبیت بالا رفت.» [21]

خواجه عبدالله انصاری آغاز سیر و سلوک را یقظه و تنبّه ذکر کرده است حضرت امام در چهل حدیث (اربعین) نقطه شروع را تفکر قرار داده اند می فرماید: «بدان که اوّل شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق تعالی تفکر است» هر چند در بعضی موارد به: یقظه و تنبه تعبیر کرده اند.

بو علی سینا در اشارات اولین منزل را اراده نامیده است و آن عبارت است از نوعی شوق و رغبت که در اثر برهان یا تعبّد و ایمان در انسان برای چنگ زدن به دستگیرۀ بااستحکام حقیقت پدید می آید، آنگاه روح و ضمیر به جنبش می آید تا به اتصال حقیقت دست یابد. پس از این نوبت به عمل و تمرین و ریاضت می رسد. ریاضت به معنای آماده ساختن روح است، که متوجه سه هدف است.

یکی از آن سه هدف مربوط به امور خارجی است یعنی از بین بردن شواغل و موجبات غفلت.

دوم، مربوط است به نظم بخشیدن به قوای درونی و از بین بردن آشفتگیهای روحی که از آن به رام ساختن نفس اماره برای نفس مطمئنه تعبیر شده است.

و سوم، مربوط است به نوعی تغییرات کیفی در باطن روح که از آن به «تلطیف سرّ» تعبیر شده است.

سپس می گوید:

زهد به هدف اوّل از سه هدف ریاضت کمک می کند (یعنی زهد سبب می شود که موانع و شواغل و موجبات غفلت از سر راه برداشته شود) و اما هدف دوم (یعنی رام شدن نفس اماره برای نفس مطمئنه و پیدایش انتظام در درون و بر طرف شدن آشفتگیهای روانی) چند چیز است که به آن کمک می کند یکی عبادت به شرط آنکه با حضور قلب و تفکّر توأم باشد دیگر آواز خوش آهنگ مناسب با معانی روحانی که تمرکز ذهن ایجاد کند و سخنی که با آن ادا می شود (مثلاً آیه قرآن که تلاوت می شود و یا دعا و مناجاتی که قرائت می شود و یا شعر عرفانی که خوانده می شود) در قلب نفوذ دهد. سوم سخنی پندآموز که از گوینده ای پاک دل با بیانی فصیح و بلیغ و لحنی نرم و نافذ و هیئتی راهنمایانه شنیده شود.

اما هدف سوّم (نرم و لطیف و رقیق ساختن روح و بیرون کردن خشونتها از درون) آنچه به آن کمک می کند یکی اندیشه های لطیف و ظریف است (تصور معانی دقیق و اندیشه های رقیق موجب ظرافت و لطافت روح می گردد) دیگر عشق توأم به عفاف به شرط آنکه از نوع عشق نفسانی و روحی باشد نه عشق جسمی و شهوانی و حسن و اعتدال شمائل معشوق حاکم باشد نه شهوت[22]

سخن درباره شیوه و روش تهذیب نفس بسیار است بزرگان فن مطالب ارزشمندی را فرموده اند چون از موضوع بحث ما خارج است تنها به فرمایش حضرت امام بسنده می کنیم:

 «مبارک آنوقتی است که خودمان بتوانیم خودمان را بسازیم و دنبال آن کشور را: ...» هر اصلاحی نقطه اولش خود انسان است ... آن چیزی که بر همه ما لازم است ابتدا کردن به نفس خودمان است و قانع نشدن به اینکه همان ظاهر درست بشود و از قلبمان شروع کنیم، مغزمان شروع کنیم و هر روز دنبال این باشیم که روز دومان بهتر از روز اوّلمان باشد و امیدوارم که این مجاهده نفسانی برای همه ما حاصل بشود و دنبال آن مجاهده برای ساختن یک کشور.» [23]

در فراز دیگر می فرماید:

 «... اول قدم یقظه است در سیر عرفانی هم یقظه اوّل قدم است در این سیر، این هم سیر الهی و عرفانی است بیداری اوّل قدم است.» [24]

هر چند در تقدیم و تأخیر برخی از منازل اختلافات جزئی دیده می شود لکن در روش و چگونگی آن اختلافی نیست.

امام در تعبیر دیگر می فرماید: «... اکنون امثال ما در حجابهای ظلمانی بعضها فوق بعض واقعیم دردها و رنجها و عذابها از این احتجاب است و اوّل قدم که مقدمه رفع حجب است آن است که گرایش پیدا کنیم که در حجابیم و از این حذر طبیعت که تمام وجود ما را از سرّ و علن و باطن و ظاهر فرا گرفته بتدریج به هوش آئیم و این یقظه ایست که بعض اهل سلوک منزل اوّل دانسته اند و چنین نیست بلکه این به هوش آمدن و بیدار شدن مقدمه دخول در سیر است و رفع همه حجب ظلمانی و پس از آن نورانی وصول به اوّل منزل توحید است و اگر به قدم عقال عقل پیش رویم ...» [25]

محور سوم: تربیت شاگردان

سومین آثار ارزشمند روش تربیتی امام، تربیت شاگردان عزیز و بزرگی که در حوزه علمیه از محضر ایشان کسب فیض نمودند نمونه آنان شهید بزرگوار علامه مطهری بود وی درباره درسهای عرفانی و معنوی و سازنده امام می گوید: پس از تمام شدن درس امام تا هفته دیگر سرمست سخنان ایشان بودیم و لذت و شیرینی درس در کاممان وجود داشت. و این شاگردان بزرگ بودند که در دوران انقلاب بازوی توانایی برای اجرا و عملی کردن اهداف امام بودند.

محور چهارم: تربیت نسل جوان

نه تنها شاگردانش در فیضیه از محضرش بهره گرفتند که فرزندانش در میدان جبهه و جهاد و دانشگاه و میدانهای دیگر از پند و نصیحتهای پدرانه ایشان فیض بردند و از نیروهای جوانی که سنشان اقتضا می کرد بدنبال هوا و هوسها و آمال جوانی کشیده شوند، افرادی را تربیت کرد که همواره از پدر پیر و مرشدشان درخواست می کردند تا دعا کند در راه خدا شهید شوند.

در فرازی از سخنان مبارکش می فرماید:

 «یک ملتی که جوانهایش می آیند پیش من یک دفعه و دو دفعه نه زیاد، و از من تقاضا می کنند که تو دعا کن که ما شهید شویم این از ترور دیگر نمی ترسد، این شهادت را می خواهد با آغوش باز دنبال شهادت، این تعلیم اسلامی اینطوری است. رمز پیروزی ملت ما همین بود که دیگر نمی ترسیدند از این که بروند توی خیابان بکشندشان می رفتند خیلی هم کشته می شدند بالاخره هم با همین فریادها و دادها و الله اکبرها پیروز شدند رژیم اسلامی اینطور است که افرادش از مسجدند از مسجد نهضت می شد و از مسجد می رفتند به میدان ...» [26]

نتیجه گیری

برملت ایران لازم است که پس از رحلت حضرت امام روش تربیتی و عرفانی ایشان را فراموش نکنند چرا که امروز بهترین روش برای تربیت در راستای پاکی و صداقت و حرکت در مسیر خدا و نیل به قله منبع انسانیت راه ایشان است و بجاست که پژوهشگران و شیفتگان مکتب عرفانی امام به بحث نشینند و در پیرامون راه امام تحقیق بیشتری انجام دهند و راههای عملی آن را تبیین نمایند.

امروزه که ملت ما کمبود ارزشهای انسانی و تربیتی را احساس می کنند و بایستی از عرفان امام آنطور که شخص امام می خواستند تبلیغ شود. تا نیروهای جوان در جهت روشهای منفی گرایش پیدا نکنند. و همچنین زمینه های مبارزه با تهاجم فرهنگی آماده شود.

یکی از راههای تبیین مبانی عرفانی و تربیتی امام این است که در دروس معارف اسلامی در دانشگاهها و مراکز آموزشی از کتب و تألیفات امام بویژه «اربعین» (چهل حدیث) استفاده شود. و در حوزه ها نیز اساتید فن به تبیین مبانی امام بپردازند.

 

منبع: مجموعه مقالات کنگره بررسی اندیشه و آثار تربیتی حضرت امام خمینی(س)، ص 252.

منابع:


[1] . علوم اسلامی، شهید مطهری

[2] . عرفان حافظ، شهید مطهری

[3] . شرح اشارات ج 3، علوم اسلامی

[4] . . ر.ک:صحیفه امام ، ج 20 / ص 409-410 /

[5] . سرالصلواة / ص 33 و 62

[6] . سرالصلواة / ص 33 و 62

[7] . مصباح الهدایه / ص 79.

[8] . چهل حدیث / ص 7.

[9] . . ر.ک:صحیفه امام ، ج 20 / ص 394-395 /

[10] . چهل حدیث / ص 391، 326، 336 /

[11] . چهل حدیث / ص 391، 326، 336 /

[12] . . ر.ک:صحیفه امام ،ج 13 / ص 286-288 - ج 15 / ص 491-492 - / ج 8 ص 93-94، 63-65، 324-325 /

[13] . همان

[14] . همان

[15] . همان

[16] . همان

[17] . . ر.ک:صحیفه امام / ج 14 / ص 207، 392، 7 – / ج 13 ص 268 /

[18] . همان

[19] . همان

[20] . همان

[21] . دعای سحر / ص 31 /

[22] . علوم اسلامی، شهید مطهری

[23] . . ر.ک:صحیفه امام / ج 17، ص 435-436 / ج 9، ص 88-90 /

[24] . همان

[25] . محرم راز / ص 53.

[26] . فصلنامه حضور / ص 38

. انتهای پیام /*