امام و بیداری امت های اسلامی
□ دکتر سید محمدباقر حجتی
□ قرآن – یا – برنامۀ صحیح و جامع زندگی برای زندهها
قبل از ورودِ در متن بحث، مقدمتاً این حقیقت را برای حضار گرامی گزارش میکنم که قرآن کریم برنامهای روشن و عاری از ابهام و پیچیدگی برای زندگانی صحیح و جامع برای زندهها است. سالها و بلکه قرنها حکومتهای طاغوتی و از پی آنها استحمار – و به قول یکی از دانشمندان معاصر، استعمار - به خواب خرگوشی امتهای جوامع اسلامی تداوم بخشیدند، و فرصتی برای آنها باقی نگذاشتند تا بیندیشند کتاب آسمانی مسلمین برنامۀ زندگانی است، و باید تعالیم آنرا در تمام شؤون زندگانی فردی و اجتماعی و سیاسی نفوذ بخشید.
قرآن کریم فقط به زندهها خطاب میکند، در این کتاب الهی هیچ خطابی و سخنی وجود ندارد که متوجه مردهها باشد؛ ولی تعالیم نادرست و منافع زمامداران دائرۀ حکومت قرآن را به حیطههایی محدود ساخت که مردم نسبت به دستورات سازندۀ قرآنی در غفلت و بیتفاوتی به سر میبردند، و موارد استفاده از این رهنمود الهی برای زندگانی، در تنگنای آداب و تشریفاتی محدود گشت که یقیناً هیچیک از آنها رسالت این پیام آسمانی را تشکیل نمیداد، به عنوان مثال:
ـ از قرآن کریم غالباً برای تلاوت بر سر گورِ مردهها و یا قرائت آن در مجالس ختم استفاده میشد که احیاناً نه مرده پایبند مضامین قرآن بوده و نه حضار مجلس ختم را اعتنائی به محتوای آن.
به طور قطع وقتی بر سر گور مرده آیاتی خوانده میشود که وای بر کمفروشان، وای بر استهزاءکنندگان، و یا خطاب میشود که باید از غیبت پرهیز کرد، یا نباید دروغ گفت، یا باید از خمر اجتناب کرد، یا باید از همۀ منهیات دست نهاد، یا بانگ تلاوت قاری این است که باید نماز را اقامه کرد، حق بینوایان و درماندگان را باید پرداخت، و از افتادگان دستگیری کرد، و یا باید از ستمدیدگان و مستضعفان حمایت به عمل آورد، یا باید با کفر و شرک و ظلم و استعمار و زور و استکبار نبرد کرد؛ اینگونه آیات که در کنار قبر میّتی که حیات و تحرک – با مرگ - از دست او ربوده شده چه پاسخی را نصیب قاری می سازد اگر این مرده قادر بر تکلم میشد، با زبان حال میگفت: این آیات، خطاب به زندهها است، از دست من کاری برنمیآید، برو این سخنها به زندهها بگو. ما نمیگوئیم قرائت قرآن برای اموات عملی نه درخور است، بلکه کاری است مستحب که محبوب حضرت باری تعالیٰ است و تبرک به قرآن در هر حال و برای هر کس و هر چیز نیکو است؛ اما سخن این است که قرآن کریم با مردهها سر و کاری ندارد.
ـ یا آنکه این کتاب آسمانی را بر سر سفره عروس و زینت خوانی که عروسش قرآن ناخوانده، و از محتوای آن بیخبر بوده است مینهادند. و به همین مقدار در توجه به قرآن بسنده میکرده و یا بسنده میکنند.
ـ یا آنرا به منظور حفظ مسافر از خطرها و آسیبهای سفر بالای سر او گرفته، و با شد – آمدی چند زیر قرآن، مسافر را به سوی مقصد سفر گسیل میداشتند و احیاناً مسافرهایی کاملاً بیاطلاع از حقایقِ قرآنی به همین بهره از قرآن قانع بودهاند.
ـ یا صرفاً به نهادن قرآن در طاقچۀ منزل و نگهداری آن در خانه، تبرک میجستند و شاید برای هیچگاه این مصحف آسمانی را از هم نمیگشودند، و به عنوان غریبترین و فراموششدهترین پدیدههای خانه و منزل به شمار میرفت.
گرچه همین اوضاع هم اکنون معمول و متداول است و کاری است که نباید از آن خرده گرفت، یقیناً این رابطه با قرآن کریم رابطه و پیوندی است که محبوب خدا است؛ لکن سخن در این است که آیا خویشاوندان قرآن یعنی افراد مسلمان میتوانند اسلام و پیروی از قرآن را به اینگونه امور محدود سازند و نشان آنها از اسلام همین باشد؛ اما خود در مسیری زندگانی کنند که در این مسیر نمیتوان کمترین پیوند و خویشاوندی با قرآن را در آن جستجو کرد؟
امام و نقش او در نفوذ اسلام و قرآن در زندگانی:
قرنها – کمابیش - موضع مسلمین در برابر قرآن موضعی بود که با قرآن کریم و اسلام پیوندی درخور قرآن برقرار نکرده بودند، اگرچه در بیگانگی از آن به سر نمیبردند. جریان تاریخ و ترفندهای استعمارگران افکار مردم را نسبت به اسلام به بیراهه سوق داد، و در آنها این اندیشه را خوشنشین ساخت که اسلام و قرآن نمیتواند پاسخگوی زندگانی در هر عصر و به ویژه در عصر پیشرفت تمدن باشد! و بالاخص استکبار و استعمار غرب به این اندیشۀ کاذب دامن میزد و آنچنان چهرۀ اسلام و قرآن را در نظر خویش و بیگانه مُشَوَّه و نامرغوب وانمود ساخت که خویشاوندان قرآن به گسستن از این پیوند افتخار میکردند و صله رحم را به قطع رحم واسپردند.
مگر خویشاوندان قرآن، آن عصرهایی را به فراموشی سپردند که قرآن کریم در تار و پود زندگانی مردم آن اعصار نفوذ داشت و همین برنامۀ قرآنی توانسته بود تمدنی را برای امت اسلامی به ارمغان آورد که مغربنشینان بدان رشک میبردند، و وقتی این پیوند را به تدریج سست کردند دوران انحطاطِ گام به گامِ آنها آغاز شد تا به صورتی درآمد که در قلب عالم اسلام یعنی فلسطین غدهای سرطانی به نام صهیونیست پدید آمد که ریشههای آن نه تنها ممالک اسلامی را میآزارد. بلکه جهان بشریت را به ستوه درآورده است.
حضرت امام (قدس سره الشریف) نخست به امت بزرگوار ایران فهماند قرآن کتاب زندگی و برنامه و دستورالعمل برای زندهها است که باید اوامر آنرا در تمام زوایای زندگانی پیاده کرد، و فهماند این کار امکانپذیر است؛ و با بیاناتی که از قرآن کریم الهام میگرفت این حقیقت را خاطرنشان ساخت که برای رهایی از ظلم و ستم طواغیت – در ظل رهنمودهای قرآن و اسلام - میتوان گامهای مؤثر و سازندهای برداشت و این باور را در امت اسلامی ایران و امتهای جوامع اسلامی جهان بارور ساخت که اسلام و قرآن عملاً میتواند با نفوذ در همۀ نواحی زندگانی، عزت و سربلندی و شرافت همه جانبۀ ملتها را ضمانت کند.
یقیناً باورکردنی نمینمود که رهبر انقلاب بتواند با دستی تهی از اقتصاد مالیِ قابل توجه و بدون سلاح و سپاه در برابر استبداد مقتدر و سرتاپا مسلح به رزمافزارهای مدرن و پیشرفته کاری از پیش ببرد. برای دنیا قابل قبول نمینمود که این جنبش و قیام بتواند در مقابل همۀ حکومتها – که برای حمایت از حکومت و دولت جبار پهلوی دست به دست هم داده بودند – پایداری کند. و دیدیم علیرغم همۀ دسیسههای جهانی و تمهیدات محاسبه شده، انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام راحل(قدس سره الشریف) پیروز شد. پس از پیروزی انقلاب هم تمام قدرتها به سرکردگی آمریکای جهانخوار علیه حکومت اسلامی ایران متحد شدند، یعنی درواقع علیه قدرت الهی همبستگی یافتند؛ اما نتوانستند کاری از پیش ببرند و خود را در نظر مردم جهان بیآبرو ، و انقلاب اسلامی موجب گردید چهرۀ کریه استعمار و استکبار برای جهانیان افشاء شود. جنگ ایران و عراق را به راه انداختند تا از این رهگذر چرخ و پر انقلاب اسلامی را به رکود وادارند، و از دست یازیدن به انواع و اقسام حیلهها دریغ نکردند، و خواستند از طریق محاصره اقتصادیِ ایران روحیۀ مردم را در جهت حمایت از انقلاب اسلامی تضعیف کنند اما علیرغم مشکلاتی که گریبانگیر مردم شریف ایران شده بود پیوند آنان به انقلاب و حمایت آنها از انقلاب نه تنها رو به ضعف ننهاد، بلکه دلبستگی آنها با امام و آرمانهای انقلابیِ او رو به فزونی شد، همۀ مردم دنیا ناظر بودند جوانها و تمام مردم موحد و مسلمانِ ایران برای حمایت از انقلاب سر از پا نمیشناختند و برای صیانت از دست آوردهای جنبش اسلامی ایران بسیجیان و سربازان جوان باشور و عشق و شیدایی به جبهههای کفرستیز رهسپار میشدند. یقیناً اهداف الهی امام راحل(رضوانالله تعالیٰ علیه) که تا عمق دلها و درون و جان مردم راه داشت، این خیزش شگفتآور را به ارمغان آورد، دنیا ناظر همۀ صحنههایی بود که در ایران رخ میداد، پس از انقلاب دیدند در این سرزمین مقدس و امالقرای جهانِ اسلام مظاهر و شعائر اسلامی جا افتاده، و محیطی که اسلام در همۀ شئونات و زوایای زندگانی مردم آشکارا مشهود است فراهم آمده که تاریخ جز در صدر اسلام همتایی برای چنین محیط نمیشناسد. فضای خوشِ اسلام در این مرز و بوم، مشامِ امتهای سرزمینهای اسلامی را آنچنان معطر ساخت که از پی آن مسلمین جهان در فلسطین و افغانستان و مصر و الجزائر و لبنان و سودان و سایر ممالک اسلامی و حتی در اروپا، در بوسنی هرزگوین به راه افتادند و مردم آنچنان بیدار شدند که رعب و ترس و وحشت و حیرت را در دل سردمداران حکومتهای طاغوتی به بار آورد. یقیناً قدرت شگرف الهی، رعبانگیز است و انقلابی که ریشه در قدرت خدای مقتدر دارد هرگز خشک و پژمرده نمیشود هر چند که آفات زیادی بدان هجوم برد.
ترس و وحشت حکمرانان سرزمینهای اسلامی و زمامداران ممالک بیگانه از اسلام نسبت به تأثیر انقلاب اسلامی در سطح وسیع جهانی به جایی رسیده که خواب راحت را از همۀ آنها ربوده است و نمیدانند به چه ابزار و وسیلهای چنگ آورند، و چه راهی را در پیش گیرند تا هرچه زودتر جلوی پیشروی این جریان را بگیرند، گاهی به تطمیع و زمانی به سلاح و رزمافزار و جنگ کلاسیک، و به هنگامی به محاصره اقتصادی، و غالباً به تهمتها و افتراء و دروغپردازیهای شرمآور و احیاناً مضحک، و ... متوسل شده و میشوند و اخیراً راه چاره را در این امر یافتند که با تهاجم فرهنگی و تئوری نظم نوین جهانی! میان مردم ایران و سرزمینهای دیگر اسلامی از یکسو و انقلاب از سوی دیگر بیگانگی ایجاد کنند. این همه تمهیدات و چارهاندیشیهای مکارانه برای راکد ساختن حرکت انقلابی ریشه در رعب و ترسی دارد که سراپای حکومتهای هراس خوردۀ جهان را فراگرفته، رعبی که اگر منشأ آنرا جستجو کنیم باید آنرا در طرز تفکر الهیِ حکومت و امتِ جمهوری اسلامی جستجو کرد؛ چرا که این خدای مقتدر است که این امت را برای مطامع جهانخواران، بیمآفرین و پرقدرت و توانمند شناساند، چون خدا در تار و پود تحرکهای آنان راه یافته و توانشان از توان بیکران الهی مایه میگیرد، پس این خدا است که در دل این جبارانِ گرفتارِ شرک و زمامداران فتنهجو رعب افکنده است:
«سَنُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِمٰا اَشْرَکُوا بِاللهِ...» (آل عمران/151): در دلهای مردمی که کفر و حقپوشی را پیشۀ خود ساختند به خاطر روحیۀ شرک و چند انگاری مبدأ قدرت – که بدان دچارند – رعب و ترسی نگران کننده ایجاد خواهیم کرد.
با توجه به همین نکته بود که امام راحل با قاطعیت میفرمود: آمریکا [بزرگترین ابرقدرت جهان در برابر قدرت خدا] هیچ غلطی نمیتواند بکند». نه تنها آمریکا نمیتواند هیچ غلطی بکند، دنیا را یارای آن نیست که کوچکترین غلطی از خود در برابر توان بیکران الهی نشان دهد.
در اینجا جریانی به خاطرم رسید در سال 1364 شمسی که توفیق زیارت بیتالله الحرام دست داده بود در مدینه روزی به اتفاق قراء جمهوری اسلامی ایران با دعوت قبلی به دیدار «مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف» رفتیم، این مجمع مؤسسهای است که سالیانه قرآنکریم را با تیراژ بیش از میلیون در قطعهای مختلف و بیشتر در قطع وزیری به چاپ میرساند و نوارهایی از قرآن به قرائت خدیفی ضبط میکند، بعد از بازدید کوتاه و پذیرایی ساده، این مجمع را ترک گفتیم. روز دیگر همراه یک تن از قراء و فرد دیگری از حاجیانِ کاروان دوباره با دعوت قبلی رهسپار این مجمع که در بیرون مدینه تأسیس شده بود رفتیم. این بار نیز مانند دیدار قبلی مذاکرات ما با عبدالرحمن بن عبدالله بن عقیل، مدیر عامل این مجمع صورت گرفت. در این روز دو تن از رجال دینی – سیاسیِ اردن نیز حضور داشتند. عبدالرحمن با چهرهای حق به جانب انتقادات خود را با خردهگیری از انقلاب اسلامی بدین نحو آغاز کرد که چرا باید دو کشور مسلمان با هم جنگ کنند، و این کار مرضی خدا و رسول نیست؟ به او پاسخ دادیم که شما از تودۀ مردم و عامی نیستید و میدانید که ما این جنگ را آغاز نکردیم؛ بلکه این صدام بود که با بهانههای بیاساس به ایران یورش آورد و به حریم مملکت ما در حد وسیعی تجاوز، و عرصۀ گستردهای، از آنرا اشغال کرد. گناه ما این بود که در مقام حمایت از اسلام انقلاب کردیم و چون خواستیم از حیثیت قرآن صیانت کنیم صدام بازیچه دست آمریکا قرار گرفت و به مملکتی که میخواست با حکومت قرآن سر و سامان یابد تجاوز کرد. به او خاطرنشان ساختم که باید ببینید چه کشورهایی به صدام در ادامۀ جنگِ با ایران کمک میرسانند، مگر نه اینست که کشورها و یا دولتهایی که دشمن اسلام و قرآن هستند بیدریغ به صدام کمک مالی میکنند، و سلاحهای مخرب در اختیار او قرار میدهند. صدام دارد با اسلام و قرآن میجنگد نه با ایران. آیا شما جنگ با اسلام و قرآن را تأیید میکنید و چون میدانم شما فرد مطلعی هستید این حقیقت را قلباً باور دارید؟ پاسخ داد: قبول دارم و حتی میگویم صدام، ملعون است؛ ولی آمریکا از او حمایت میکند و شما توان مقابله با آمریکا را ندارید، علاوه بر این جان و مال مردم و اقتصاد مسلمانان بیجهت هدر میرود؟ به او پاسخ دادم قدرت آمریکا بالاتر است یا قدرت خدا؟ یار و یاور ایران خدا است، نه تنها هیچ کشوری به ایران که برای خدا قیام کرده کمترین مددی نمیرساند، بلکه عمدۀ ممالک غنی و نیرومند به صدام برای فروپاشیِ انقلاب اسلامی پیوسته و بدون وقفه کمک میکنند، و حتی برخی از ممالک اسلامی برای کمک به صدام سرباز و سپاه به عراق میفرستند. جمهوری اسلامی ایران با اتکاء به خدا به دفاع از کشور و نگاهبانی از اسلام و قرآن برخاسته و قدرت آمریکا و همۀ قدرتهای دیگر را در مقابل اقتدار الهی پوچ و ضعیف میداند. اگر بنا باشد در کنار قدرت خدا از قدرت آمریکا هراس به خود راه دهیم بهتر است به جای «اللهاکبر» بگوئیم. «آمریکا اکبر!».
دو تن از رجال اردنی که به حرفهای بنده گوش فرا میدادند تا اندازهای تحت تأثیر قرار گرفتند، و از پرخاشهایی که قبلاً ما را با آن هدف قرار میدادند قدری کاستند. گفتم شما که متولی طبع و ضبط قرآن در این مؤسسه عظیم هستید به چه منظوری به این کار روی آوردهاید، آیا قرآن را از آنرو به چاپ میرسانید و یا کاستهای نوار بیشماری از قرآن فراهم میآورید تا مردمی که برای احیاء مضامین قرآن قیام کردهاند را مورد انتقاد قرار دهید، و احیاناً به مخالف و دشمن قرآن کمک کنید؟ شما میدانید – چون اهل سیاست و اهل علم هستید – جنگ با ایران یعنی همان جنگ با قرآنی که برای چاپ و ضبط آن بودجهای عظیم هزینه میکنید، بیائید به ایران و ببینید که از برکات انقلاب، قرآن چگونه بر فضای ایران حاکم است، از آنهمه بیحجابیها و بیعفتیها و کابارهها و مراکز فسادی که در این مملکت وجود داشت اثری به جای نمانده، و فضا، فضای اسلام و قرآن است. میان امیر و رهبر ما با رهبر خود و رهبرهای ممالک دیگر اسلامی مقایسه کنید آیا نه این است که امیر ما مانند امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) آنچنان ساده زندگانی میکند که فقیرترین افراد در نقاط دور افتاده طرز زندگانی خود را با زندگانی بسیط رهبرشان قیاس کرده و خود را تسلی میدهند. از این حقیقت همۀ شما اطلاع دارید، اطلاع دارید که رهبر بزرگوار ما چگونه زندگانی میکند، یکنوع زندگانی که کوچکترین هوی و هوس و آز و طمعِ مادی بدان راه ندارد، و خدا در تمام زوایای زندگانی این شخصیت بزرگوار کاملاً مشهود است، و جز خدا از هیچ قدرتی هراس ندارد، و جز برای خدا حب و بغضی را در او نمیتوان یافت.
احساس کردم اشک از دیدگان ایندو تن از رجال اردن سرازیر شده و مرا به آغوش کشیدند و بر تن و برم بوسه نثار میکردند، و از من سخت شرمسار بودند که چرا در وادی امر پرخاشجویانه با من مواجه شدند.
آنگاه ادامه دادم که به حکم «فَاِنْ بَغَتْ اِحْدیٰها عَلَی الاُخْریٰ فَقٰاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتیٰ تَفئَی اِلیٰ اَمْرِِِ الله» (حجرات/19) باید کشورهای اسلامی با صدام - که به اعتراف شما متجاوز و یاغی است – به جنگ برمیخاستند، نه تنها صدام را تنبیه نکردند و نکردید؛ بلکه تجاوز او را مورد تأیید قرار دادید. آیا این تأیید و تشویقِ شما از تجاوز و تعدی به یک مملکت اسلامی که برای اسلام و قرآن قیام کرد مخالف با حکم قرآن نیست. همین قرآن از شما بازخواست خواهد کرد که چرا چنین موضعی را با جمهوری اسلامی ایران در پیش گرفتید.
بحث و مذاکرات ما تا ساعت مربوط به وقت فضیلتِ نمازِ عصر ادامه یافت، و آنچنان عواطف دینی آنانرا برانگیخت که نمیخواستند ما آنها را ترک گوئیم، و با اصرار و پافشاری از من دعوت به عمل آوردند امامت جماعت نماز عصر را به عهده گیرم، من هم پذیرفتم و نماز عصر را دقیقاً به سبک شیعه اقامه کردم، و هنگام ترک مجمَّع، این دو فرد اردنی احساسات گرم و صمیمیت خود را بدرقۀ راهمان کردند.
باری امام راحل( اعلیالله مقامه الشریف) با اینکه آنطور که باید و شاید شناخته نشد آنچنان در جوامع اسلامی و قلوب امتهای ستمدیدۀ عالم راه یافت که در یکی از ممالک اروپایی اعلامیهای را از راه بسیار دور با خطوطی بسیار درشت برای بنده خواندند که حضرت امام را به عنوان بزرگترین رهبران و حامیانِ مستضعفانِ قرن خاطرنشان ساخته بود؛ این اعلامیه بر ستونی در چند صد متری از دور قابل خواندن مینمود.
امام همۀ ملتهای اسلامی را بیدار کرد، بیدار کرد که مسلمین میتوانند در سایۀ پایمردی و پایبندی به اسلام، مجد و عظمت و عزتِ از دست رفتۀ خود را دوباره بازیابند.
حضرت امام آنچنان سیاست جهانی را متحول ساخت که سیاستمداران عالم را به خود مشغول کرد، و از آغاز انقلاب تاکنون کمتر گزارشهایی به گوش میخورد که در آنها از انقلاب اسلامی و مسائل مربوط به ایران مطلبی وجود نداشته باشد؛ و این نشان میدهد سردمداران بزرگ جهان نمیتوانند از فکر و ذکر جمهوری اسلامی ایران، خود را برهانند و همواره سرگرم اندیشیدن تدابیری هستند که از سوی آرمانهای انقلاب به مطامع آنها آسیبی وارد نشود.
این اواخر سلمان رشدی خبیث را شارژ کردند تا اسلام و قرآن و سرانجام انقلاب اسلامی را مخدوش سازند و هم اکنون در این اندیشهاند که این جرثومۀ پلید را چگونه نگاهبانی کنند، و با تلاشهای گرفتار تناقض، هر دم به تدابیری دست مییازند تا در تأئید نوشتههایش کاری صورت دهند.
دنیای استکبار مانند کلافی سردرگم گرفتار کارهایی کور شده بهسان زمان رسول الله (صلیالله علیه و آله و سلم) که مشرکین نمیدانستند برای مبارزۀ با قرآن چه کنند: گاهی قرآن را شعر، و زمانی سحر، و چندی آنرا اسطوره، و به هنگامی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مجنون قلمداد میکردند، و هنگامیکه دیدند از این کار نتیجهای نمیگیرند، جنگ با آن حضرت و طرفدارانش را آغاز کردند، و ناگزیر در برابر قرآن تسلیم شدند.
تاریخ در زمان ما تکرار شده، مستکبران جهان با بهانههایی واهی به انقلاب اسلامی یورش آوردند و حتی دیدند با جنگ نیز کاری از آنها ساخته نیست، سلمان رشدی را سراغ انقلاب فرستادند؛ ولی انقلاب اسلامی چنان او را وادار به عقبنشینی کرد که تا عمر دارد پیوسته باید به این عقبنشینی ادامه دهد تا جثۀ منحوسش تا زیر خاک عقبنشینی کند و هرچه زودتر به عمر نگونبختش خاتمه دهند.
راستی اگر ما در تداوم بخشیدن آرمانهای امام پایمردی کنیم چه قدرتی را یارای آن است که آوای الهی ما را خفه کند.
«یرُیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَاللهِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِِه وَلَوْ کَرِِهَ الْکٰافِرُونَ»(صف/8) میخواهند نور خدا را با یاوهگوییهای خود به خاموشی وادارند، و این خدا است که نور خدا را کامل میسازد، هرچند که کفر پیشهها را ناخوش آیند باشد.
ما باید این نعمت عظیم انقلاب را پاسداری کنیم، و قدر آنرا بدانیم، و جلوی هر عاملی که این برکت الهی را آسیبپذیر میسازد بگیریم، مردم دنیا به پایمردی ما در ادامۀ راه امام چشم دوختهاند تا با خیزشهای خود زیر سایۀ حکومتهای اسلامی آسایش و امنیت روحی و معنوی و دنیایی را بر زندگانی خود حاکم سازند. به این امید که خداوند متعال رهبر بزرگوار و فقیه عالیمقامِ ما حضرت آیةالله خامنهای (متبع الله المسلمین بطول بقائه الشریف) را از سلامت و طول عمر و توفیق در ادامۀ راه امام راحل برخوردار سازد عرایضم را به پایان میبرم.
و آخر دعوانا ان الحمدلله و رب العالمین
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
9/1/72
منبع: حضور، ش 11، ص 163.
.
انتهای پیام /*