مصاحبه با آیة الله  عباس محفوظی

 

 با تشکر از حضور حضرت عالی در این گفت وگو، لطفاً به عنوان شروع بحث کلیاتی در مورد منش و روش اخلاقی حضرت امام بیان فرمایید.

 بسم الله  الرحمن الرحیم. آشنایی بنده با حضرت امام، پس از ورود به حوزۀ عملیۀ قم، از نماز جماعت آیة الله  خوانساری در فیضیه شروع شد. امام برای نماز مغرب و عشاء به فیضیه تشریف می آوردند. اولین بار که زیارتشان کردم شیفتۀ وقار و تواضعشان شدم و این شیفتگی مقدمۀ شرف یابی به محضرشان شد. ایشان پیش از آن زمان، درس اخلاقی داشتند که متأسفانه به جهاتی تعطیل شده بود. بنده بعدها که به درس خارج رسیدم، در درس ایشان شرکت کردم و تا زمانی که درسشان ادامه داشت، در خدمتشان بودم. روش  امام این بود که معمولاً روز قبل از تعطیلات، پس از درس نکات اخلاقی بیان  می کردند. وقتی که به کرسی اخلاق می نشستند، آن چنان کلامشان در دل ها مؤثر بود که اشک ها جاری می شد و این برای ما خیلی اهمیت داشت. البته در خلال درس ها هم گاهی به مباحث اخلاقی اشاره داشتند، ولی به طور رسمی درس اخلاقشان روز قبل از تعطیلات بود.

بنده به اتفاق گروهی دیگر از شاگردان حضرت امام که ضرورت استمرار درس اخلاق ایشان را به شدت حس کرده بودیم، خدمتشان شرفیاب شدیم و تقاضا کردیم که مجدداً درس اخلاق را شروع نمایند، فرمودند درس اخلاق لازم است، باید باشد، ولی من عذر  دارم.

در مورد تعطیل شدن درس اخلاق ایشان، باید بگویم کسانی که مسبب این کار شدند، واقعاً حوزه را محروم کردند. وقتی که آن نامۀ اهانت آمیز را به امام نوشتند، ایشان در جواب فرمودند اگر شما راست می گویید، خدا مرا مشمول رحمت خودش گرداند و اگر شما دروغ می گویید، من دعا می کنم که خدا از سر تقصیر شما بگذرد. این برخورد، یعنی اخلاق عملی.

حضرت امام در اخلاق نظری و عملی استاد بودند. ما در اخلاق نظری نظیر ایشان را ندیدیم. در مورد علت شروع به تألیف کتاب کشف الاسرار فرمودند یک روز رفتم فیضیه، جلوی درِ مدرسه مشغول نگاه کردن کتاب هایی بودم که برای فروش پهن کرده بودند، دیدم آقایی در کنار من مشغول مطالعۀ جزوه ای است و می گوید حرف های درستی گفته است. سخنان او کنج کاوی مرا برانگیخت و پرسیدم این جزوه چیست و چه گفته؟ گرفتم آن را نگاه کردم، دیدم کتاب اسرار هزار ساله است. به آن آقا گفتم خواهی فهمید که آیا درست گفته یا درست نگفته، بعداً معلوم خواهد شد، و در جواب آن، کتاب کشف الاسرار را نوشتم.

خیلی ها اخلاق گفته اند و مباحثی را مطرح کرده اند. «همه گویند ولی گفتۀ سعدی دگر است». امام چیز دیگری بود. سخنانش از قلب بر می خاست و در قلب می نشست و بسیار مؤثر بود. ایشان در نجف هم که بودند، روزهای آخر درس، همان روشی را که در قم داشتند، ادامه می دادند و درس اخلاق می گفتند. یکی از دوستانِ هم درس بنده نقل می کرد که یکی از روزهای آخر درس در نجف که قرار بود امام درس اخلاق بفرمایند، چون خیلی ها اطلاع پیدا کرده بودند، به مسجد شیخ انصاری آمدند و جمعیت بیش از حد معمول بود. وقتی که امام درس اخلاق را گفتند، یک شیخ عرب برخاست و خطاب به امام گفت آیا شما احساس وظیفه نمی کنید که این درس را در حوزه ادامه بدهید؟ این درس، باید درس روزانه باشد؛ اگر روزانه ممکن نیست، حداقل هفته ای یک بار این درس باید  باشد. به هر حال درس اخلاق امام در روحیۀ طلاب خیلی مؤثر بود و همه را منقلب  می کرد.

 حضرت امام هم در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل و هم در تقریرات منظومه و اسفار با اشاره به بعضی از کتب اخلاقی مثل احیاء علوم الدین غزالی، می فرمایند این کتاب ها حداکثر حکم نسخه را دارند، در حالی که کتاب اخلاقی باید شفا باشد. به نظر حضرت عالی کتاب اخلاقی مورد نظر امام ـ که باید شفا باشد ـ چه ویژگی هایی دارد؟

 متأسفانه مشکل ما این است که بیش تر به کلام و احکام پرداختیم، در نتیجه اخلاق متروک شد. علم فروع محدود به نظر نیست، باید عمل هم بکنیم، ولی اخلاق فقط در مکتوبات است و به تذکر محدود شده است. یکی از آقایان نقل می کرد که من خدمت آیة الله  بهجت رسیدم تا از ایشان دستوری بگیرم. ایشان فرمودند کتاب الجهاد وسائل را بگیر، اما مانند دیگران نخوان. یک روایت را که می خوانی، آن را هضم کن، بعد به سراغ روایت دیگر برو.

نیاز ما در زمینۀ اخلاق، اخلاق عملی است. همۀ دستوراتی را که در کتاب های اخلاقی می خوانیم، باید عمل کنیم. مثلاً در بحث جهاد با نفس، آن گاه مشمول «لَـنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَـنَا» می شویم که مجاهدۀ عملی داشته باشیم. صِرف آگاهی از مصادیق مجاهده کافی نیست. همچنین سایر دستورات اخلاقی ـ از قبیل ترک غیبت و بهتان و... ـ وقتی مؤثر واقع می شود که به مرحلۀ عمل برسد. منظور از هضم روایات هم همین تحقق بخشیدن به معنای آن ها است. حضرت امام به جنبه های عملی دستورات اخلاقی فوق العاده توجه داشتند و همۀ آن ها را به اصطلاح هضم کرده بودند. ایشان در مورد غیبت که روایات، آن را «ادامُ کلاب أهل النار» شمرده اند، می فرمودند منظور این است که در مقام عمل هم دیگر را تخریب نکنیم. به نظر من تعطیل شدن درس حکمت و عرفان توسط امام در همین راستا قابل فهم است.

حضرت امام در طول سالیان دراز به معنای دقیق کلمه خود را ساخته بودند و حتی جملاتی که در مواضع مختلف می فرمودند، نشانگر پشتوانۀ عظیم عملی آن ها بود. مثلاً شما چه کسی را دیده اید که این جرأت را داشته باشد که با شنیدن خبر از دست دادن فرزند خود بگوید: «این از الطاف خفیۀ الهی بود»، یا این جمله را که در آن سخنرانی مسجد اعظم فرمودند: «والله  من در طول عمرم از احدی غیر از خدا نترسیدم»، چه کسی را جرأت گفتن آن است. این مطالب تعارف بردار نیست، برخاسته از مراتب بالای عرفان عملی ایشان است.

امام در مورد این جملۀ حضرت علی علیه السلام، «وجدتک أهلاً للعبادة»، می فرمودند ما این گونه نیستیم، ما یک مزد بگیریم، عمله ایم، عبادت ما عبادت عمله است، بهشت تو را می خواهیم، حور تو را می خواهیم. اولین روزی که امام برای شروع درس طهارت به مسجد سلماسی تشریف آوردند، قبل از رفتن به منبر فرمودند مرحوم نایینی وقتی که به منبر رفت، شروع کرد به گریه کردن و گفت روزگاری شیخ انصاری بر این منبر می نشست. یک روز که امام به مسجد اعظم تشریف آوردند، یکی از طلاب ـ که هنوز زنده است ـ گفت برای ایشان صلوات بفرستند. امام فرمودند اگر این عمل تکرار شود، دیگر درس هم نمی آیم. این نحوه برخورد امام اثر عملی عجیبی بر دیگران داشت. امام به کرات می فرمودند آقایان طلاب، شیطان قسم یاد کرده که «لاَُغْوِیَنَّهُمْ أجْمَعِینَ إلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ المُخْلَصِینَ» شیطان حتی در مخلِص هم سهم دارد، اما این مخلَص کیست؟ هر کس می تواند مخلَص باشد، شرط آن عمل و اخلاق عملی است.

میرداماد به ملاصدرا گفت آمده ای چه بخوانی؟ گفت حکمت متعالیه. میرداماد گفت حکمت متعالیه در حکمت عملی نهفته است؛ در اخلاق عملی نهفته است. اگر عمل ما تطبیق کرد، درست می شود. امام از نجف نامه ای به آقای پسندیده نوشتند و از این که بعضی ها در تجملات افتاده بودند، گله کرده بودند و در اواخر عمر شریفشان هم طلاب را به ساده زیستی و با مردم بودن سفارش می فرمودند. ممکن است ما خوب حرف بزنیم، خوب بفهمیم، و خوب متوجه معنای فتأمل ها بشویم، اما آنچه که مهم است، مقام عمل است. اگر التزام عملی نباشد، این فهم ها راه به جایی نخواهد برد.

 حضرت امام، حکومت را فلسفۀ عملی فقه می دانستند. آیا با توجه به این مبنا می توانیم بگوییم که ایشان با تشکیل حکومت اسلامی می خواستند اخلاق را همگانی کنند و جامعه را به سمت اخلاقی شدن سوق دهند؟

 امام از همان زمان که بر کرسی اخلاق می نشستند، در نظر داشتند که آن جمعیت انبوه شاگردانشان را بسازند، تا آن ها به هر جا که قدم می گذارند، با عمل خود نشان دهند همان هایی هستند که امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی که شما در کوچه ها قدم می زنید، باید به گونه ای باشید که مردم بگویند خدا جعفر بن محمد را رحمت کند که چنین الگوی تربیتی ای داشت. حضرت امام می خواستند طلاب را این گونه بسازند. در زمان مرحوم آیة الله  بروجردی قبل از این که مسأله انجمن های ایالتی و ولایتی مطرح شود، حضرت امام در نظر داشتند در مقام عمل نشان دهندۀ الگوی تربیتی اسلام باشند. از این رو به تربیت آنان پرداختند. در واقع در آن زمان دو جهت مورد نظر امام بود؛ یکی اصل تربیت اخلاقی طلاب، و دیگری تربیت نیروی کارآمد و خود ساخته برای تشکیلات حکومتی آینده.

 با توجه به توصیه های متعددی که حضرت امام پس از انقلاب به مسئولان و کارگزاران نظام داشتند، به نظر شما اولاً، مهم ترین این توصیه ها چه بود و ثانیاً، با در نظر گرفتن اوضاع فعلی جامعه کدام یک از آن ها در حال حاضر بیش تر مورد نیاز است؟

 مهم ترین توصیۀ ایشان به مسئولان در رابطه با مردم بود؛ هم از این جهت که دولت مردان حکومت اسلامی از مردم فاصله نگیرند و جدا نشوند، و هم از این جهت که موقعیتی را به وجود آورند که مردم بتوانند مسائل و مشکلات خودشان را بدون هیچ ترس و واهمه با آن ها در میان بگذارند و مسئولان هم مسائلشان را با مردم در میان بگذارند، و توصیۀ دیگرشان به مسئولان ـ که امروز نیز به آن نیاز شدید است ـ این بود که ساده زیستی را رعایت کنند و خودشان را در معیشت با مردم تطبیق دهند، تا نظام اسلامی به یک نظام اشرافی و طبقاتی تبدیل نشود. در این رابطه در سخنرانی هایشان می فرمودند مردم ولی نعمت ما هستند، دست رد به سینه شان نزنیم. ایجاد فاصلۀ طبقاتی یکی از مهم ترین مصادیق دست رد به سینۀ مردم زدن است.

 اگر از حضرت عالی بخواهیم که امام را در یک کلمه تعریف بفرمایید، به عبارت دیگر اگر سؤال شود کلید شخصیت امام چیست، به کدام یک از سجایای اخلاقی ایشان اشاره می کنید؟

 شجاعت، امام بدون هیچ گونه ترس و واهمه و مجامله و مداهنه حرف خود را می زدند و به هیچ وجه اهل کوتاه آمدن در بیان نظرات خود نبودند و این خصوصیت ایشان از اول تا به آخر حفظ شد. مواضعی که ایشان علیه شاه و آمریکا و اسرائیل و... اتخاذ کردند، همه نشان دهندۀ این خصوصیت اخلاقی ـ شجاعت ـ بود.

 

منبع: مجموعه آثار 13 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مصاحبه های علمی)، ص 341.

. انتهای پیام /*