جایگاه کرامت انسان در نکات تفسیری امام خمینی و شهید مطهری 

 احمد علی زاده فلاح

مقدمه

محور کلام ما، در مورد جایگاه کرامت انسان در نکات تفسیری امام و شهید مطهری است. هدف ما مقابله دو دیدگاه نیست گرچه این هم مورد توجه قرار گرفته است و در بیشتر موارد دارای اشتراک نظرند با این تفاوت که امام بیشتر به مسائل اخلاقی، عرفانی توجه دارند و شهید مطهری به مسائل اجتماعی اما این بدین معنا نیست که هر کدام فقط در این حوزه، سخن گفته باشند.

آری این استاد و شاگرد هر دو از کرامت و شرف انسانی سخن گفته و نوشته اند بلکه عمر خود را و جان خود را در سبد اخلاص برای تعالی انسان گذاشتند. شهید مطهری در مورد امام می فرماید: او به مردم ما شخصیت داد، خود واقعی و هویت اسلامی آنها را به آنان بازگرداند.

در این مجال به بررسی کلمات این دو بزرگوار در مورد کرامت انسانی می پردازیم. آیا کرامت ذاتی انسان است؟ برتری انسان به موجودات دیگر در چیست؟ ویژگی های انسان کریم کدام است؟ اثر کرامت بر جامعه چیست؟

 

ذاتی بودن کرامت

طرفداران نظریه ذاتی بودن کرامت برای انسان به آیه کریمه: وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْنَهُمْ فی الْبَرِّ وَالْبَحْر وَ رَزَقْنهُم مِنَ الطَّیِبتِ وَ فَضَّلْنَهُمْ عَلی کَثیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً1 استدلال کرده اند. اما کلامی در مراد از آیه از علامه طباطبائی در المیزان:

«مراد از آیه، بیان حال جنس بشر است، صرف نظر از کرامتهای خاص و فضایل روحی و معنوی که به عده ای اختصاص داده، بنابراین این آیه مشرکین و کفار و فاسقین را زیر نظر دارد، چه اگر نمی داشت و مقصود از آن انسانهای خوب و مطیع بود معنای امتنان و عتاب درست در نمی آمد. پس اینکه فرمود: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَم» مقصود از تکریم اختصاص دادن به عنایت و شرافت دادن به خصوصیتی است که در دیگران نباشد، و با همین خصوصیت است که معنای «تکریم» با «تفضیل» فرق پیدا می کند، چون تکریم معنایی است نفسی و در تکریم کاری به غیر نیست، بلکه تنها شخص مورد تکریم مورد نظر است که دارای شرافتی و کرامتی بشود، به خلاف تفضیل که منظور از آن این است که شخص مورد تفضیل از دیگران برتری یابد، در حالی که او با دیگران در اصل آن عطیه شرکت دارد.» 2

ایشان در ادامه می نویسد:

«انسان در میان سایر موجودات عالم خصوصیتی دارد که در دیگران نیست، و آن داشتن نعمت عقل است، و معنای تفضیل انسان بر سایر موجودات این است که در غیر عقل از سایر خصوصیات و صفات هم انسان بر دیگران برتری داشته و هر کمالی که در سایر موجودات هست حد اعلای آن در انسان وجود دارد.» 3

از کلام علامه استفاده می شود کرامتی که ذاتی انسان است وجود عقل است و حضرت امام گرچه تا آنجا که بنده تتبع کردم این آیه را مورد بررسی قرار نداده اند اما ایشان عزم را وجه تمایز می دانند:

«بعضی از مشایخ ما، أطال الله عمره، می فرمودند که «عزم» جوهره انسانیت و میزان امتیاز انسان است، و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم او است.» 4

استاد مطهری نیز برای انسان قائل به کرامت ذاتی است. 5

کرامت اکتسابی

ولی می شود با این کرامت ذاتی کرامتی را اکتساب کرد که قابل تصور نباشد. امام خمینی می فرماید:

«انسان محدود نیست یعنی انسان در طرف سعادت و در طرف فضیلت غیرمحدود است. می رسد تا آنجایی که تمام صفاتش الهی می شود؛ یعنی نظر می کند نظر الهی؛ دستش را دراز می کند دست الهی: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی6 دست، دست خداست. تو انداختی رمیتَ لکن: ما رمیت ـ ان الله رمی. آنهائی که با تو بیعت کردند، انما یبایعون الله7 انسان در طرف کمال به آنجا می رسد که یدالله می شود، عین الله می شود، اُذن الله می شود. در طرف کمال اینطوری است، غیر محدود است.»8

 

راههای کسب کرامت

1. ایمان و یاد خدا

کسانی که با خدا باشند، توجه به خدا و ایمان به خدا داشته باشند، خداوند آنها را از تمام ظلمت ها، از تمام تاریکی ها خارج می کند و به حقیقت نور می رساند.9

خداوند نیز در قرآن می فرماید:

وَ اللهُ یَدْعوا إلَی دارِ السًّلمِ وَ یَهْدی مَن یَشاءُ إلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ * لِّلَّذینَ أحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زیادَة وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَترٌ وَلا ذِلَّةٌ أولئِکَ أصحبُ الجَنَّةِ هُمْ فِیها خلِدُونَ * وَ الَّذینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَة بِمِثلها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّة مَّا لهم مِّنَ الله مِنْ عاصِمٍ کَأنَّما أغْشیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً من الَّیل مُظْلِما أولئکَ أصحبُ النّار هُمْ فیها خلدُون.10

و خداوند به سرای صلح و سلامت دعوت می کند و هر کس را بخواهد (و شایسته و لایق ببیند)، به راه راست هدایت می نماید. کسانی که نیکی کردند، پاداش نیک و افزون بر آن دارند و تاریکی و ذلّت، چهره هایشان را نمی پوشاند آنها اهل بهشتند، و جاودانه در آن خواهند ماند.

امّا کسانی که مرتکب گناهان شدند، جزای بدی به مقدار آن دارند و ذلّت و خواری، چهره آنان را می پوشاند و هیچ چیز نمی تواند آنها را از (مجازات) خدا نگه دارد! (چهره هایشان آن چنان تاریک است که) گویی با پاره هایی از شب تاریک، صورت آنها پوشیده شده! آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند!

2. عمل به قانون الهی

«این آدمی زاده را خدا به این جهان آورده برای کسب فضایل و معارف و شرکت در راه انداختن چرخ های سعادت دو جهان، و این صورت نبندد مگر به تن دادن زیر قانون های خدایی، که کفیل سعادت ابدی است.»11

3. قرآن

«ای قرآن ای تحفۀ آسمانی و ای هدیه رحمانی! تو را خدای جهان برای زنده کردن دلهای ما و باز کردن گوش و چشم توده فرستاد، و تو نور هدایت و راهنمای سعادت ما هستی، تو ما را از منزل حیوانی می خواهی به اوج انسانی و جوار رحمانی برسانی.»12

4. راه انبیا

حضرت امام در ذیل آیه 257 بقره13 مردم را به دو گروه مؤمن و غیر مؤمن تقسیم می کنند و در توضیح می آورند:

«یک گروه مؤمن هستند که تحت تربیت انبیا واقع شده اند به واسطۀ تربیت انبیا از همه ظلمت ها و از همۀ گرفتاری ها و از همۀ خارج شدند آنها. به واسطۀ تعلیمات انبیا وارد شدند در نور، در کمال مطلق... میزان مؤمن این میزان است هر کس از همه ظلمت ها به واسطۀ تعلیم انبیا خارج شده است و به نور مطلق رسیده است، این مؤمن است.»14

5. خشیت و تقوا

تقوا در آیات و روایات مورد تأکید فراوان واقع شده است. اساتید اخلاق و عرفان از آن به بزرگی یاد کرده اند و امام خمینی و شهید مطهری نیز در موارد متعددی از آن سخن به میان آورده اند مثلاً امام می فرماید:

«باید دانست که تقوا نفوس را صاف و پاک کند از کدورات و آلایش؛ و البته اگر صفحۀ نفوس از حجب معاصی و کدورات آنها صافی باشد، اعمال حسنه در آن مؤثرتر و اصابه به غرض بهتر نماید، و سرّ بزرگ عبادات، که ارتیاض طبیعت و قهر ملکوت بر ملک و نفوذ اراده فاعله نفس است، بهتر انجام گیرد. پس خشیت از حق را، که مؤثر تام در تقوای نفوس است، یکی از عوامل بزرگ اصلاح نفوس و دخیل  در اصابۀ اعمال و حسن و کمال آنها باید شمرد؛ زیرا که تقوا علاوه بر آنکه خود یکی از مصلحات نفس است، مؤثر در تأثیر اعمال قلبیه و قالبیۀ انسان و موجب قبولی آنها نیز هست؛ چنانکه خدای تعالی فرماید: إنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقین15 خداوند از پرهیزگاران قبول می کند و بس.»16

6. عبادت با نیت صادقه

از کلمات امام قابل استفاده است که نیت صادقه و ارادۀ خالصه است که کمال و نقص و صحت و فساد عبادات کاملاً تابع آن است و عبادتی مفید به حال مسافر الی الله است که اینگونه باشد.

7. موعظه

این راه مقدم بر راه های قبلی است چون ابتدا باید نفس را در مسیر الهی قرار داد لذا امام چنین توصیه می فرمایند:

«البته نفس که پرورش یافته دامن طبیعت است، تا مستعد نگردد، آشنایی با معقول پیدا نخواهد کرد، ولی اگر صفحۀ انسیۀ یلی الرب آن صقالتی پیدا کند، مطلب را برهانی خواهد یافت، و لکن تا طفل است و به حد رشد نرسیده، باید مطالب را به کمک موعظه و خواندن قرآن، و تشبیه نمودن به او تلقین کرد؛ تا این طفل آنچه را ندیده باور داشته باشد و اگر این مطالب را باور نداشت، وقت آن نبوده و باید آن را به زمان رشد و تکمّل استعداد موکول کرد.»17

آری راهی نیز برای کسب کرامت اخروی وجود دارد که مافوق تصور است حضرت امام

 

 در توصیف مقام آنها اظهار عجز می کنند و آن مسیری نیست جز شهادت در راه خدا ایشان می فرمایند:

«از شهیدان ارجمندی که خدای تعالی در شأن آنان کلمۀ بزرگ «احیاء عند ربهم یرزقون» را فرموده است، بشری قاصر مثل من چه تواند گفت؟ آیا بار یافتن نزد خداوند و ضیافت مقام ربوبی از آنان را می توان با قلم و بیان و گفت و شنود توضیح داد؟ آیا این همان مقام «فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» (فجر / 29ـ 30)، نیست.»18

و در جایی دیگر آورده اند:

«شرف بزرگ شهدای در راه حق، حیات عند رب و ضیافت الله است.» 19

شهید مطهری نیز کلمات بلندی در رابطه با عظمت و کرامت شهدا دارد که می شود برداشت کرد کرامت دیگران همه به راه آنها منتهی می شود به عنوان نمونه دو کلام کوتاه را از ایشان برایتان نقل می کنم:

«انسان که در روز در پرتو خورشید تلاش می کند و یا شب در پرتو چراغ یا شمع کاری انجام می دهد به همه چیز توجه دارد جز به آنچه پرتوافشانی می کند که اگر پرتوافشانی او نبود همه حرکتها متوقف و همه جنب و جوشها راکد می شد شهدا پرتوافشانان و شمعهای فروزنده اجتماعند که اگر پرتو افشانی آنها در ظلمات استبدادها نبود بشر ره به جایی نمی برد.»20

«می گویند پشت سر هر شهادتی یک روشنایی پیدا می شود، این سخن سخن بسیار درستی است و ارزش شهید و شهدا را ثابت می کند. از نظر اجتماعی، مثل شهید و شهادت که روشنی ایجاد می کند مثل یک سلسله کارهای خیر فردی که در قلب فرد ایجاد روشنی می کند، نظیر ایثار، انصاف دادن، مبارزه با هوای نفس. در حقیقت شهادت برای اجتماع نوعی تصفیه نفس است برای اجتماع.»21

 

کرامت آدمی در مقایسه با موجودات دیگر

آنچنان که از کلمات امام و شهید مطهری استفاده می شود آدمی در ابتدای راه، حیوانی بیش نیست که می تواند خود را از حیوانیت خارج و به انسانیت برساند و تنها امتیاز او قابلیت انسان شدن است.

حضرت امام می نویسند:

«و در مقام خود مبرهن است که انسان در اول پیدایش، پس از طی منازل، حیوان ضعیفی است که جز به قابلیت انسانیت امتیازی از سایر حیوانات ندارد. و آن قابلیت میزان انسانیت فعلیه نیست. پس، انسان حیوانی بالفعل است در ابتدای ورود در این عالم؛ و در تحت هیچ میزان جز شریعت حیوانات، که اداره شهوت و غضب است، نیست.»22

استاد مطهری نیز به همین مطلب اشاره دارند:

«حقیقت این است که سیر تکاملی انسان از حیوانیت آغاز می شود و به سوی انسانیت کمال می یابد.» 23

پس امتیاز آدمی نسبت به موجودات دیگر که در آیه قرآن24 بدان اشاره شده به چیست؟

جواب روشن است. ملاک برتری همان قابلیت است که اگر از آن درست استفاده شود از ملک پران شود و در صورت فراموشی آن قابلیت ها از حیوان پست تر می شود. بدین جهت است که در روایات ما به شناخت خودمان امر شده ایم. استاد شهید در مورد امتیاز انسان آورده است:

«انسان در نحوه وجود و واقعیتش با همه موجودات دیگر ـ اعم از جماد و نبات و حیوان ـ متفاوت است از این نظر که هر موجودی که پا به جهان می گذارد و آفریده می شود همان است که

 

 آفریده شده است، یعنی ماهیت و واقعیت و چگونگی هایش همان است که به دست عوامل خلقت ساخته می شود، اما انسان، پس از آفرینش، تازه مرحله اینکه چه باشد و چگونه باشد آغاز می شود.»25

ایشان در اینجا تعبیر زیبایی نسبت به انسان و امتیازش بر موجودات دیگر آورده است:

«انسان آن چیزی نیست که آفریده شده است، بلکه آن چیزی است که خودش بخواهد باشد.»26

انسان برخلاف جماد و نبات و حیوان یک شخصیتی دارد بالفعل و یک شخصیت بالقوه اگر در همان مرحله شخصی خود در جا بزند هیچ امتیازی بر آنها ندارد بلکه در حیوانیت از حیوانات پیشی گرفته و از همه قوی تر و کامل تر در خصوصیات حیوانی می شود. آری امتیاز او بر آنها آن بعد شخصیتی در وجودش است که بالقوه است اگر آنها را بیدار کند و از سرچشمه معرفت سیراب کند به فعلیت برساند به انسانیت دست یافته که بر بسیاری از موجودات برتری می یابد.

قابلیت انسان شدن همان چیزی است که حضرت امام از آن تعبیر به عزم می کنند و با استناد به کلام استادشان ملاک امتیاز انسان می شمارند:

«منزل دیگر که بعد از تفکر از برای انسان مجاهد پیش می آید، منزل «عزم» است. (و این غیر از «اراده» است که شیخ الرئیس در اشارات آن را اوّل درجات عارفین دانسته.) بعضی از مشایخ ما، أطال الله عمره، می فرمودند که «عزم» جوهره انسانیت و میزان امتیاز انسان است، و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم او است.»27

در توضیح عزم نیز آورده اند:

«و عزمی که مناسب با این مقام است عبارت است از بناگذاری و تصمیم بر ترک معاصی، و فعل واجبات، و جبران آنچه از او فوت شده در ایام حیات، و بالاخره عزم بر اینکه ظاهر و صورت خود را انسان عقلی و شرعی نماید که شرع و عقل به حسب ظاهر حکم کنند که این شخص، انسان است. و انسان شرعی عبارت از آن است که موافق مطلوبات شرع رفتار کند، و ظاهرش ظاهر رسول  اکرم، صلّی الله علیه و آله باشد و تأسی به آن بزرگوار بکند در جمیع حرکات و سکنات و در تمام افعال و تروک. و این امری است بس ممکن، زیرا که ظاهر را مثل آن سرور کردن امری است مقدور هر یک از بندگان خدا.»28

آری انسان با این ویژگی بر حیوانات که هیچ بر مخلوقات دیگر هم برتری دارد. استاد مطهری نیز با بیان مصادیقی تقریباً همین امتیاز را برای آدمی قائل می شوند:

«آیا شرافت انسان به جان داشتن است؟ همه جانوران جان دارند. پشه هم جان دارد. به چشم داشتن است؟ حیوان چشم دار زیاد است. به حافظه داشتن است؟ حیوان حافظه دار در دنیا زیاد است باید یک چیزی در انسان وجود داشته باشد که اسمش انسانیت است و در حیوانات وجود ندارد... منطق قرآن همین است. می گوید انسان به صرف این که از نسل بشر است نمی تواند احترام بیشتری را از حیوانات ادعا بکند. یک انسان به موجب آنکه انسان است و شرافت های ذاتی انسانی و کمالات مختص انسان را دارد می تواند محترم باشد. یکی از اموری که لازمه انسانیت انسانهاست، مسأله محترم شمردن پیمان و قرارداد است. انسان، انسان است نه به اینکه حرف بزند، بلکه به اینکه در حالی که می تواند دروغ بگوید راست بگوید. انسان، انسان است که به اختیار خودش پیمان ببندد و در حالی که برایش ممکن است خیانت، بکند روی پیمانش بایستد ولو به ضرر خودش باشد. البته نمی گوییم منحصر به اینهاست، اینها از نشانه های انسانیت است.»29

آری همانگونه که ملاحظه می فرمایید هر دو بزرگوار یک سری وجه تمایز را در ظاهر آدمی مورد توجه قرار می دهند و لیکن اینها تمایز ظاهری است نه واقعی و ایده آل و گاهی همین ها مانع رشد انسانیت در انسان می شوند و خود حجابی بر سر راه خواهند شد. مثلاً امام می نویسد:

«خداوند انسان را از بین مخلوقات امتیاز داده به حسن ترکیب و جمال نیکو منظر.»30

یا اینکه لباس داشتن را با استناد به روایت از امتیازات آدمی می شمارند:

«وصل: عن مصباح الشّریعة، قال الصّادق علیه السلام: ازین اللّباس للمؤمنین لباس التّقوی، و انعمه الایمان. قال الله عزّ و جلّ: «و لباس التّقوی ذلک خیر.» و امّا اللّباس الظّاهر، فنعمة من الله، یستر عورات بنی آدم. و هی کرامة اکرم الله بها عباده ذریّة آدم(ع) لم یکرم غیرهم...»

به عنوان شبه ترجمه اشارت به بعضی اشارات آن نمودن موجب صفای قلوب است. می فرماید:

«مزیّن ترین لباسها برای مؤمنین لباس تقوی است، و نرمترین لباس برای آنها لباس ایمان است، چنانچه خدای تعالی فرماید: «لباس تقوی بهترین لباس است.» و اما لباس ظاهر، از نعمتهای خداست که ستر عورت بنی آدم کند. و این کرامت خاص ذرّیه آدم علیه السلام [است] و به دیگر موجودات عطا نفرموده...»31

بعضی ملاک برتری انسان را فقط علم و دانش دانسته اند که مورد نقد هر دو بزرگوار قرار گرفته است. امام علم بدون تزکیه را دارای اثر سوء می دانند. استدلال می کنند مخترع تمام ادیان ساختگی انسانهای عالم غیر پرورش یافته اند.32 شهید هم دانش را به عنوان حتی یکی از پایه های انسانیت نیز قبول ندارد.33

البته هیچکدام منکر فضیلت علم نیستند چنانکه امام در کتاب شریف شرح حدیث جنود عقل و جهل یک فصل در فضیلت علم آورده اند اما خودشان بعد از توضیحی پیرامون آیه: وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ کُلَّها34 می نویسند:

«از اینجا معلوم شود که علم به اسماء افضل همه فضایل است و البته این علم، علم به طرق استدلال و علم به مفاهیم و کلّیات و اعتباریّات نیست، زیرا که در آن فضلی نیست که حق تعالی آن را موجب فخر آدم و تشریف او قرار دهد. پس مقصود، علم به حقایق اسماء است، و رؤیت فناء خلق در حق که حقیقت اسمیّت بدان متقوّم است، در مقابل نظر ابلیس که نظر استقلال به طین آدم و نار خود بود، و آن عین جهالت و ضلالت است. و این امتیاز آدم از ابلیس دستور کلّی است از برای بنی آدم که باید خود را به مقام آدمیّت که تعلّم اسماء است برسانند، و نظر آنها به موجودات، نظر آیه و اسم باشد، نه نظر ابلیس که نظر استقلال است.»35

پس هر علمی ملاک فضیلت نیست به همانطور که هیچ فضیلتی بالاتر از علم نیست که امام چهار وجه را در فضیلت آن در ذیل آیات یک تا پنج سوره علق36 عنوان نموده اند:

«اوّل، آن که در بدو نزول وحی و مفتتح کتاب کریم خود، پس از نعمت خلقت، نعمت علم را گوشزد رسول خود فرموده. پس اگر فضیلتی بالاتر از علم متصوّر بود، مناسب بود آن را ذکر فرموده باشد.

دوّم، آن که وجه تناسب بین آیات شریفه در این سوره ـ که در یک آیه فرماید خلق انسان را از علق فرموده، و پس آن مقام تعلیم به قلم و تعلیم مالم یعلم را ذکر فرماید ـ آن است که مقام قدرت خود را می خواهد گوشزد کند که از یک ماده کثیفه متعفّنه که أخسّ موجود است، یک موجود شریف عالمی خلق فرمود که اشرف کائنات است، و اگر علم اشرف فضایل انسانیه نباشد، مناسب نباشد ذکر آن در این مقام.

سوّم، آن که ترتّب حکم بر وصفی، مشعر به علیت است، و حق تعالی در این آیات خود را به اکرمیّت توصیف فرموده، و تعلیم را بر آن مرتب فرموده، پس معلوم می شود اکرمیّت حق تعالی علّت برای تعلیم علم است، و اگر چیزی افضل از علم بود، مناسب بود در این مقام که با صیغه افعل التفضیل ذکر شد، آن مذکور شود.

چهارم، وجهی است که به نظر نویسنده رسید در این حال، و آن از تفضّلات خداوند کریم است که تعلیم کند، انسان را آنچه ندانسته است. آن وجه آن است که خدای تعالی خلقت انسان و تعلیم او را به ربّ محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت داده، و ربّ محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ چنانچه در علم اسماء مقرّر است، اسم جامع اعظم است، و این اسم اعظم مبدأ خلقت انسان کامل است، و دیگر موجودات لیاقت مبدأیت این اسم را ندارند. و خدای ـ تبارک و تعالی ـ از غایت تشریف علم و عظمت آن، خلقت او را نیز به ربّ خاص به محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت داده، و حق تعالی در مواردی که عنایت خاص به امری دارد، ربّ محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ را ذکر می فرماید، چنانچه از مطالعه قرآن کریم و مراجعه به آیات شریفه که به این سیاق است، معلوم شود. چنانچه در آیه شریفه سوره «هود» فرماید: ما مِنْ دابَّة إلا هُوَ آخِذٌ بِناصیَتِها إنَّ رَبّی عَلی صراطٍ مُسْتَقیمٍ «56:11»، صراط مستقیم را به ربّ محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت داده، و این علاوه بر تناسب مقام استقامت مطلقه با ربّ انسان کامل، به واسطه غایت عنایت به مطلوب، این اضافه مذکور شده. و نیز در آیه شریفه تحکیم فرماید: فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ «65:4» إلی آخره و در سوره حجر فرماید: فَوَ رَبِّکَ لَنَسئَلَنَّهُمْ أجْمَعینَ «92:15»، و این موارد، مورد عنایت خاص است. بالجمله نسبت تعلیم را به ربّ انسان کامل دادن، بزرگتر عظمت است از برای حقیقت علم، چنانچه واضح است.»37

امام وجه تمایزهای دیگری نیز آورده اند مثل تهیه مناسب ترین غذاها قبل از تولّد و حب فرزند و جدیت در جمع و ضبط و حفظ و تربیت اولاد «و از کرامتهایی که مخصوص انسان است آن که وضعیت پستان مادر را طوری مقرّر فرموده که طفل را با احترام و اکرام در برگیرد هنگام شیر دادن. اینها و صدها هزار امثال آن، کرامت های صوری ایّام طفولیّت و خردسالی است. و در هر یک از سنین عمر، برای او نعمت ها و رحمت هایی مقرّر فرموده که بسط آنها موجب طول کلام شود. و از جمله کاملترین و بزرگترین نعمتها، نعمت تربیتهای معنوی است که مخصوص بنی الانسان می باشد، از قبیل فرستادن کتب آسمانی و انبیاء و مرسلین ـ علیهم السّلام ـ که تأمین سعادت ابدی و راحت همیشگی انسان را فرماید، و طرق وصول به سعادت جاودانی و کمالات انسانی را به انسان راهنمایی فرموده. این نعمت ها اکتسابی نیست و همه از لطفهای پنهان و آشکارا و تماماً رحمت های اقتراحی است.38

بهر حال انسان با الطاف الهیه و عزم می تواند در جانب کمال به جایی برسد که از همه موجودات برتر شود و چنانکه اگر از این نیروی خدادادی استفاده نکند از هر موجودی پست تر و ذلیل تر است این همان مطلبی است که امام در چند جا به آن اشاره فرموده اند.39

 

ویژگی های انسان کریم

1. یاد خدا

انسان کریم به یاد خداست هیچگاه او را از یاد نمی برد چون اگر خدا را فراموش کند کرامت خود نیز از یاد می برد. امام متذکر می شوند:

«اصلاً اسلام یکی از عقوبت های الهی را این می داند که خدا انسان را به شکلی در می آورد که خودش را فراموش کند: وَلا تَکُونُوا کالَّذینَ نَسُوا اللهَ فَأنسَئهُمْ أنفُسَهُمْ أوْلئکَ هُمُ الْفَسِقُونَ»40

و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.

همچنین امام می نویسد:

«کسانی که به خدا توجه دارند و مقصد آنها مقصد الهی است، از تمام انواع ظلمات ـ ظلمات مادی، و ظلمات معنوی ـ نجات پیدا می کنند و در دریای نور غرق می شوند.»41

2. بنده نبودن جز برای خدا

شهید مطهری کلامی از علی(ع) از نامه 31 را بر این شاهد می گیرند و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّاً42 آدمی باید خود را از اسارت تمام تعلقات خارج کند و خود را بنده حق داند و همه چیز نزد او کوچک آید جز حق و یاد او. امام آورده اند:

«و یاد حق تعالی دل را از منازل و مناظر طبیعت منصرف کند، و تمام جهان و جهانیان را از نظر او بیاندازد، و دلبستگی به احدی غیر از حق پیدا نکند، و با هیچ چیز دل خوش نکند، و همّتش به مرتبه [ای] رسد که تمام عوالم وجود در پیش نظرش نیاید. پس، هر چه واردات قلبی پیدا کند، دامن گیر او نشود. و خود را به واسطه آنها بزرگ و بزرگوار نشمارد. و هرچه غیر از حق و آثار جمال و جلال او است، در نظرش کوچک باشد. و این خود، منشأ تواضع برای حق شود، و به تبع برای خلق، زیرا که خلق را نیز از حق بیند. و همین، منشأ عزّت نفس و بزرگواری هم شود، زیرا که روح تملّق که از نفع طلبی و خودخواهی پیدا شود، در او نیست.»43

امام صادق(ع) در ضمن اشعاری می فرماید: من این نفس گرانبها را در بازار وجود و هستی فقط یک قیمت برایش قائل هستم... و آن گوهر همان است که از صدف کون و مکان بیرون است. 44

غلام همّت آنـم که زیر چـرخ کبود                            ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

 

3. استقامت و سعه صدر

«انسانی که دارای شرح صدر باشد، هر چه از کمال و جمال و مال و منال و دولت و حشم در خود ببیند، به آن اهمّیت ندهد و در نظرش بزرگ و مهم نیاید.

سعه وجود چنین انسانی، به قدری است که بر تمام واردات قلبی غلبه کند و از ظرف وجودش، هیچ چیز لبریزی نکند. و این سعه صدر، از معرفت حق تعالی پیدا شود، در مواد مستعدّه لایقه انس با خدا، قلب را به مقام اطمینان و طمأنینه رساند.»45

و در راه کمال چاره ای جز استقامت نیست کما اینکه خداوند نیز در سوره هود آیه 112 به آن امر کرده است «و پیامبر در مورد این امر بیم داشتند که امت نتواند ادا کند و می فرمودند سوره هود مرا پیر کرد به جهت آیه فاستقم کما امرت و من تاب معک.»46

 

4. استغنا و بی نیاز

رسول اکرم(ص) فرمود: هرکس که بخواهد بدون آنکه مالی در کف داشته باشد بی نیاز باشد و بدون آنکه فامیل و عشیره ای و خدمی داشته باشد عزیز و محترم باشد و بدون آنکه در رأس یک قدرت اجتماعی باشد و پستی را قبضه کرده باشد مهابت و صلابت داشته باشد، راهش این است که خود را از خواری و معصیت و گناه خارج کند و به عزت و طاعت پروردگار خود را پیوند کند.47

استاد مطهری روایتی از حضرت علی(ع) از کتاب غررالحکم نقل می کنند:

«اگر نیکی کنی به کسی و او را مشمول انعام و خوبی قرار دهی آن کس هر که باشد رهین احسان تو و در فرمان تو و تو نسبت به او فرمانده خواهی بود و اگر نسبت به کسی استغنا و بی نیازی بورزی آن کس هر که باشد و دارای هر مقام باشد تو نیز مانند او و شخصی مثل او خواهی بود و اگر نسبت به کسی نیازی بورزی و از او حاجت بخواهی و استمداد کنی آن کس هر که باشد تو بنده او و رهین او و زیردست او خواهی بود.»48

 آری احتیاج و دست دراز کردن شرافت انسان را لکه دار می کند و بی نیازی و احتیاج نداشتن حافظ کرامت و عزت و شرافت آدمی است لذا در روایات ما تأکید شده زحمت بکش، کار کن و از دسترنج خود بخور و کلّ بر جامعه نباش.

 

5. عدم دنیاپرستی

انسان کریم به دنبال دنیا نیست اگر دنیا را هم دارد برای آخرت می خواهد به نظر امام دنیا دوگونه است دنیای ممدوح و دنیای مذموم. «دنیای ممدوح همان دارالتربیه و دارالتحصیل و محل تجارت است که قرآن از آن به وَلَنِعمَ دار المتقین49 یاد می کند و دنیای مذموم دنیای خود انسان است، و آن تعلق قلب به طبیعت و دلبستگی به آن که امام صادق از آن به رأس کل خطیئه یاد می کند.»50

چون دنیادوست نیست بخل هم ندارد، جواد و سخی است. چون دنیاپرست نیست طمع به مال مردم ندارد حجاب های بین انسان و کرامت او از پی دنیاست اگر توانست به دنیا پشت پا بزند آن چه را خدا می خواهد بخواهد چون خدا را دارد همه را دارد.

بسیاری از صفات نیکو برای انسان کریم متصور است که در زیرمجموعه یکی از صفات عنوان شده قرار می گیرد.

 

تأثیر کرامت انسان بر فرد و جامعه

کرامت فردی و اجتماعی تأثیر متقابل بر هم دارند. حضرت امام بیشتر به جنبه اخلاقی کرامت پرداخته  اند گرچه در مواردی نیز به اثر اجتماعی آن اشاره فرموده اند ولی شهید بیشتر به مباحث اجتماعی کرامت توجه کرده اند.

اما آثار بنا بر بیان امام(ره):

1. فاقد کرامت، حیوانی است جانی و مضر به خود و جامعه

«وَ لَقَدْ ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ کَثیرا مِنَ الْجِنِّ و الإنْس لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بها وَ لَهُمْ أعیُنٌ لا یُبْصروُنَ بها و آذانٌ لایَسْمَعُونَ بها اولئکَ کَالْأنْعام بَلْ هُمْ أضَلٌّ اولئکَ هُمُ الْغافِلونَ (179:7) ببین علامت کسانی که برای جهنّم خلق شده اند و نشانه جهنّمیان، در تو هست، قلبی که از نور تدبّر و تفقّه و برگرداندن ظاهر دنیا را به باطن آن محروم باشد، با گوشت پاره که دل حیوانی را تشکیل می دهد فرقی ندارد. چشمی که جز صورت این عالم را نبیند و از نظر عبرت و حکمت کور باشد، و گوشی که جز اصوات این عالم را نشنود و از مواعظ الهیّه منعزل باشد، و حکم و نصایح را نپذیرد، با چشم و گوش حیوانات ممتاز نیست. آنهایی که این سه خاصیت بزرگ انسانی را ندارند حیواناتی و چارپایانی هستند به صورت انسان، بلکه آنها گمراه ترند از حیوان، چه که انسان با آن نور فطرت اللهی که باید قدرت حق ـ جلّ و جلاله ـ مخمّر شده است، و با آن قرآن و کتابهای آسمانی و ارشاد و هدایت انبیاء ـ که اختصاص به او دارد ـ از مرتبه حیوانیت حرکتی نکرده و به مقام حیوانی وقوف نموده. حیوان غایت سیرش همین و صراطش تا منزل حیوانیت است، ولی انسان بیچاره در بین منزل راه گم کرده، و به سلوک انسانی نرسیده، و سرمایه سعادت خود را از دست داده و به خسارت و ورشکستگی عمر خود را گذرانده، و از طریق و صراط انسانیّت گمراه شده. پس این انسان، اضل از حیوان است.

و نیز انسان اگر از تصرفات رحمانیّه و عقلانیّه خارج شد و در تحت تصرفات شیطانیّه و جهلانیّه وارد شد، در اوصاف حیوانی از همه حیوانات بالاتر شود. قوه غضب و شهوت انسانی عالم را آتش زند، و بنیان جهان را فرو ریزد، و سلسله موجودات را به باد فنا دهد و اساس تمدن و تدیّن را منهدم کند. گاهی شود که بر اثر غضب یا حبّ ریاست یک نفر، صدها هزار خانواده بنیان کن شود، و اساس رشته یک جمعیت گسسته گردد. هیچ یک از حیوانات، آتش غضبشان به این سوزندگی و تنور شهوتشان به این گرمی نیست. انسان است که برای غضب و شهوتش پایان نیست و حرص و طمعش را هیچ چیز فروننشاند.

انسان است که با اغلوطه و شیطنت و مکر و خدعه، خانمانهایی را به قبرستان نیستی فرستد و عائله هایی را به باد هلاکت دهد.

عالم به همه آسمان و زمینش، اگر طعمه این جانور شود، آتش حرص و طمعش فروننشیند، و ممالک عالم اگر مسخر او گردد، از خواهشهای نفسانی او نکاهد. دیگر حیوانات چون به طعمه خود رسیدند آتش شهوت آنها فرو نشیند، و اگر در آنها نادراً صاحب حس مال اندیشی و حرص جمع آوری پیدا شود، حس محدودی و حرص ضعیفی است. مورچگان که در بهار و تابستان به جمع آوری مشغولند، زمستان راه ارتزاق آنها را بسته، و در آن ایام، جمع آورده خود را مصرف می کنند. و اگر زمستان می توانستند چون بهار از خانه و لانه بیرون آیند، و ارتزاق کنند، شاید به جمع آوری اشتغال پیدا نمی کردند.

انسان است که جمع آوری او معلوم نیست روی چه اساس و پایه است. اگر جمعش برای خرج بود و تحصیلش برای اعاشه بود، چرا پس از تأمین نیز دنبالش بیشتر می رود و پس از جمع، حرصش افزون می شود؟ پس انسان سر خود از حیوانات اضلّ و از بهایم پست تر است، آنها مقصد داشتند این بیچاره مقصد ندارد. آری، مقصد دارد ولی مقصد را گم کرده. کعبه مقصود حق است و انسان حق طلب است، و این طلب الهی را ـ که از نور فطرت الله است ـ غایتی جز غایة الغایات نیست، و خود راه خود را نمی داند و دیوانه وار دنبال مقاصد باطله می چرخد و آتش طلبش خاموش نمی شود: ألا بذکرالله تَطْمَئنُّ الْقُلُوب 28:13»51

از کلام ایشان استفاده می شود آن که فاقد کرامت انسانی است از هیچ چیز برای مقاصد دنیایی خود چشم پوشی نمی کند خود را از حیوان پست تر کرده و دنیا را هم همانگونه می خواهد اگر بر سرنوشت مردم دست یابند در دنیا فساد و تباهی را رشد داده و باعث جنگها و خون ریزیها می شوند و این مورد تأیید تاریخ و قرآن است.

تاریخ از این نمونه آدمها پر است. «تیمور لنگ در اصفهان با 70 هزار سر، منار ساخت و دو هزار نفر را زنده لای دیوار کرد. شاه عباس فسادش به حدی رسید که پدر، برادر و پسر خود را کشت. رضا شاه چه ثروتی از ایران را به یغما برد و پسرش چقدر جوانان را قتل عام کرد.»52

«در حادثه انفجار بمب اتمی در هیروشیما صد و شصت هزار نفر در ظرف چند ثانیه از بین رفتند.53 قرآن نیز متذکر فساد ناشی از این افراد می شود و در تحلیلی از بلقیس چنین نقل می کند:

قالَتْ إنَّ الْمُلُوکَ إذا دَخَلُوا قَرْیَةً أفْسَدُوها وَ جَعَلُوا اَعزَّة أهْلها أذلَّةً وَ کَذلک یَفْعَلُون.54

گفت: «پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به فساد و تباهی می کشند و عزیزان آنجا را ذلیل می کنند؛ (آری) کار آنان همینگونه است.»

خداوند چه زیبا از قول بلقیس به معرفی اینگونه افراد و فساد ناشی از آنها پرداخته است. خدا فساد را از صفات پادشاهان و حکومتهای غیر الهی معرفی می کند؛ هرچند در شعار، از آزادی و حقوق بشر حرف بزنند اما خصلت آنها این است که چون به جایی حمله کنند به جای نجات انسانها آنها را قتل عام می کنند و عزیزهای آن سرزمین را ذلیل و خوار می گردانند و حرمتها را هتک می کنند.

همانگونه که امام متذکر شدند انسانهای فاقد کرامت معدن حرص و طمع هستند لذا به دنبال تصاحب اموال مردم اند بدین سبب مردم همیشه در فقر به سر می برند. بعضی از افراد آن قدر در طمع پیش می روند که اموال مساکین را هم غصب می کنند. در جریان همراهی حضرت موسی(ع) با حضرت خضر(ع) در سوره کهف آمده چون حضرت خضر(ع) به کشتی آسیب می رساند، مورد اعتراض حضرت موسی(ع) قرار گرفت. حضرت خضر(ع) در جواب گفت: «اما آن کشتی مال گروهی از مستمندان بود که با آن در دریا کار می کردند؛ خواستم آن را معیوب کنم؛ (چرا که) پشت سرشان پادشاهی (ستمگر) بود که هر کشتی (سالمی) را بزور می گرفت.»55

از این دست افراد کم نبوده و نیست. نمونه دیگری که در قرآن از آن سخن گفته شده، فرعون است که همه مصر را ملک خود می دانست و حتی مردم را نیز عبد و برده خود می شمرد.

وَ نادی فرعَوْنُ فی قَوْمه قال یا قَوْم ألَیْسَ لی مُلْکُ مصر و هذه الْاَنهارُ تَجْری من تَحتی أفلا تُبْصروُن.56

فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: «ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟! آیا نمی بینید؟!»

فقالوا اَنُؤمنُ لبَشرَیْن مثْلنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابدُون.57

آنها گفتند: آیا ما به دو انسانی همانند خودمان ایمان بیاوریم، در حالی که قوم آنها بردگان ما هستند؟!

از این دو آیه روشن می شود که فرعون هم مصر را ملک خود می دانسته و هم مردم را بنده خود.

انسان حیوان صفت نه تنها مال مردم را تصاحب می کند و در زمین فساد می کند با جان آنها هم بازی می کند نمونه قرآنی آن، زمانی که ساحران حقانیت حضرت موسی(ع) برایشان آشکار شد، به موسی(ع) ایمان آوردند لذا مورد عتاب فرعون قرار گرفتند که گفت:

لَأقَطِّعَنَّ أیْدیَکُم وَ ارْجُلَکُم من خلاف ثُمَّ لَأصَلَّبَنَّکُم أجْمَعین.58

سوگند می خورم که دستها و پاهای شما را بطور مخالف [= دست راست با پای چپ، یا دست چپ و پای راست] قطع می کنم؛ سپس همگی را به دار می آویزم!

قرآن نمونه دیگری را در سوره بروج آورده است که عده ای زورگو انسانهایی که به خدا ایمان آورده بودند، زنده زنده در آتش سوزاندند. خداوند چنین می فرماید:

قُتلَ أصْحابُ الْأخْدُود ـ النّار ذاتُ الْوَقُود ـ إذْ هُمْ عَلَیْها قُعُود ـ وَ هُمْ علی ما یَفْعَلُونَ بالمُؤمنینَ شُهُودٌ ـ وَ ما نَقَمُوا منْهُمْ إلّا أنْ یُؤمنُوا بالله العَزیز الْحَمید.59

مرگ بر شکنجه گران. داخل صاحب گودال (آتش)، آتشی عظیم و شعله ور! هنگامی که در کنار آن نشسته بودند، و آنچه را با مؤمنان انجام می دادند (با خونسردی و قساوت) تماشا می کردند. آنها هیچ ایرادی بر مؤمنان نداشتند جز اینکه به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند.

اینگونه آدمی از هر حیوانی پست تر شده خوبان را فدای خطاهای خود می کند لذا این حیوان درنده حاضر است ابراهیم را به آتش بیاندازد؛ موسی را آواره کند؛ عیسی را به خیال خود به صلیب کشد و حضرت محمد(ص) را در شعب ابی طالب محاصره کند و حتی تصمیم به قتلش بگیرد.

حال که این قدر کرامت مهم است انسان با کرامتی چون حضرت رسول سعی می کند کرامت را به انسانها برگرداند و بدین سبب دست به اصلاح امت عرب جاهلی زد و با عملیاتی کردن قرآن در بین آنها به طور معجزه آسا بدویت را به مدنیت تبدیل کرد. آنها که بر سر برکه ای آب، خونها می ریختند به کسانی تبدیل شدند که در نهایت نیاز انفاق می کردند.

آری اگر انسان با کرامت شد حکومت و قدرت هم پیدا کند نه تنها خدا را فراموش نمی کند و فساد نمی کند بلکه همانگونه که خدا می فرماید نماز را اقامه می کند به فکر مستمندان است و به خوبی ها امر و از بدی ها نهی می کند:

الَّذینَ إن مَکَّنَّاهُمْ فی الْأرْض أقامُوا الصَّلاة وَ آتَوُا الزّکاة و أمَرُوا بالْمَعْرُوف و نَهوا عن الْمُنْکر وَ لله عاقبة الْأمُور.60

همان کسانی که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را بر پا می دارند، و زکات می دهند، و امر به معروف و نهی از منکر می کنند، و پایان همه کارها از آن خداست.

امام در مورد انسانی که توانسته بر نفس خود فائق آید می فرماید:

«و بعد از تسلیم شدن شهوت و غضب به مقام عدل و شرع، عدالت در مملکت بروز کند و حکومت عادله حقه تشکیل شود که کار کن در آن و حکمفرمای در آن حق و قوانین حقه باشد، و قدمی برخلاف حق در آن گذاشته نشود و بکلی از باطل و جور عاری و بری گردد.» 61

 

صورت ملکوتی

امام چنین آورده اند:

«در عالم بعد از موت، چه برزخ باشد یا قیامت، انسان اگر خلق باطن و ملکه و سریره اش انسانی باشد، صورت ملکوتی او نیز صورت انسانی است. ولی اگر ملکاتش غیرملکات انسانی باشد، صورتش انسانی نیست و تابع آن سریره و ملکه است. مثلاً اگر ملکه شهوت و بهیمیت بر باطن او غلبه کند و حکم مملکت باطن حکم بهیمه شود، انسان صورت ملکوتیش صورت یکی از بهائم است مناسب با آن خلق. و اگر ملکه غضب و سبعیّت بر باطن و سریره اش غلبه کند و حکم مملکت باطن و سریره حکم سبع شود، صورت غیبیه ملکوتیه صورت یکی از سباع است. و اگر وهم و شیطنت ملکه شد و باطن و سریره اش دارای ملکات شیطانیه شد، از قبیل خدعه، تقلب، نیمه، غیبت، صورت غیب و ملکوتش صورت یکی از شیاطین است به مناسبت آن. و گاهی ممکن است به طریق ترکیب دو ملکه یا چند ملکه منشأ صورت ملکوتی شود. آن وقت به شکل هیچیک از حیوانات نمی شود، بلکه صورت غریبی پیدا می کند که هیچ آن صورت مدهش و موحش بدترکیب در این عالم سابقه ندارد. از پیغمبر خدا، صلی الله علیه و آله، نقل شده که بعضی مردم در قیامت محشور می شوند به صورتهایی که نیکوست پیش آنها میمون [ها] و انترها. بلکه ممکن است از برای یک نفر در آن عالم چند صورت باشد، زیرا که آن عالم مثل این عالم نیست که یک چیز بیش از یک صورت قبول نکند. و این مطلب مطابق با برهان نیز هست و در محل خود مقرر است.» 62

نمونه های آثار کرامت در کلام شهید مطهری

استاد بر این مطلب تأکید دارند آدمی که می تواند بالاترین رتبه را داشته باشد چرا خود را کم می فروشد؟ چرا ارزش واقعی خود را فراموش کرده است؟ چرا خود را فراموش کرده است؟ تنها به بزرگی فکر نکن بزرگواریت را دریاب. به قول مولایمان امیرالمؤمنین: روح خودت را گرامی بدار، بزرگوار بدار، برتری بدار از هر کار پستی.63 در مقابل هر پستی و گناه فکر کن که روح من از این بالاتر است اگر چنین شد انسان به دنبال گناه و معصیت نخواهد رفت.

اگر کرامت را درک کردیم دروغ، دزدی، زنا، نامردی و... در شأن خود نمی بینیم خود را برتر می دانیم. استاد می فرماید: علی(ع) همه اخلاق دنیه را از پستی نفس می داند یعنی اگر کرامت و بزرگواری حاصل شد فرد که هیچ دنیا گلستان می شود.64 زیرا خود صاحب کرامت است و همین کرامت را هم برای دیگران می خواهد بدین سبب بزرگان ما خود را برای هدایت انسانها به زحمت می انداختند در مورد نبی مکرم اسلام مفسرین قرآن نوشته اند آن قدر دلسوز امت بود که آیه نازل شد:

فَلَعَلَّکَ باخعٌ علی اثَرهم إن لَّم یُؤمنُوا بهذا الْحَدیث أسَفاً.65گویی می خواهی بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند!

«از آیات قرآن و تواریخ به خوبی استفاده می شود که رهبران الهی بیش از آنچه تصور شود از گمراهی مردم رنج می بردند، به ایمان آنها عشق می ورزیدند، از اینکه می دیدند تشنه کامانی در کنار چشمه آب زلال نشسته اند و از تشنگی فریاد می کشند ناراحت بودند، اشک می ریختند، دعا می کردند، شب و روز تلاش و کوشش داشتند، در نهان و آشکار تبلیغ می کردند، در خلوت و اجتماع فریاد می زدند، و از اینکه مردم راه روشن و راست را گذارده، به بیراهه می رفتند غصه می خوردند، غصه ای جانکاه که گاهی آنها را تا سر حد مرگ پیش می برد! و راستی تا چنین نباشد «رهبری» در مفهوم عمیقش پیاده نخواهد شد! گاه این حالت اندوه بقدری شدید می شد که جان پیامبر(ص) به خطر می افتاد و خدا او را دلداری می داد.

در سوره شعراء آیه 3 و 4 می خوانیم لَعَلَّکَ باخعٌ نَفْسَکَ ألَّا یَکوُنُوا مُؤمنینَ إنْ نَشَأ نُنَزِّلْ عَلَیْهمْ منَ السَّماء آیَة فَظَلَّت أعْناقُهُم لها خاضعینَ: گویی می خواهی خود را هلاک کنی که چرا اینها ایمان نمی آورند. غم مخور ما آنها را آزاد قرار داده ایم و اگر بخواهیم آیه ای از آسمان فرو می فرستیم که گردنهایشان بی اختیار در برابر آن فرود آید.»66

بدین سبب است که حسین ابن علی(ع) که برای سعادت انسانها قیام کرده بود نه تنها خود به دنبال عزت نفس بود و تن به ذلت نمی داد بلکه این را برای دشمنان نیز می خواست این انسان با کرامت، جهان را کرامت مند می خواهد و شعار او توانست جهانی را متحول کند استاد مطهری در موارد متعددی از او و کلمات او یاد می کند به عنوان نمونه:

عجیب است با آنکه کلمات امام حسین آنقدر زیاد نیست، ولی هیچ مطلبی در کلمات ایشان به اندازه بزرگواری به چشم نمی خورد اصلاً مثل اینکه روح حسین مساوی است با بزرگواری، همه اش دم از بزرگواری می زند.67

 

پی نوشت ها:

1. اسراء / 70. ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا، (بر مرکبهای راهوار) حمل کردیم و از انواع روزیهای پاکیزه به آنان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده ایم، برتری بخشیدیم.

2. المیزان، ج 13، ص 152.

3. المیزان، ج 13، ص 152 و 153.

4. چهل حدیث، ص 7.

5. مجموعه آثار، ج 2، ص 270.

6. انفال 17.

7. فتح 10.

8. تفسیر قرآن مجید، ج 3، ص 478.

9. همان، ج 2، ص 398.

10. یونس /  25ـ 27.

11. تفسیر قرآن مجید، ج 3، ص 437.

12. همان.

13. اللهُ وَلیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرجُهُمْ مِنَ الظُّلُمات إلی النُّور وَ الَّذین کَفَروُا أولیاؤهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرجُونَهُم مِنَ النُّور إلَی الظُّلُمات أولئکَ أصْحابُ النّار هُم فیها خالدُون.

14. تفسیر قرآن مجید، ج 2، ص 393.

15. مائده /  27.

16. شرح چهل حدیث، ص 322.

17. تفسیر قرآن مجید، ج 3، ص 463.

18. همان، ج 2، ص 506.

19. همان.

20. قیام و انقلاب مهدی(عج) به ضمینه شهید، ص 78.

21. لمعاتی از شیخ شهید، ص 42.

22. شرح چهل حدیث، امام خمینی، ص 168.

23. مجموعه آثار، شهید مطهری، ج 2، ص 26.

24. و لقد کرمنا بنی ءادم و حملنا فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر خلقنا تفضیلا. اسراء /  70.

25. مجموعه آثار، شهید مطهری، ج 2، ص 312.

26. همان، ص 313.

27. چهل حدیث، ص 7.

28. همان، ص 7 ـ 8.

29. آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ج 3، ص 149ـ 150.

30. چهل حدیث، ص 14.

31. آداب الصلاة، ص 98ـ 99.

32. تفسیر قرآن مجید برگرفته از آثار امام خمینی، ج 2، ص 502.

33. گفتارهای معنوی، ص 219.

34. بقره /  31.

35. شرح جنود عقل و جهل، ص 264 ـ 265.

36. إقْرَاْ باسْم رَبِّکَ الَّذی خَلَق، خَلَقَ الإنْسانَ منْ عَلَق. إقْرَأ وَ رَبُّکَ الْاکْرَمُ الَّذی عَلَّمَ بالْقَلَم. عَلَّمَ الإنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ.

37. شرح جنود عقل و جهل، ص 264ـ 266.

38. ر.ک: همان، ص 139ـ 140.

39. شرح جنود عقل و جهل، ص 289؛ چهل حدیث، ص 137.

40. گفتارهای معنوی، ص 187؛ حشر / 19.

41. تفسیر قرآن مجید، ج 2، ص 399.

42. گفتارهای معنوی، ص 188.

43. شرح جنود عقل وجهل، ص 338.

44. حکمتها و اندرزها، ص 30.

45. شرح جنود عقل و جهل، ص 337.

46. تفسیر قرآن مجید، ج 4، ص 64.

47. حکمتها و اندرزها، ص 51.

48. همان، ص 85.

49. نحل /  30.

50. ر.ک: چهل حدیث، ص 121.

51. شرح جنود عقل و جهل، ص 109ـ 111.

52. حکومت در قرآن، ص 19.

53. تاریخ معاصر جهان، ص 356.

54. نمل /  34.

55. کهف /  79.

56. زخرف /  51.

57. مؤمنون /  47.

58. اعراف /  124.

59. بروج /  4 ـ 8 .

60. حج /  41.

61. چهل حدیث، ص 169.

62. همان، ص 15.

63. نهج البلاغه، نامه 31.

64. ر.ک: گفتارهای معنوی، 177ـ 188.

65. کهف / 6.

66. گفتارهای معنوی، ص 189.

 

 

 

 

منبع: حضور، ش 60، ص 42.

. انتهای پیام /*